• دیر کردی و سحر بیدار است
• با من شبزده برخاستنت را پویان
• دیر کردی و سحر
• قامت افراخته در مقدم روز
• مژده آورده سپیدی را تا خانه تو
• خسته جان آمده از راه دراز
• گوش خوابانده به آوای تو باز
• بر نمی آید از بام آوا
• آتشین بال نمی اندازد سایه به ما
• سرخ کاکل دگر امروز ندارد غوغا
• آه افسوس
• زیر دیوار سحرگاهی، خفته است خروس
تلاش برای تحلیل شعر
خواب نوشین
خواب نوشین
حکم اول
• دیر کردی و سحر بیدار است• با من شبزده برخاستنت را پویان
• مفاهیمی که سیاوش در این حکم به کار می برد، عبارتند از «سحر»، «شبزده» و «پویان»
1
مفهوم «سحر»
مفهوم «سحر»
• مفهوم سحر بیانگر غلبه روشنائی بر تیرگی است.
• سحر چاوش طلوع آفتاب و شروع روز است.
• سحر سرحد گذار از شب به روز است.
• سحر به این معنا با مفهوم «انقلاب اجتماعی» مترادف تلقی می شود، با اندک فرق فرمالی:
• واژه «انقلاب» جزو واژه های ممنوعه است، ولی واژه «سحر» از گزند هنجارهای قانونی در امان است.
2
مفهوم «شبزده»
مفهوم «شبزده»
• شب سمبل سلطه ظلمت و ارتجاع و ضد دیالک تیکی روشنائی و پیشرفت است.
• به هنگام سیطره شب، زندگی خاموش و خفته است، از کار و پیکار انسانی خبری نیست.
• سوبژکت شبزده در قاموس سیاوش به چه معنی است؟
• معیار عینی برای شبزدگی در قاموس سیاوش از چه قرار است؟
• آیا سوبژکت شبزده، موجودی کرخت و علیل و خواب آلود است؟
• آیا سوبژکت شبزده، اسیر بی اراده خواب نوشین است و به معنی حقیقی کلمه، آنتی سوبژکت است؟
• اگر چنین می بود، سیاوش هرگز نمی گفت که «من شبزده با سحر» برخاستنت را پویانیم!
• از این رو، منظور سیاوش از مفهوم «شبزده» احتمالا سوبژکتی است که زیر ضربات شب قرار داشته است، مجروح ضربات شب بوده است.
• اما علیرغم آن، سوبژکت وارگی خود را پاس داشته است و نتیجتا همراه با سحر برخاستن مخاطب خود را پویان بوده است.
3
مفهوم «پویان»
مفهوم «پویان»
• سیاوش با به خدمت گرفتن واژه «پویان» سوبژکت وارگی «من شبزده» را از صراحت بی چون و چرا می گذراند.
• من شبزده نه سوبژکت واره منتظر و چشم به راه، بلکه سوبژکتی فعال و پویان و تمامعیار است.
• من شبزده سیاوش همراه سحر و همپای سحر آمده است، به جست و جوی برخاستن سوبژکتی برتر.
• من شبزده سیاوش در تمام طول شب به همراه سحر ره نوردیده است.
• من شبزده سیاوش منی پویان و کوشا و فعال است، سوبژکت به معنی حقیقی و مارکسیستی کلمه است.
• شاعر شبزده ـ همراه با سحر ـ به دنبال برخاستن نیروئی در پویش و کوشش مدام است.
• مخاطب شاعر که مست خواب نوشن است و او بسان سحر برخاستنش را این چنین بی تاب و بی قرار طلب می کند، چیست؟
حکم دوم
• دیر کردی و سحر• قامت افراخته در مقدم روز
• مژده آورده سپیدی را تا خانه تو
• خسته جان آمده از راه دراز
• گوش خوابانده به آوای تو باز
• سحر نه تنها بیدار است، بلکه حتی در مقدم روز قامت افراشته است، مژده سپیدی را ـ خسته جان، از راه دور ـ با خود آورده است و گوش به راه آوای این خوابزده ایدئال است.
• زمانی که این شعر سروده می شود، جهان سرتاسر در جوش و خروش انقلابی است.
• احتمالا سال های معروف به 68 در اروپا ست.
• سال های «ببر کاغذین» نامیدن امپریالیسم است.
حکم سوم
• بر نمی آید از بام آوا• آتشین بال نمی اندازد سایه به ما
• سرخ کاکل دگر امروز ندارد غوغا
• آه افسوس
• زیر دیوار سحرگاهی، خفته است خروس
• سیاوش اکنون با مفاهیم «سرخ کاکل» و «آتشین بال» منظور خود را از صراحت تام و تمام می گذراند:
• این خروس آتشین بال سرخ کاکل است که زیر دیوار سحرگاهی غرق خواب نوشین است.
• این خروس است که در خواب است و بانگ بیدارنده اش را شاعر شبزده تلخکام طلب می کند.
• درد و دریغ از فقدان حزب پیشاهنگ را بهتر از این نمی توان بر زبان راند.
در غیاب او ست که مناره های بلند سحر حسرت آوازش را و ضرورت بیدارباشش را به تلخکامی آه می کشند.
پایان
با درود فراوان
پاسخحذفبی تردید،اگر این نکته را از نظردور نمی داشتید که ای شعر در نیمه ی دوم اردیبهشت سال ۱۳۵۰ درست چند روزی پس از درگدشت زنده یادعبدالحسین نوشین پدر تاتر ایران و به یاد او سروده شده و"خروس سحر" یکی از آثار تأتری پر شهرت نو شین است، به احتمال بسیار تحلیلواره دیگری از این سروده زیبا به دست می دادید.
• با سلام و سپاس از فرهنگ گرامی که اوقات ارزشمند خود را صرف مطالعه نوشته های ما و راهنمائی ما می کنند.
پاسخحذف• راستش را بخواهید ما اصلا نمی دانستیم که این شعر کی و به چه مناسبتی سروده شده است، دانستنش هم برای ما اهمیت تعیین کننده ندارد، شاید هم به سدی در راه برخورد عینی به شعر مبدل شود.
• حتی عبدالحسین نوشین را نمی شناسیم.
• از ایشان فقط کتاب کوچکی در ایام کودکی در رابطه با کاپیتال خوانده ایم.
• دوست ما یاسین در تحلیل شعری از شما شیوه کار ما را توضیح داده بود.
• ما سعی می کنیم با تحلیل نوشته ها، تفکر مفهومی را تمرین کنیم، اندیشیدن را، خوداندیشی را بیاموزیم.
• برای ما مفاهیم و احکام مطروحه در نوشته ها قبل از همه اهمیت دارند.
• ما می کوشیم در پرتو مفاهیم و احکام، واقعیات مطروحه را که چه بسا ناآگاهانه در ضمیر نویسنده منعکس می شوند، ردیابی کنیم.
• اگر واقعیت عینی در ضمیر نویسنده انعکاس یافته و فرم ایده به خود گرفته، ما مسیر برگشتی را در پیش می گیریم، از ایده به واقعیت راه می جوئیم: دیالک تیک ماده و روح.
• اگر روح انعکاس معنوی ماده است، پس ما باید بتوانیم در آئینه روح، ماده را حتی الامکان باز شناسیم.
• ولی خود بهتر از ما می دانید که حرف آخر در مورد نوشته ها هرگز گفته نمی شود و نمی تواند هم گفته شود، به دلایل اوبژکتیف و سوبژکتیف.
• باز هم خیلی ممنون از ابراز نظر و راهنمائی.