۱۳۸۹ اسفند ۱۵, یکشنبه

هومانیسم و جنبش هومانیستی (6) (بخش پایانی)

پرومته
در میتولوژی یونان، دوستدار بشریت و سازنده فرهنگ برای بشریت
دزدنده آتش از درگاه زئوس ـ خداوند آذرخش ـ و آورنده آن به انسان ها
آموزگار انسان ها و شفابخش بیماری ها
به جرم هومانیسم، به فرمان زئوس، مسمارکوب صخره ها می شود و عقابی سینه اش را به منقار می درد و از قلبش تغذیه می کند تا اینکه سرانجام هرکل آزادش می سازد.

یوهانس روبرت بشر (1891 ـ 1958)
شاعر اکسپرسیونیست
سیاستمدار
وزیر فرهنگ و اولین رئیس بنیاد فرهنگی آلمان دموکراتیک
سراینده سرود ملی آلمان دموکراتیک
آثار بیشمار:
ابله
برادری
شعری برای خلق
خطاب به همگان
انسان، بر پا خیز!
کارگران، دهقانان، سربازان (گذار متعالی خلق به خدا)
به پیش، جبهه سرخ!

6
هومانیسم سوسیالیستی

پروفسور ماتهویس کلاین
پروفسور مانفرد بور
برگردان شین میم شین

• فرامین بی چون و چرای اخلاقی این طبقه، دیگر نه بر ایده صرف انسان، بلکه بر رسالت تاریخی ـ جهانی پرولتاریا استوار شده است، رسالتی که هدفش «تغییر کلیه مناسباتی است که در آنها انسان بمثابه موجودی خوار، در بند، بی پناه و بی حرمت است» و برقراری مناسباتی است که برای انسان آزاد از استثمار امکان آن را فراهم می آورد که در روند کار و کردوکار اجتماعی خود کلیه قوای ماهوی انسانی خود را برای توسعه نظام دولتی و اجتماعی سوسیالیستی آزاد و شکوفا سازد و به توسعه عزت، شرف و شخصیت انسانی خود نایل آید.

• هومانیسم سوسیالیستی با کلیه فرم های قبلی هومانیسم تفاوت کیفی دارد :

• هومانیسم سوسیالیستی بر شالوده اجتماعی نوین استوار شده و از نقش تاریخی طبقه کارگر بمثابه برقرار کننده جامعه سوسیالیستی سرچشمه می گیرد.

• همه هومانیسم های ما قبل مارکسیستی نیز از منافع طبقاتی سرچشمه می گرفتند.
• هومانیسم های سابق انتزاعی بوده اند، چون به بنیان های طبقاتی هومانیسم واقف نبوده اند و یا بنیان های طبقاتی آن را پنهان می نمودند.

• هومانیسم سوسیالیستی بنیان های طبقاتی خود را پنهان نمی کند و به جانبداری صریح از طبقه کارگر دست می زند.

• طرفداری آشکار هومانیسم سوسیالیستی از طبقه کارگر سبب محدودیت عرصه اعتبار آن نمی شود، چون منافع بنیادی طبقه کارگر، با منافع بشریت بطورکلی انطباق دارد و نیتجتا بیانگر منافع همه انسانها ست.
• هومانیسم سوسیالیستی مبتنی است بر مارکسیسم ـ لنینیسم و سمت و سوی آن را نیازهای واقعی انسانها تعیین می کنند.
• هومانیسم سوسیالیستی انسان را بمثابه عالی ترین موجود برای انسانها تلقی می کند و می داند که توسعه همه جانبه انسانی پیش شرطش تحول کامل کلیه مناسبات اجتماعی است.

• هومانیسم ببرکت مارکسیسم ـ لنینیسم به شناخت نقش خلاق کار انسانی واقف شده و برای اولین بار فرم علمی به خود گرفته است.
• هومانیسم سوسیالیستی هومانیسمی قاطع و پیگیر است.
• جامعه طبقاتی از لحاظ تاریخی کهنه و ضد انسانی شده است.
• امپریالیسم قادر به عرضه دورنمای انسانی برای بشریت نیست.
• امپریالیسم قادر به حل مسائل تعیین کننده به معنای هومانیستی آنها نیست.
• از این رو ست که هومانیسم باید امروز بر مبارزه بر ضد نیروهای امپریالیستی بنیانگذاری شود.

• بشریت فقط ببرکت هومانیسم سوسیالیستی قادر به انجام وظایف بنیادی جامعه کنونی است که به شرح زیرند:

1
• امحای هر فرمی از استثمار

2
• امحای قطعی سیستم استعماری در همه فرم های آن

3
• تضمین صلح برای همه انسانها.

• هومانیسم عصر حاضر را هومانیسم سوسیالیستی تشکیل می دهد.

• هومانیسم سوسیالیستی فرزند خلف مبارزه بر ضد جامعه سرمایه داری است و از همان زمان تولدش مشخصه انقلابی و ماهیت رزمنده داشته است.

• هومانیسم سوسیالیستی راهی را ادامه می دهد که هومانیست های خلقی پیشین آغاز کرده اند.
• اما هومانیسم سوسیالیستی، برخلف نظریات هومانیستی سابق، که فاقد قاطعیت و پیگیری انقلابی بوده اند، کلیه خواست های خود را جدی تلقی می کند.
• هومانیسم سوسیالیستی خواهان مبارزه آشتی ناپذیر بر ضد همه بنیان های درد و رنج است و مردم را به جانبداری فعال از پیشرفت و بشردوستی حقیقی فرا می خواند.
• هومانیسم سوسیالیستی به معیار روابط انسان ها و خلق ها بدل می شود و در سوسیالیسم و کمونیسم جامه عمل می پوشد.
• در هومانیسم سوسیالیستی تضادهای لاینحل میان واقعیت اجتماعی و ایدئال های هومانیستی انسان ها حل می شوند.
• ایده های هومانیستی از حد اعتراض و پرخاش پا فراتر می گذارند و به ایده های حاکم مبدل می شوند.
• مارکس کمونیسم را بمثابه «هومانیسم رئال» تعریف می کند.

• این تعریف مارکس نه فقط شامل حال کمونیسم بمثابه نظام اجتماعی، بلکه علاوه بر آن شامل حال جنبش سیاسی ـ اجتماعی عملی می شود که کمونیسم را آماج خود قرار داده است.
• جامعه کمونیستی شکوفا گشته و فرم های نمودین مختلف مبارزه بخاطر سوسیالیسم و کمونیسم بیانگر هومانیسم سوسیالیستی رئال و هومانیسم در عمل اند.

• در سوسیالیسم و کمونیسم، بر خلاف جامعه طبقاتی منقسم به طبقات آشتی ناپذیر، پیشرفت اجتماعی و فرهنگی دیگر به خرج زحمتکشان و به نفع اقلیتی استثمارگر و ثروتمند صورت نمی گیرد، بلکه برمنافع مشترک و همکاری برادرانه هرچه آگاهانه تر همه انسان ها، بر تلاش مشترک آنها در راه توسعه مداوم کارآئی اجتماعی کار خویش، برای تسلط روزافزون بر علم و فن مدرن و کاربست بهتر آن به نفع مجموعه جامعه و رفاه آن و به نفع هرعضو جامعه و رفاه او استوار می شود.


• وقتی مارکس و انگلس در اثر خود تحت عنوان «خانواده مقدس» می نویسند، «اگر انسان طبیعتا اجتماعی است، پس طبیعت حقیقی خود را نخست در جامعه توسعه می دهد و باید قدرت طبیعت انسانی را نه در قدرت افراد منفرد، بلکه در قدرت جامعه بسنجد»، این امر از وفاداری بی خلل مارکسیسم ـ لنینیسم به سنت هومانیستی جکایت می کند.


• اما مارکس و انگلس با از بین بردن تضاد میان هومانیسم و سیاست که در کلیه گرایشات هومانیستی سابق بطور مستور حاکم بوده، دوباره به سنت شکنی مبادرت می ورزند.


• اکثریت قریب باتفاق هومانیست های سابق معتقد بودند که میان گرایش هومانیستی و عمل سیاسی تضاد وجود دارد.
• در مقابل هم قرار دادن هومانیسم و سیاست بمثابه دو ضد، قبل از همه، میراث تاریخ تفکر آلمانی بوده است.

• نظری مختصر به تاریخ بشری این نظریه را روشن می سازد:

• پیش شرط اجتماعی رونق گرفتن تفکر و خلاقیت هنری هومانیستی آنتیک نظام برده داری بود و هومانیسم بورژوائی نیز تنها بر بنیان استثمار کاپیتالیستی پرولتاریا توانست توسعه یابد.

• اینجا ما با دوران های بلحاظ اقتصادی و اجتماعی نارس تاریخ بشری سر و کار داریم، زیرا ساختارهای اجتماعی این سیستم ها بر تضادهای طبقاتی، بر استثمار انسان بوسیله انسان استوار بوده است.
• هومانیسم در جامعه طبقاتی فقط به حد محدودی می توانست با سیاست همراه شود.

• تنها پس از آنکه مارکس و انگلس قوانین اساسی توسعه اجتماعی را کشف کردند و آنها را با جهان بینی طبقه کارگر پیوند دادند، پیش شرط های تئوریکی لازم برای هومانیستی شدن حقیقی سیاست و برای سیاسی شدن کامل هومانیسم فراهم آمد.


• چون اینجا خودشناسی طبقه کارگر، یعنی پی بردن آن به نقش تاریخی ـ جهانی پرولتاریا مطرح بود، مارکس و انگلس ضمنا به کشف مسئله ای نایل آمدند که گذار از وقوف تئوریک به تحقق اجتماعی را امکان پذیر می ساخت.

• پرولتاریای روسیه در انقلاب اکتبر میراث تئوریک مارکس و انگلس را جامه عملی ـ اجتماعی پوشاندند و بدین طریق به حل تضاد میان هومانیسم و سیاست در تاریخ نایل آمدند.

• انسان با انقلاب اکتبر و با عواقب بعدی آن، یعنی با تشکیل سیستم سوسیالیستی جهانی، وارد اوضاع و احوالی شده که می تواند انسانیت خود را نه در حرف، بلکه در عمل اثبات کند.

• ذکر این نکته که ایجاد اوضاع و احوال سیاسی و اجتماعی هومانیستی روندی است که نسل های متوالی را در بر می گیرد، فقط بطور قسمی مصداق دارد، نه بطور اصولی.
• از همان لحظه ای که دولت سوسیالیستی انسان را به پوشاندن جامه سیاسی بر اهداف هومانیستی خود و کل بشریت فرا می خواند و موظف می سازد، از همان لحظه تضاد موجود در تاریخ تاکنونی میان هومانیسم و سیاست اصولا از میان برداشته می شود.

• چون تأثیرات بعدی انقلاب اکتبر «ادامه خواهند یافت و اعتبار خود را حفظ خواهند کرد» ، زیرا آنها هر انسان جامعه سوسیالیستی و بطور بالقوه بشریت را در برمی گیرند.

• از این نقطه نظر، روند اجتماعی ـ تاریخی آغاز شده با انقلاب اکتبر به معنی تداوم عملی سنت هومانیسم است، همانطور که کمونیسم به معنی تحقق هومانیسم است.

• اما عبارت «کمونیسم تحقق هومانیسم است»، احتیاج به تکمیل دارد:

• هومانیسم تصویر کمونیسم نیست.
• رابطه کمونیسم با هومانیسم عبارت است از رابطه تاریخ با ماقبل تاریخ بشریت.
• از این رو روند اجتماعی استقرار نظام کمونیستی که با انقلاب اکتبر آغاز شده، فراگیرتر از تحقق هومانیسم است.

• این روند، در عین حال، هم به معنی تحقق هومانیسم است و هم به معنی طلوع دوران جهانشمول نوین.

• با انقلاب اکتبر و در انقلاب اکتبر هومانیسم پا به عرصه هستی نهاده و این امر بیش از تحقق هومانیسم است.

• آنچه مارکس در باره نقش میتولوژی در رابطه با قوای طبیعی می گوید، در رابطه با قوای جامعه نیز مصداق دارد، بویژه اگر فرم های نمودین شعور مورد بحث باشند:
• «میتولوژی ها همه در پندار و با پندار بر قوای طبیعی غلبه می کنند، مسلط می شوند و بدانها قوام می بخشند.
• از این رو ست که با تسلط واقعی بر قوای طبیعی، میتولوژی محو می شود.»

• با جامه عمل پوشیدن هومانیسم در انقلاب اکتبر کلیه گرایشات هومانیستی تاریخ ماقبل بشریت به آنچه که بودند، تقلیل می یابند، به پیشتصویر غیرقابل تحقق کمونیسم.

• طبقه کارگر سوسیالیسم و کمونیسم را منطبق با روند تاریخی بنا بر نظریات خود و بشریت برقرار می سازد و نه بنا بر پیشتصویر هومانیستی.


• نخستین نشانه هومانیسم در هیئت اسطوره ای پرومته، که قرنها سنت هومانیستی طبقات و اقشار ترقی خواه را تشکیل می داده، اکنون بوسیله بشریت پرومته ئیستی، یعنی کمونیستی، حکم بازنشستگی دریافت می کند و ترک تاریخ می گوید.


• تصادفی نیست که یوهانس بشر اولین دولت سوسیالیستی آلمان را وحدت موجود سیاسی ـ انسانی ـ هنری می نامد و بدین طریق، اسطوره هومانیستی هزاران ساله پرومته را بار دیگر در خطه شعر به خدمت می گیرد و در عین حال برگ بازنشستگی در کف دستش می نهد:

• «در کشاکش با صخره ها، در قله ها
• به دوران های بی خدا خیره شد
• به پیش آمد، با گام های غول آسا، مسمارکوب صخره ها
• و به خیل بیشمار رسته ها درود گفت.»

• چه آخر و عاقبت شکوهمندی ـ به قول پروفسور کلاوس تره گر (1927 ـ 2005) ـ «برای اندیشه ادبی هزاران ساله !
• جامه عمل پوشیدن و سرافراز و سربلند ترک خطه قصه و حماسه و شعر گفتن!
• به مثابه تئوری به قدرت مادی بدل شدن و در خروج از قالب آرمانی ـ اسطوره ای پیشتاریخ خود، خود یافته، در خویشتن خویش خیره شدن و انسان خود رهانده از بند را در تصویر پیشتاریخ خویش یافتن، با خاطره ای تلخ از بندگی رنجبار!
• و بدین سان در باره این آخرین تصویر از پرومته و حقانیت ادبی آن نه شعور فردی به داوری می نشیند و نه حتی خودآگاهی تاریخی یک دوران، بلکه ماهیت تاریخی، گرایشات فرماسیون اجتماعی ـ در تحلیل نهائی ـ که برایش سمبل بمثابه نشانه هنجاری یک قرارداد اجتماعی مدلل می شود.»

• از سوی دیگر تصادفی نیست که آندره ژید (1869 ـ 1951) در کتاب خود تحت عنوان «پرومته در زنجیر» اسطوره پرومته را مبنای طنزی قرار می دهد که در آن قهرمان عقاب دشمنخو را اطعام می کند و در بند می ماند.

• بنیان ادبی هر دو نوشته یکی است.

• اما در حالیکه یوهانس بشر، اسطوره پرومته را آگاهانه با طبقه کارگر و دولت سوسیالیستی آن برای وداع از ماقبل تاریخ بشریت از سوئی و برای دخول و تأثیرگذاری در تاریخ واقعی از سوی دیگر، به خدمت می گیرد، آندره ژید آن را به اسطوره ای تنزل می دهد، که اسطوره طبقه محکوم به زوال است.

• اگر ایدئولوگ های بورژوازی آغازین با به خدمت گرفتن میراث هومانیستی، قصد شکستن سنت ها و کسب قانونیت برای خود داشتند، اخلاف امپریالیستی آنان سودای برگشت به سنت ها و قطع رابطه با هومانیسم را برسر دارند و در پی اثبات «انسانیت» ضدانقلابی اند.


• بورژوازی میراث هومانیستی را برای ورود خویش به تاریخ لازم داشت.


• به قول مارکس، «سنت همه نسل های مرده مانند کابوسی بر مغز زنده ها سنگینی می کنند.

• محافل انقلابی وقتی که بظاهر مشغول تحول خود و چیزهای دیگرند، زمانی که سودای تشکیل آن را که هرگز نبوده است، بر سردارند، درست در همین دوران ها، به احضار ارواح گذشته می پردازند و آنها را به خدمت می گیرند، نام های شان را، شعارهای رزم شان را و البسه شان را به عاریه می گیرند، تا ملبس به البسه احترام انگیز و مجهز به زبان عاریتی، برای اجرای نقش تاریخی نوین وارد عرصه جهان شوند.»

• بورژوازی سنت هومانیستی تاریخ بشری را، قبل از همه، «برای آن لازم داشت تا در پشت آنها محتوای بورژوائی محدود مبارزات خود را از دیده ها پنهان کند و شور و خروش خود را تا قله تراژدی بزرگ اعتلا بخشد.»


• انقلاب سوسیالیستی، برخلاف انقلاب بورژوائی که «برای نسیان محتوای خویش به یادآوری های تاریخی ـ جهانی نیاز دارد»، بی نیاز از «توهمات قهرمانانه» است.

• انقلاب سوسیالیستی، نه فقط می تواند، بلکه «باید برای وقوف به محتوای خویش، مرده ها را به تدفین مرده های شان وادارد.

• در انقلابات بورژوائی شعارها از حد محتوا فراتر می روند و در انقلاب سوسیالیستی، برعکس، محتوا از حد شعارها فراتر می رود.»

• طبقه کارگر بر عصر انسانی ـ سوسیالیستی ـ کمونیستی که با انقلاب اکتبر آغاز شده، تسلط دارد و قوامش می بخشد، اما نه در پندار و نه با پندار.

• طبقه کارگر این وظیفه را، بمثابه آفریننده ای آگاه تحقق می بخشد و لذا به قانونیت سنتی نیاز ندارد و قانونیت خود را از خود روند تاریخ کسب می کند، از تسلط بر روند تاریخ.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر