فرم خارجی، که در آن، مناسبات کارمزدوری نمودار می شود، با تغییرات سازمان کار و با جا به جائی ترکیب کار مولد و غیرمولد تغییر می یابد.
اما تضادهای طبقاتی، که بود و نبود جامعه سرمایه داری وابسته بدان است، به جای خود می مانند.
اما تضادهای طبقاتی، که بود و نبود جامعه سرمایه داری وابسته بدان است، به جای خود می مانند.
(حزب و جهان بینی آن)
پروفسور هانس هاینتس هولتس
برگردان یدالله سلطان پور
بخش دوم
تاریخ ادراک شده
قوانین و قوای محرکه تاریخ
• تاریخ، در نگاه اول، برای انسان بمثابه سلسله حوادث متناقض، مغشوش، از هم گسیخته و بی پیوند جلوه می کند، که به اراده افراد و گروه های منفرد دست اندر کار انجام می گیرند، به تصمیم قدرتمندان وابسته اند، بازیچه دست تقدیر و تصادفات بی حساب و کتاب اند.
• انگار از قانونیت های قابل شناخت خبری نیست.
• هگل برای اولین بار از تئوری فلسفی ضرورت درونی در جریان تاریخ سخن گفت.
• مارکس و انگلس برنامه هگل را جدی گرفتند، ولی بر عکس او، شرایط مادی را مورد مطالعه قرار دادند.
• شرایط مادی ئی که منشاء جامعه بشری محسوب می شوند و توسعه اجتماعی در درون آنها را صورت می گیرد.
• درک شرایط مادی و قوانین حرکتی روندهائی که ما در آنها قرار داریم، امکان مداخله آماجمند و رئالیستی در این روندها را پدید می آورد.
• شناخت علمی تاریخ، پیش شرط عمل سیاسی ئی است، که نه بر نظرات سوبژکتیف و تصورات آرزوئی، بلکه بر قوانین قابل فهم مبتنی است.
• سرلوحه اصلی یک همچو تئوری را آموزش مارکس و انگلس تشکیل می دهد، که ماتریالیسم تاریخی نامیده شده است.
• انسانها قبل از همه، موجودات طبیعی اند.
• نیازهای اولیهء آنها را نیازهای طبیعی تشکیل می دهند:
• هوا برای تنفس، غذا، حفاظت خویش از گزند قوای طبیعی و حیوانات وحشی و تضمین حتی المقدور دراز مدت تولید مثل و بزرگ کردن کودکان و تربیت آنها.
• همه این نیازمندی ها را حیوانات هم دارند.
• اما انسانها، در روند طولانی «انسان شدن میمون ها» قادر شده اند که نیازمندی های خود را فقط از طریق برداشت و شکار داده های طبیعی برطرف نسازند، بلکه ببرکت کار خو به تولید فراورده هائی بپردازند، که نیاز دارند (و آنقدر تولید کنند که نیاز دارند.)
• انسانها زندگی خود را نه فقط بازتولید می کنند، بلکه خود شرایط بازتولید را هم تولید می کنند.
• آنها برای انجام این کار به «وسایل کمکی» نیاز دارند، به «ابزار تولید» نیاز دارند که برای تولیدشان باید ابزارهای جدیدی اختراع شوند و الی آخر.
• بدین طریق، یک سیستم چند جانبه و بغرنج شونده از وسایل تولید پدید می آید، که شرایط زندگی طبیعی را مرتب تغییر می دهد و احتیاجات جدیدی را ایجاد می کند.
• سیستم وسایل تولید هرچه بغرنجتر می شود، تولید به همان اندازه بر دوش انسان های مختلف گذاشته می شود، انسان هائی که در این و یا آن رشته تولیدی تخصص دارند.
• تقسیم کار به قاعده بدل می شود.
• وابستگی متقابل انسانها تعمیق می یابد و توسعه انسان بمثابه یک موجود اجتماعی شتاب می گیرد.
• تنظیم این مناسبات اجتماعی، تنظیم این مناسبات تولیدی، نظام حقوقی و اصول رفتاری اخلاقمند را و در پیشرفت خود، آموزش مؤسسه بندی (نهادینه گشته) شده را ایجاب می کند، تا انتقال تجارب عملی و سپس انتقال معارف غنی تر، متمایزتر و کاملتر شونده تضمین شود و تکمیل وسایل تولید و تولید نیازمندی های روز افزون مردم پیشرفت کند.
• تقسیم کار، ضرورت مبادله فراورده های مختلف تولید شده از سوی مولدین مختلف را به دنبال می آورد.
• با پیشرفت تقسیم کار، تجارت رواج می یابد، تجارتی که با تولید بلاواسطه نیازمندی ها پیوند خود را قطع کرده است.
• فراورده ها به کالا بدل می شوند و در بازار مورد مبادله قرار می گیرند.
• بدین طریق مالکیت خصوصی پدید می آید و رو به رشد می رود.
• کسانی که مالک وسایل تولید اند، کسانی را که فاقد وسایل تولید اند و با نیروی کارشان وسایل تولید را به کار می اندازند، زیر سلطه خود قرار می دهند.
• متناسب با نوع مناسبات مالکیت، طبقات اجتماعی تشکیل می شوند.
• طبقات اجتماعی مختلف به میزان متفاوتی در ثروت تولید شده جامعه سهیم می شوند.
• منافع طبقاتی متضاد به مبارزه میان طبقات اجتماعی دامن می زند.
• این مبارزه تعیین کننده جریان توسعه اجتماعی است.
• «تاریخ همه جوامع پیشین (بعد از تلاشی جامعه اشتراکی اولیه، مترجم) تاریخ مبارزه طبقاتی است.
• آزاد با برده، شریف با پست، ارباب با رعیت، استاد کار با شاگرد و خلاصه ستمگر با ستمکش بطور لاینقطع رو در روی هم قرار می گیرند و به مبارزه ای بی امان، گهی پنهان و گاه آشکار، بر ضد یکدیگر دست می زنند.
• مبارزه ای که هر بار یا با تحول انقلابی کل جامعه به پایان می رسد و یا به امحای همزمان هر دو طبقه متخاصم می انجامد.»
• (کلیات مارکس و انگلس، جلد 4، ص 362)
• مبارزه طبقاتی، فرم سیاسی اصلی تاریخ بوده است.
• «هر مبارزه طبقاتی، اما یک مبارزه سیاسی است!»
• (کلیات مارکس و انگلس، جلد 4، ص 471)
• محتوای مبارزه را سیستم اقتصادی تولید و توزیع تعیین می کند.
• هر پله توسعه نیروهای مولده و وسایل تولید برای جامعه بطور کلی، برای طبقات تحت استثمار و ستم نیز، تشکیل دهنده شالوده زندگی محسوب می شود، شالوده زندگی ئی که برای ارباب و نوکر یکسان نیست.
• «اما برای تحت استثمار و ستم قرار دادن طبقه ای ، باید شرایطی پدید آورده شود که در آن، طبقه تحت ستم، حداقل از امکانات نوکرانه زیست برخوردار باشد.»
• (کلیات مارکس و انگلس، جلد 4، ص 473)
• اگر راندمان تولید جامعه، در این مناسبات مالکیت، قادر به تأمین حوایج زندگی اساسی توده های تحت استثمار نباشد، اگر توسعه نیروهای مولده از عهده رفع حوایج تمام اجتماعی و تأمین مایحتاج بخور و نمیر توده های تحت سلطه بر نیاید، اگر مناسبات مالکیت حاکم، مانع این امر شوند و یا تأثیرات زیانباری بر جامعه باقی گذارند، ضرورت تغییر نظام اجتماعی، یعنی نظام مناسبات تولیدی پدید می آید.
• «وسایل تولید و حمل و نقل که بر شالوده آن بورژوازی توسعه یافته، در جامعه فئودالی پدید آمده بودند.
• در مرحله معینی از توسعه این وسایل تولید و حمل و نقل، مناسباتی که در چارچوب آنها جامعه فئودالی به تولید و مبادله می پرداخت، سازماندهی فئودالی کشاورزی و مانوفاکتور و خلاصه مناسبات مالکیت فئودالی، دیگر با نیروهای مولده توسعه یافته انطباق نداشتند، مناسبات مالکیت فئودالی به جای پیش راندن تولید، به سدی در راه توسعه آن بدل شده بودند، به قید و بندی بر دست و پای آن.
• و لذا می بایستی منفجر شوند و منفجر شدند.
• جای آنها را رقابت آزاد با قانون اساسی اجتماعی و سیاسی درخور، با سلطه اقتصادی و سیاسی طبقه بورژوازی گرفت.
• اکنون در جلوی چشمان ما، روند مشابهی رخ می دهد.
• مناسبات تولیدی و مناسبات حمل و نقل بورژوائی، مناسبات مالکیت بورژوائی، جامعه مدرن بورژوائی، که وسایل تولید و حمل و نقل غول آسائی را جادو کرده است، به جنگیری می ماند، که از عهده اجنه فراخوانده از اعماق برنمی آید.
• نیروهای مولده ای که آن در اختیار دارد، دیگر به تکامل مناسبات مالکیت بورژوائی کمک نمی کنند، زیرا آنها بزرگتر از آن شده اند که در قالب تنگ این مناسبات بگنجند.
• این مناسبات جلوی توسعه آنها را سد می کند و اگر این سد بشکند، نظم کل جامعه بورژوائی مختل خواهد شد و مالکیت بورژوائی با خطر انهدام مواجه خواهد شد.
• مناسبات بورژوائی تنگتر از آن شده اند، که گنجایش ثروت تولید شده از سوی آن را داشته باشند.»
• (کلیات مارکس و انگلس، جلد 4، ص 476)
• این جملات از مانیفست کمونیستی در سال 1848، اکنون پیامبرانه جلوه می کنند.
• این جملات از بحران های اقتصادی روز افزون، از شعله ور شدن جنگ در مقیاس جهانی و سرانجام از تخریب شالوده های ئوکولوژیکی (محیط زیستی) حیات بشری خبر می دهند.
• همه این احکام پیشگوئی آسا واقعیت یافته اند:
• بخش بزرگی از جهان، که در برگیرنده میلیاردها انسان است، به خاک سیاه نشانده شده و در خطر مرگ از گرسنگی و ضعف و بیماری است.
• تسلیحات اتمی، شیمیائی و بیولوژیکی بقای انسان را بطور کلی تهدید می کنند.
• آلوده سازی بی ملاحظه محیط زیست و تخریب چه بسا بی برگشت آن همچنان ادامه دارد.
• «به همان اندازه که بورژوازی، یعنی سرمایه توسعه می یابد، به همان اندازه هم پرولتاریا، طبقه کارگران مدرن توسعه می یابد، که فقط تا زمانی زندگی می کند، که کار می کند و تا زمانی کار پیدا می کند، که کار به تکثیر سرمایه منجر می شود.
• این کارگران که خود را باید تکه تکه بفروشند، کالائی همانند دیگر کالاهای تجاری اند و لذا همانند آنها اسیر دست و پا بسته رقابت و نوسانات بازار اند.»
• (کلیات مارکس و انگلس، جلد 4، ص 468)
• تضاد طبقاتی میان بورژوازی و پرولتاریا تضاد تعیین کننده جامعه سرمایه داری را تشکیل می دهد و لذا علیرغم یاوه هائی که این روزها در باره از بین رفتن پرولتاریا سرهم بندی می شود، مفهوم پرولتاریا را هرگز نباید فراموش کرد.
• «پرولتاریا آن طبقه اجتماعی است، که حوایج زندگی خود را تنها از طریق فروش نیروی کار خود تحصیل می کند و نه از سود سرمایه.
• پرولتاریا آن طبقه اجتماعی است، که سرنوشتش، بود و نبودش و کل وجودش به تقاضای کار، به تعویض ایام خوب و بد داد و ستد، به نوسانات رقابت لگام گسیخته وابسته است.»
• (کلیات مارکس و انگلس، جلد 4، ص 463)
• فرم خارجی، که در آن، مناسبات کارمزدوری نمودار می شود، با تغییرات سازمان کار و با جا به جائی ترکیب کار مولد و غیرمولد تغییر می یابد.
• اما تضادهای طبقاتی، که بود و نبود جامعه سرمایه داری وابسته بدان است، به جای خود می مانند.
عریان کردن این تضاد، نشان دادن این تضاد از ورای سرپوش های ایدئولوژی بورژوائی و آگاه کردن توده مولد و زحمتکش بدان و کمک به تشکیل شعور طبقاتی آنها، وظیفه ای است که تئوری به عهده دارد، تئوری که در پراتیک رو در روئی سیاسی به محک می خورد و قوام می یابد.
پایان
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر