شاعر، نویسنده، پژوهشگر و مترجم
اسامی مستعار
الف صبح و الف بامداد
تحلیل واره ای از شین میم شین
اسامی مستعار
الف صبح و الف بامداد
تحلیل واره ای از شین میم شین
• این روزها مثل همیشه، هرکسی به نیت و هدفی در باره شاملو داد سخن سر می دهد.
• اکثریت این سخنوران ـ با تفاوت های معرفتی خاصی ـ شباهت غریبی به خود شاملو دارند.
• ما اگر اهل فضل به خمپاره خرده مان نبندند، می خواهیم شاملو را بوسیله خود شاملو بشناسیم.
• از دیر باز سؤالی سمج ما را به خود مشغول می داشت، که به کیستائی شاملو مربوط می شد.
• تا اینکه تصادفا با نوشته های محمد علی اصفهانی و همگنانش در سایت ققنوس آشنا شدیم و معما حل شد.
• از این نظر، بقیه عمر خود را سپاسگزار او خواهیم ماند.
• ما اما شناخت خود را برای خود نگه خواهیم داشت و به عینیت تحلیل وفادار خواهیم ماند.
• ما برای شناخت شاملو او را در آیینه خود او خواهیم دید، تکه به تکه، جنبه به جنبه، گفته به گفته، شعر به شعر.
• شاملو اصولا اوبژکت شناخت مطلوبی است.
• کمتر اوبژکتی به اندازه شاملو در باره خویشتن خویش سخن می تواند گفت.
• شاملو بیش از هر کس و هر چیزهستی، خویشتن خویش را در مد نظر داشته است، در کانون توجهات خویش قرار داده است و به توصیف آن برخاسته است.
• از توصیف تا توضیح، راه درازی در پیش است.
• مفهوم «من» در آثار کمتر شاعری به اندازه آثار شاملو مطرح شده است.
• چگونگی طرح مفهوم «من»، محتوا و نیت او را باید گام به گام ببینیم.
• پزشک خصوصی او کتابی تحت عنوان «بامداد در آیینه» تدوین کرده، که ظاهرا نتیجه ده سال پرسش و پاسخ با او بوده است.
• ما برای شناخت شاملو، این کتاب را هم به همراه خواهیم داشت.
حکم اول
• من بامدادم
• شهروندی با اندام و هوشی متوسط
• نسبم با یک حلقه به آوارگان کابل می پیوندد
• نام کوچکم عربی است
• نام قبیله ای ام ترکی
• کنیت ام پارسی
• نام قبیله ای ام شرمسار تاریخ است
• نام کوچکم را دوست نمی دارم...
• شاملو در این حکم، خود را اوبژکت و موضوع شناخت خویش قرار داده است.
• آنچه که قبل از همه، در باره خویشتن به اطلاع خواننده می رساند، عبارت است از بامداد، نام کوچک، نام قبیله ای، کنیت.
• بعد در باره اندام و هوش خود سخن می گوید و نسبت به نام های خود موضع می گیرد.
• هنوز از جایگاه اجتماعی شاملو، یعنی از وجود اجتماعی شاملو خبری نیست.
• ما به این شعر برخواهیم گشت.
• نخست نگاهی به کتاب دکتر خصوصی اش «بامداد در آئینه» می اندازیم.
حکم
• هفت هشت صفحه اول شاهنامه رو بخونین.
• والله حال آدم بهم می خوره.
• ابیات شل و ول و سست.
• بعدش هم تماما بد آموزی.
• شاملو آنچه در باره شاهنامه به عنوان اوبژکت شناخت برای گفتن دارد، «ابیات شل و ول و سست» شاهنامه است که او را به تهوع می اندازد.
• یاد ژان پل سارتر بخیر!
حکم
• این گلستان بجز موزه بدرد چه کاری می خوره؟
• نثرش هم خوب با زبان عربی مسجع، آنچنانی شده، محتواشم از شاهد بازی و انواع دوز و کلک و آداب مسلمون نمائی پره.
• شاملو، گلستان را هم به سبب «زبان عربی مسجع» و موضوعات ناپسندش به موزه می فرستد.
• همین حکم شاملو سبب می شود که ما به مطالعه آثار سعدی بپردازیم و از این بابت سپاسگزار شاملو خواهیم ماند.
• وارد دنیای سعدی شدن، همان و بیش از یکسال در این بهشت اندیشه ماندن و دل کندن از آن نیارستن، همان.
حکم
• نمی دونی چه موجود مشنگیه این بابا!
• نه ریخت و قیافه داره و نه سواد!...
• شاملو در این حکم هم، آنچه که قبل از همه، از فرد مورد نظر برایش مطرح است، «ریخت و قیافه» او ست و «سوادش».
حکم
• تلویزیون مثل همیشه روشن بود.
• گوینده زن بود.
• آقا (شاملو) گفت:
• آخه اینم قیافه اس گذاشتن اینجا!
• صداش بد نیست.
• شاملو در این حکم نیز «قیافه و صدای» گوینده تلویزیون را قبل از همه، به نقد می کشد.
حکم
• باس به گلشیری گفت پدرجان، در برکه قورباغه به عمل میاد، باور نداری؟
• آئینه رو بردار جمال مبارکتو تماشا کن!
• شاملو به سبب قیافه غورباغه وار گلشیری، حاضر به شنیدن نظر او در باره خودش نیست.
• فقط اگر گلشیری خوش قیافه بود، آنگاه می توانست حرفش قابل شنیدن و تأمل باشد و لاغیر.
حکم
آیدا گفت: اون کسمائی را بگو با اون ریختش، دنبال من می افتاد و موس موس می کرد.
• هسر شاملو هم به تقلید از او، کسمائی را قبل از همه، به سبب «ریختش» لایق دلباختگی و موس موس نمی داند.
حکم
• شاملو: اشکال کار اخوان همینه که با آهای، های، وای می خواد وزن را پر کنه و بعدشم در همین مرحله می مونه!
• زبان هم که نمی دونست، خود مزید بر علت می شد.
• دکتر: اخوان قصه میگه.
• شاملو: بعله شعراش روایته.
• یعنی مثل مجسمه سازها که یک اسکلت و یا داربست فلزی می سازن، بعد روش گچ و سیمان و غیره می ریزن.
• تو شعر اخوان هم حتما باید یه قصه باشه شعر شکل بگیره.
• شاملو در این حکم نیز از شعر اخوان، چیزی جز فرم (قصه و روایت، اسکلت و داربست) آن نمی بیند.
• ما می توانیم فاکت های بیشماری از این قبیل برشماریم.
• ولی به تحلیل همین فاکت ها قناعت می کنیم.
تحلیل فاکت ها
• گوینده زن در تلویزیون، بابای بد ریخت، گلشیری، کسمائی و ابیات شل و ول شاهنامه و نثر مسجع گلستان سعدی و فرم اشعار اخوان چیزهای منفرد و مشخص اند با مشخصات خاص خود.
• شاملو آگاهانه و یا ناآگاهانه، یعنی از سرعادت دست به عمل فلسفی انتزاع می زند، کاری که برای تفکر منطقی ضرور است، یعنی مشخصات اصلی و فرعی دیگر این انسانها و چیزها را کنار می گذارد و فقط ظاهر زشت و یا زیبای آنها را عمده می کند و قضاوت واره خود را بر بنیان این ظاهر انتزاعی بنا می کند.
• ما برای تمرین تفکر مفهومی به دنبال مفهوم و یا مقوله عام فلسفی می گردیم تا حداقل بیانگر ظاهر چیزها و پدیده ها باشد.
• این مقوله را ارسطو برای ما به یادگار گذاشته است و فرم (شکل، صورت، ظاهر، قالب) نام دارد، که در فلسفه سعدی به طرز بی نظیری بسط و تعمیم می یابد.
• اکنون می توانیم بگوییم که شاملو، آیدا و دکتر، فرم انسانها، چیزها و پدیده ها را عمده و مطلق می کنند.
• ما این نوع برخورد به قضایا را برای تسهیل فهم مطلب فرمالیسم و یا ظاهرپرستی می نامیم.
• شاملو در این میان تنها نیست.
• شیوه نگرش شاملو در وهله اول طبیعی و قابل قبول است.
• کسی نیست که قبل از همه، به ظاهر چیزها توجه نکند.
• اشکال نگرش شاملو، وقتی آشکار می شود که او در ظاهر گیر می کند و درجا می زند، به ظاهر می چسبد و نمی تواند و یا نمی خواهد پا فراتر بگذارد و به خطه باطن هم سری بزند.
• دیدن ظاهر چیزها و داوری سوبژکتیف دلبخواه در باره آنها بی زحمت ترین کارها ست.
• این نگرش بی دردسرترین، کم زحمت ترین و منفعل ترین نگرش ها ست.
• به عبارت دیگر، می توان بدون صرف کمترین انرژی، بطور منفعل، همانند آئینه ای تصاویری از ظاهر چیزها و یا از سطح خارجی اجسام، بدلخواه در ذهن خود منعکس کرد و این تصاویر سطحی و مبتذل را بمثابه انعکاس حقیقی چیزها و انسان ها قلمداد کرد و یا برای اثبات ادعای خود به خدمت گرفت.
• اما در طبیعت، جامعه و تفکر (یعنی در فرم های مختلف حرکت ماده)، فرم و ظاهر به تنهائی یافت نمی شود.
• در عالم واقع، یعنی در واقعیت عینی، چیزی یافت نمی شود که از فرم محض تشکیل شده باشد.
• به عبارت دیگر، چیزی یافت نمی شود که فاقد ضد فرم باشد.
• اما ضد فرم و ضد ظاهر چیست که شاملو نا دیده می گیرد و یا رابطه دیالک تیکی فرم و یا ظاهر را با آن قطع می کند.
• ضد فرم محتوا (مضمون، سیرت) و ضد ظاهر (نمود)، ماهیت و یا بود نام دارد.
• هم زن گوینده، هم بابای بدریخت، هم گلشیری و کسمائی و هم ابیات شاهنامه و نثرگلستان و شعر اخوان هرکدام دارای محتوا و ماهیتی اند که با فرم و ظاهر (نمود) آنها در ارتباط دیالک تیکی قرار دارد.
• کسی که به این دیالک تیک فرم و محتوا و دیالک تیک نمود و بود توجه نمی کند و به مطلق کردن یکی و یا گسستن این رابطه و در کنار هم قرار دادن اجساد بی جان فرم و محتوا و یا نمود و بود اقدام می کند، متد فکری باطل ضد دیالک تیکی یعنی متافیزیکی را برای حل و فصل مسائل بکار می برد.
• مطلق کردن فرم و یا نمود و فراموش کردن محتوا و یا ماهیت (بود) همانقدر خطا و خطرناک است که مطلق کردن محتوا و ماهیت و نادیده گرفتن و یا کم بها دادن به فرم و نمود.
• پیروی از متد متافیزیکی تفکر، به معنی بیرون آوردن چشمان خود و دیگران از کاسه سر است، به معنی خاک پاشیدن بر چشم خود و دیگران است، به معنی ندیدن واقعیت عینی آنسان که حقیقتا هست، است، بمعنی حک حرمت قلدرمنشانه واقعیت عینی و سلاخی اندام پرشکوه آن است، به معنی مثله کردن واقعیت عینی است و نتیجه اش در بهترین حالت ناکامی در یافتن حقیقت قضایا ست.
• این شیوه تفکر فرمالیستی امروزه عمدتا نه فقط ازسرنادانی، بلکه به قصد عوامفریبی، کلاهبرداری و بدآموزی به رایج ترین شیوه در تمام نقاط جهان بدل شده است.
• فرمالیسم یکی از مظاهر تفکر متافیزیکی است:
• زیرا آن فرم و ظاهر چیزها، پدیده ها، روندها و سیستم ها را عمده می کند، پیوند دیالک تیکی موجود میان فرم و محتوا و میان نمود و بود را از هم می گسلد و بدین طریق با ارائه تصویری مخدوش، ناقص و معیوب از واقعیت عینی به اثبات نظرات خود مبادرت می ورزد.
• اکنون بر می گردیم به موضوع اصلی و به تحلیل فاکت های یاد شده ادامه می دهیم :
حکم
• من بامدادم
• شهروندی با اندام و هوشی متوسط
• نسبم با یک حلقه به آوارگان کابل می پیوندد
• نام کوچکم عربی است
• نام قبیله ای ام ترکی
• کنیتم پارسی
• نام قبیله ای ام شرمسار تاریخ است
• نام کوچکم را دوست نمی دارم...
• در این شعر شاملو، جهان بینی او و معیارهای ارزشی او خودنمائی می کنند:
• او با اسمی که خود برای خودش برگزیده، خود را معرفی می کند:
• بامداد.
• نامی را که پدر و مادرش به او داده اند، دوست ندارد.
• چرا؟
• چون احمد، واژه عربی است و شاملو احتمالا عرب ستیز، شووینیست، دگرستیز، آنتی هومانیست و یا نژادپرست است.
• اما چرا بامداد؟
• شاید برای اینکه بامداد مظهر زیبائی محض است و شاملو چنین تصوری از خود دارد و یا می خواهد که دیگران چنین تصوری از او داشته باشند.
• نام اما چه زشت و چه زیبا، نام است، فرم است و نه محتوا.
• نام به رایگان می تواند انتخاب شود.
• کسی برای نام نباید زحمتی به خود بدهد.
• بنظر روشلین، مفاهیم عام فقط نام هائی بمعنای واژه های مصطلح اند و فاقد معنی اند.
• بنظر اوکهام، مفاهیم عام عبارتند از طرح ها، اصطلاحات، علائم و مضامین معینی که در روند تفکر به جای چیزهای مشخص بکار می روند و تفکر انسانی بکمک آنها چیزهای مشخص را نامگذاری می کند.
• مهم قبل از همه، خود چیز است و نه نام آن.
• نام در بهترین حالت، فرم و قالبی است که در درون آن چیزی و یا انسانی به مثابه محتوا قرار دارد و در دیالک تیک فرم و محتوا، یعنی در دیالک تیک احمد (و یا بامداد) و شخص شاملو، نقش تعیین کننده از آن محتوا (شخص شاملو) است و نه از آن فرم (احمد و یا بامداد)
• شاملو در هر حال، با تحلیل خویشتن خویش به توصیف مبهمی از حجم اندام و هوش خویش می پردازد، اشارتی به نسب و ریشه زبانی نام کوچک، نام قبیله ای و کنیت خویش می کند و توضیح بی در و پیکری راجع به نام قبیله ای اش و نفرتش از نام کوچکش ارائه می دهد.
• از سرتاپای این شیوه نگرش عفونت فئودالی به مشام می رسد.
• شاملو در کدام عصر و زمانه ای زندگی می کند؟
• در اعماق قرون وسطی، که نام کوچک و بزرگ و نسب و قبیله و کنیت معنا داشته باشند؟
• آیا او در جامعه ای ما قبل سرمایه داری، عشیرتی ـ فئودالی زندگی می کند که اصل و نسب معیار جایگاه اجتماعی افراد باشد و یا در آستانه قرن بیست و یکم، در دوران ایندیویدوئالیسم و فردگرائی رادیکال و محض؟
• شاملو در چه جامعه ای زندگی می کند و بمثابه موجودی اجتماعی به کدام طبقه اجتماعی تعلق دارد؟
• توضیح اینکه نام و کنیت کسی از کدام زبان ریشه می گیرد، کدام گره معرفتی را برای خواننده باز می کند؟
• اگر نام شاملو بجای احمد، اردشیر و ارسلان می بود، چه فرقی در ماهیت او پدید می آمد؟
• شاملو با چنین تحلیلی از خویشتن خویش، نشان می دهد که حتی خودش را هنوز نمی شناسد و به سبب محدودیت طبقاتی جهان بینی خویش، نمی تواند بشناسد.
• کسی که از تعلق طبقاتی خویش حتی بی خبر است، چگونه می تواند راجع به مسائل جامعه و جهان به قضاوت علمی بنشیند و موضع گیرد؟
• ظاهرا برای شاملو در وهله نخست، فرم و ظاهر چیزها، پدیده ها و سیستم ها (انسان ها) مطرح است و محتوا و ماهیت چیزها چه بسا محلی از اعراب ندارند.
حکم
• هفت هشت صفحه اول شاهنامه رو بخونین.
• والله حال آدم بهم می خوره.
• ابیات شل و ول و سست.
• بعدش هم تماما بد آموزی.
• در همین حکم شاملو نیز فرم شاهنامه، «شل و ول و سستی» کذائی ابیات شاهنامه ـ قبل از همه ـ نظر او را جلب می کند.
• شاملو احتمالا محتوا و مضمون شاهنامه را اصلا نمی شناسد و یا نمی تواند بشناسد.
• باید ببینیم.
• ما قصد پیشداوری نداریم.
• امپیری و فاکت ها باید به ما از حقیقت امر خبر دهند.
حکم
• این گلستان بجز موزه بدرد چه کاری می خوره؟
• نثرش هم خوب با زبان عربی مسجع، آنچنانی شده، محتواشم از شاهد بازی و انواع دوز و کلک و آداب مسلمون نمائی پره.
• شاملو ظاهرا از محتوای گلستان، این شاهکار فلسفی ـ دیالک تیکی سعدی، که هر حکمش از اندیشه بی چون و چرای سنجیده و به رنج فکری سرشته لبپر می زند، خبری ندارد و آن را به سبب «زبان عربی مسجع»، یعنی فرم تبیین، به موزه می فرستد و محتوایش را در «شاهد بازی و انواع دوز و کلک و آداب مسلمون نمائی» خلاصه می کند.
• ما گلستان را سطر به سطر و مصرع به مصرع تحلیل کرده ایم.
• ما در باره ژرفای تفکر سعدی و دیالک تیک خودپوی پویای او نمی توانیم مبالغه کنیم.
• ولی شاملو به اشاره قلمی گلستان را هم مثل شاهنامه به موزه می فرستد.
حکم
• نمی دونی چه موجود مشنگیه این بابا!
• نه ریخت و قیافه داره و نه سواد!...
• شاملو بازهم در وهله اول ریخت و قیافه فرد مورد نظر را عمده و مطلق می کند و معلوم نیست که منظورش از سواد چیست.
• یعنی بازهم برای شاملو، فرم و ظاهر قبل از محتوا و ماهیت فرد مورد نظر مطرح است.
حکم
• تلویزیون مثل همیشه روشن بود.
• گوینده زن بود.
• آقا (شاملو) گفت :
• آخه اینم قیافه اس گذاشتن اینجا!
• صداش بد نیست.
• گوینده خبر به نظر شاملو باید قبل از همه، زیبا رو باشد و چون چنین نیست، پس بهتر است که به جای کار در تلویزیون، کلفتی و یا رختشوئی پیشه کند.
• شخصیت و شعور و ماهیت انسانی این زن برای شاملو، یا اصلا محلی از اعراب ندارد و یا بعد از ظاهر او مطرح می شود.
• کسانی که شاملو را هومانیست جا می زنند، ظاهرا معنی هومانیسم را نمی دانند و یا هومانیسم را بطرزی اگزیستانسیالیستی «معنی» می کنند، تا نیچه و هایدگر و یاسپرس و هیتلر و پینوچه هم در آن جا بگیرند.
حکم
• باس به گلشیری گفت پدرجان، در برکه قورباغه به عمل میاد، باور نداری؟
• آئینه رو بردار جمال مبارکتو تماشا کن!
• از گلشیری هم آنچه برای شاملو مهم است، قیافه او ست.
• اگر گلشیری قیافه زیبائی می داشت، آنگاه شاملو با رغبت تمام به اندیشه های او گوش می داد.
حکم
آیدا گفت: اون کسمائی را بگو با اون ریختش، دنبال من می افتاد و موس موس می کرد.
• آیدا در این جمع سه نفره، با شعورتر از بقیه است، ولی کسی که عمری با یک فرمالیست بسر برده باشد، نمی تواند تحت تأثیر متد فکری او قرار نگیرد.
• از این رو برای آیدا نیز ریخت کسمائی ـ قبل از همه ـ اهمیت کسب می کند.
• ظاهرا اگر کسمائی خوش قیافه بود، آیدا بدش نمی آمد که دنبالش بیفتد و موس موس کند.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر