برزین آذرمهر
• در جامه ی جوانی خود ایستاده ام،
• آماده ی سفر!
• در کام این خطر،
• من شیر می شوم؛
• آماده و
• پذیره ی شمشیر می شوم!
• رهپو وچاره گر،
• در می شوم به جنگ ِ خدایان رنگ رنگ،
• آنان که قاهرانه،
• به زنجیر زور وزر
• چون برده ام،
• میانه ی میدان
• فکنده اند!
• طاغی و خیره سر،
• تن می زنم ز قدرت اینان و
• عاقبت
• با عزم جزم خویش
• در جنگ با سپاه سیاهی،
• پا در رکاب ِ توسن ِ شبگیر
• می نهم!
• وفتاده از نفس
• بشکسته این قفس،
• رهوار و
• هوشیار،
• چابک سوار ِ مرکب تقدیر
• می شوم!
• بی رنج این سفر
• مقهور و
• در به در،
• می پرسم از خدای خرد - هر زمان ـ
• که ام؟
• در دهر از چه ام؟
• هر بار باز می شنوم،
• از درون خویش
• بی رنج این سفر
• زنهار درخرابه ی تن
• موش حفره ام!
• در جامه ی جوانی خود ایستاده ام،
• آماده ی سفر!
• در کام این خطر،
• من شیر می شوم؛
• آماده و
• پذیره ی شمشیر می شوم!
• رهپو وچاره گر،
• در می شوم به جنگ ِ خدایان رنگ رنگ،
• آنان که قاهرانه،
• به زنجیر زور وزر
• چون برده ام،
• میانه ی میدان
• فکنده اند!
• طاغی و خیره سر،
• تن می زنم ز قدرت اینان و
• عاقبت
• با عزم جزم خویش
• در جنگ با سپاه سیاهی،
• پا در رکاب ِ توسن ِ شبگیر
• می نهم!
• وفتاده از نفس
• بشکسته این قفس،
• رهوار و
• هوشیار،
• چابک سوار ِ مرکب تقدیر
• می شوم!
• بی رنج این سفر
• مقهور و
• در به در،
• می پرسم از خدای خرد - هر زمان ـ
• که ام؟
• در دهر از چه ام؟
• هر بار باز می شنوم،
• از درون خویش
• بی رنج این سفر
• زنهار درخرابه ی تن
• موش حفره ام!
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر