• می خواند در او، شبگیر
• و شبتاب از نهانجایش به ساحل می زند سوسو.
• به مانند چراغ من، که سوسو می زند در پنجره ی من
• به مانند دل من، که هنوز از حوصله و ز صبر من باقی است در او
• به مانند خیال عشق تلخ من، که می خواند
• و مانند چراغ من، که سوسو می زند در پنجره ی من
• نگاه چشم سوزانش ـ امید انگیز ـ با من
• در این تاریکمنزل می زند سوسو.
سیاوش
مفهوم «شبگیر»
• گذشته از معنای پیش از سحر و گرگ و میش که معانی زمان آنند، شبگیر را به صدای پرندگان شبخوان و مخصوصا آوای رهگاری در شب که از جائی به جائی سفر می کند، نیز معنی کرده اند که در اینجا چه غریو مرغکی سرگردان یا آوای مسافری بی چهره باشد، این یا آن، بیدار ماندگانی در شب اند که از جائی بریده و به جائی نرسیده و به هر تقدیر در دام شب و یا در گیرودار با شب.مفهوم «شبگیر»
• می گویم «در گیرودار و گرفتار»، چون وقتی دانستیم که نیما شب را مظهر اهریمنی و زنده و در کار می داند، بنا بر این، در واژه های ترکیبی او با شب باید کاربرد اضافی دیگر را که معمولا در فرهنگ های لغت نیست، بیفزاییم.
• چنان که وقتی می گوید: «به شب آویخته مرغ شب آویز»، سخن از گلاویز شدن مرغ پیکار جوئی با شب است و نه آویزان شدن مرغی از بدنه یا دیواره شب.
• در همین تحلیل سیاوش، تفاوت اصلی او با تحلیلگران ادبی بورژوائی نمایان می گردد، که تمامت هنرشان گرد و خاک به پا کردن در عناصر فرمال شعر است.
• سیاوش خودآگاهانه ـ بسان جراحی چیره دست ـ به تجزیه و تحلیل شعر نیما کمر می بندد و نامرئی ها را بکمک مرئی ها، ماهوی ها را بکمک نمودین ها برای خواننده معرفی می کند.
شبتاب
• «هنوز از شب، دمی باقی است!»• می خواند در او، شبگیر
• و شبتاب از نهانجایش به ساحل می زند سوسو.
• شب هنوز به حضور نکبت بارش ادامه می دهد.
• شب اما با ضد دیالک تیکی خود همبستر است:
• شبگیر در آن می خواند.
• شبگیر خنجر آوازش بر سینه شب می کوبد.
• سیاوش شبگیر را نخست از دید نیما معنی می کند:
1
• مرغک آوازخوان در ظلمات شب که با پلی از آواز، با همگنان خویش پیوند برقرار می کند، دلگرمی می دهد و دلگرمی می گیرد، نیرو می دهد و نیرو می گیرد تا نبرد بر ضد ظلمت قیرگون ادامه یابد.
2
• رهگذری تنها که با مشقتی جانفرسا ضمن هراس از افتادن به چاه ها و چاله ها از دل تیره شب به سوی مقصد خویش راه می گشاید و با آوازش پیله هراس از تنهائی را از هم می درد و در ضمن شیشه سکوت سهمگین شب را در هم می شکند.
• شبگیر نیما ـ در هر حال ـ سوبژکت شب ستیز صبح خواهی است!
• شبگیر ـ خواه مرغک شبخوان و خواه رهگذر صبح خواه ـ سوبژکتی کوشا و مبارز است:
• به جای تن در دادن به تحمل سکوت و ظلمت، به مصاف حتی المقدور با هر دو برمی خیزد، به پذیرش وضع موجود تن در نمی دهد و به نفی آن کمر می بندد.
• همین است برداشت سیاوش از این مفهوم شعر:
• پیگیری مبارزه طبقاتی حتی زمانی که تو در اقلیتی و بظاهر ناچیزی!
سیاوش
مفهوم «شبتاب»
• شبتاب که نام شعر را به خود اختصاص داده، حشره ای است که نیمی از تنش به سبب دارا بودن خاصیتی فسفری در شب می درخشد.مفهوم «شبتاب»
• شبتا ب ها غالبا در شب ها وبیشتر در شب های طولانی کنار بیشه ها و روی سواحل پروازهای کوتاهی می کنند و سر راه در ماسه ها فرو می برند و قسمت روشن خود را بالا نگه می دارند و به همین سبب، منظره ای وهم انگیز و رؤیائی بر کرانه ها می سازند.
• نیما می گوید: «و شبتاب از نهانجایش به ساحل می زند سوسو»، چون بار دیگر و در پایان باز به این نام می پردازیم، اینک دست از این جرقه جاندار برمی داریم.
• شبتاب را در ساحل رها می کنیم و به ساحل می پردازیم.
• سیاوش در باره مفاهیم شعر، هرچه می داند در اختیار خواننده می گذارد.
• بسان جراحی که تک تک اعضای اندام را به دستیاران خویش توضیح می دهد، سیاوش نیز با مفاهیم شعر همین رفتار را دارد.
• وفاداری سیاوش به علوم منفرد (شیمی و فیزیک و غیره) از پیوند ارگانیک مارکسیسم با علوم منفرد نشئت می گیرد و این ویژگی خودویژه سیاوش تحسین هر خردمندی را برمی انگیزد.
• از سراپای سیاوش اصالت و خلوص می ریزد.
• چنین پدیده ای در جامعه ای آلوده به رنگ و ریا نادر و کمیاب است!
سیاوش
مفهوم «ساحل»
• نیما که نیم بیشتر اشعارش بر ساحل خزر سروده شده، بر واژه ساحل تکیه بسیار دارد.مفهوم «ساحل»
• من چهره ام گرفته
• من قایقم نشسته به خشکی
• با قایقم نشسته به خشکی
• فریاد می زنم:
• «وامانده در عذابم انداخته است
• در راه پر مخافت این ساحل خراب!» (از شعر قایق)
• چوک و چوک گم کرده راهش در شب تاریک
• شب پرهء سنزدیک
• و باز
• گرچه می گویند:
• «می گریند روی ساحل نزدیک
• سوگواران در میا نسوگواران»
• قاصد روزان ابری، داروک، کی می رسد باران؟
• اما در این شعر، ساحل موقعیت مکانی منظره و جغرافیای دوگانه شعر را بیان می دارد که مرزی میان آب و خشکی است.
• ما این توضیح سیاوش را تجزیه می کنیم تا از عهده تحلیلش برآییم:
1
نیما که نیم بیشتر اشعارش بر ساحل خزر سروده شده، بر واژه ساحل تکیه بسیار دارد.
نیما که نیم بیشتر اشعارش بر ساحل خزر سروده شده، بر واژه ساحل تکیه بسیار دارد.
• سیاوش در این حکم می کوشد که برای حضور مکرر واژه «ساحل» در اشعار نیما دلیلی اوبژکتیف بیابد.
• او به این نتیجه می رسد که علتش در محیط زیست نیما ست:
• اگر نیما در ساحل خزر به سرایش اشعار خویش نپرداخته بود، واژه ساحل نیز اینقدر تکرار نمی شد.
• همین نکته بر وقوف سیاوش به دیالک تیک اوبژکتیف ـ سوبژکتیف دلالت دارد و بر نقش تعیین کننده اوبژکتیف در این دیالک تیک.
• این شرایط اوبژکتیف (سکونت در کرانه خزر) است که ساحل را در ذهن نیما منعکس می کند و به تشکیل مفهوم «ساحل» (سوبژکتیف) منجر می شود.
• شرایط اوبژکتیف در آئینه ضمیر نیما انعکاس می یابد و جامه مفهومی می پوشد.
• این درک سیاوش نه تنها شاهکار، بلکه شگفت انگیز است.
• کسانی که در ایران ادعای چپ بودن داشته اند، اسکلت واره ای بی روح و بی خون از مارکسیسم داشته اند.
• درک سیاوش از مارکسیسم اما از طراوت و شادابی و زندگی سرشار است.
2
• من چهره ام گرفته• من قایقم نشسته به خشکی
• با قایقم نشسته به خشکی
• فریاد می زنم:
• «وامانده در عذابم انداخته است
• در راه پر مخافت این ساحل خراب!»
• (از شعر قایق)
• سیاوش بسان سعدی، بلافاصله پس از صدور ادعا به اثبات فاکتمند آن می پردازد و اشعاری از نیما را مثل تک خالی بر روی میز می کوبد.
• نیما بنظر ما دیالک تیک ساحل و دریا را توسعه می دهد.
• این دیالک تیک نیما را فقط می توان در هر مورد مشخص و معین به مثابه شناخت افزاری برای توضیح حقایق امور به خدمت گرفت.
• ما به عنوان نمونه همین بند شعر را مورد بررسی قرار می دهیم:
• نیما در این بند شعر، دیالک تیک تولید و مصرف را به شکل دیالک تیک دریا و ساحل بسط و تعمیم می دهد:
• دریا محل کار قایقران است!
• قایقران به مثابه مولد باید مایحتاج مادی خود را از طریق صید تأمین کند، تا در ساحل مورد مصرف خود و خانواده اش قرار گیرد.
• اکنون اما قایقش به خشکی نشسته و در نتیجه آن، چهره اش گرفته، اندوهگین است.
• اندوهگین است، چون قادر به تولید و ارضای نیازهای خود و خانواده خویش نیست.
• در دیالک تیک تولید و مصرف نقش تعیین کننده از آن تولید (دریا) ست.
• از این رو ست که رساندن قایق به دریا به ضرورتی مبرم بدل شده است.
• و لذا قایقران فریاد می زند:
• «وامانده در عذابم انداخته است
• در راه پر مخافت این ساحل خراب!»
• وسیله تولید (قایق) را به دشنام بسته و وامانده می نامد که در عذابش انداخته و حتی ساحل را به لعن و نفرین بسته و با صفت خراب تحقیر می کند.
• اگر قایقران در دریا و در حال غرق شدن می بود، همین دیالک تیک وارونه می گشت.
• آنگاه رسیدن به ساحل و نجات مولد و وسیله تولید (قایق و ساز و برگ صید) به آرزوئی بدل می شد.
3
• چوک و چوک گم کرده راهش در شب تاریک• شب پرهء ساحل نزدیک
• نیما در این بند شعر، ماجرای شب پره ای را توأم با آه و اندوه شرح می دهد که در ساحل نزدیک در شب تاریک، راهش را گم کرده است.
• او ـ احتمالا بی آنکه خود متوجه باشد ـ چنان با شب پره احساس یگانگی می کند که او را به نام می خواند:
• «چوک و چوک»
• عشق نیما به طبیعت (شب پره)، اگر تفسیر ما از این بند شعر درست باشد، ستایش انگیز و خارق العاده است.
• او به احتمال قوی یکی از مبارزان انقلابی را به این نام می خواند و نگران او ست.
• این بند شعر در هر صورت به هومانیسم و ناتورالیسم ژرفی سرشته است و از اصالت کمونیستی نیما پرده برمی دارد.
4
• گرچه می گویند:• «می گریند روی ساحل نزدیک
• سوگواران در میان سوگواران»
• قاصد روزان ابری، داروک، کی می رسد باران؟
• حدس ما درست بود:
• در جهان بینی نیما هومانیسم (کمونیسم) و ناتورالیسم دست در دست یکدیگر می روند:
• نیما در این بند شعر، قورباغه ای را به نام می نامد (داروک) و با او بسان رفیقی به گفت و گو می نشیند و حتی او را برتر از خود می شمارد.
• در این بند شعر دیالک تیک عجیبی در گشت و گذار است:
• نیما دیالک تیک انسان و طبیعت را به شکل دیالک تیک سوگواران و داروک بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن طبیعت (داروک) می داند.
• اگرچه سوگواران در ساحل نزدیک، در طلب باران می گریند، ولی قاصد روزان ابری (داروک) (رسول بی چون و چرای طبیعت) بهتر می داند که باران کی می بارد.
• این اشعار نیما باید مستقلا در کلیت خود مورد بررسی قرار گیرند.
دریائی از اندیشه در این اشعار ژرف و تخیلمند نیما موج می زند.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر