روبرت برنارد رایش (متولد 1946)
استاد دانشگاه برکلی پنسیلوانیا
وزیر کار بیل کلینتون
فرم های جدید شکاف اجتماعی
• واقعیات غیرقابل انکار بر تحلیل مارکس از جامعه سرمایه داری، به عنوان سیستم بحران ها و تضادهای بنیادی مهر تأیید می کوبند.
• وضع جهان پرآشوبتر و ناعادلانه تر شده است و رخدادهای اجتماعی از دینامیسم مخرب و تمدن ستیز و از گرایش به خودستیزی حکایت می کنند.
• نا امنی و سردرگمی مشخصه های بارز توسعه اجتماعی ئی اند که مجری گوش بفرمان فرامین انباشت سرمایه و غلام حلقه بگوش اجبار اقتصادی گردش سرمایه است.
• تحولات تکنولوژیکی و اقتصادی انسان ها را تحت فشار کمرشکن قرار می دهند و آنها را به تطبیق خود با شرایط جدید مجبور می سازند.
• بدینطریق دورنمای زندگی گروه های بیشماری از مردم زیر علامت سؤال قرار می گیرد.
• طنز تاریخ را باش!
• تضادها درست در لحظه ای حدت گرفته اند که جامعه شناسی دانشگاهی ـ عالمانه ـ پایان نابرابری ها و فشارهای زندگی را اعلام می کرد.
• درست در زمانی که جامعه شناسی سرسپرده طبقه حاکمه توهمات مه آلود خود را (مبنی بر اینکه مناسبات «مابعد صنعتی» و «پسا مدرن» ببرکت سازماندهی حیات بشری در ورای اجبار اقتصادی امکان پذیر می شوند و عمدتا تحت تأثیر شبکه ارتباطات «فرهنگی» قرار دارند)، اشاعه می داد، دینامیسم پرشتاب انباشت سرمایه از سال های 80 میلادی مهر مخرب خود را بر پیشانی بسیاری از عرصه های زندگی روزمره کوبید.
• قطب بندی آشکاری حوادث اجتماعی را ـ همچنان ـ همراهی می کند:
• گسترش بیکاری و فقر، همراه با انباشت لگام گسیخته ثروت حتی قلب جوامع متروپول را از هم می شکافد.
• آنچه هگل در «فلسفه حقوقی»، به عنوان قانون عملکردی جامعه بورژوائی فرمولبندی کرده بود، همچنان صادق است:
• «از سوئی انباشت ثروت افزایش می یابد و از سوی دیگر عزلت و محدودیت کار ویژه و همراه با آن وابستگی و ذلت طبقه ای که به این کار متکی است، گسترش می یابد.»
• اجرای برنامه نئولیبرالی، دینامیسم توسعه تضادهای اجتماعی را بکار انداخته است.
• فرم های مختلف نابرابری و محرومیت، که حداقل در سرمایه داری مبتنی بر «همیاری اجتماعی» از بین رفته تلقی می شد، دوباره یکه تاز میدان ها شده اند.
• فشار اجتماعی که از تجدید سازمان کارگاه ها و از تغییر استراتژی های استثمار سرمایه ناشی می شود، موجب پیدایش روندهای اجتماعی «به حاشیه راندن» و تأثیرات منضبط کننده دیگر شده است.
• کسی که دیگر بکار تولید نمی آید و برای «تولید ارزش» امیدی برنمی انگیزد، بیرحمانه به حاشیه جامعه رانده می شود.
• هدف از این کار، نه تنها پایین آوردن مخارج سیستم تأمین اجتماعی، بلکه همچنین مشروع اعلام کردن اجبار مردم به تطبیق خویش است.
• فقط در صورتی که شبکه رفاه اجتماعی رخنه بردارد و به حاشیه راندن مردم مخاطره انگیز باشد، آخرین سرمایه های کاری نیز می توانند بسیج شوند.
• از این رو فقرای به اصطلاح «تنبل» و بیکارها تنها گروه مورد خطاب سخنوران عوامفریب سرمایه نیستند.
• چون عملا تز «مجبورسازی دریافت کنندگان کمک های اجتماعی به کار» توخالی از آب در می آید (زیرا از تقریبا 3 میلیون نفر دریافت کننده «کمک های اجتماعی» اکثرشان بسیار جوان و یا بیمارند و قادر بکار نیستند و یا اغلب به پرستاری از وابستگان و کودکان شان مشغولند.
• و یک چهارم آنها ـ یعنی 650 هزارنفر از 870 هزار نفرـ که قادر بکارند، خود را به عنوان جوینده کار به ثبت رسانده اند و 400 هزار نفر از آنها مرتب به کار گماشته می شوند.
• و لذا در «بازار کار» سرمایه داری مخاطره آمیز که از افراد 100 درصد توان کاری طلب می شود، برای آنها شانسی وجود ندارد. به قول برنارد آرنو، سرمایه دار فرانسوی:
• «من فقط جوانترین ها، باهوشترین ها و بویژه با استعدادترین ها را لازم دارم و بقیه برایم پشیزی نمی ارزند!»
• معیار ارزش گذاری سرمایه در سرمایه داری مرزباخته از این قرار است!
• علاوه بر این، کسانی که قادر بکارند، فقط در صورتی «کمک های اجتماعی» دریافت می کنند که میزان «کمک بیکاری» ناکافی باشد.
• هدف واقعی از این ابتکارعمل، عبارت است از مشروع اعلام کردن شکاف اجتماعی.
• هدف این است که قربانی نظام سرمایه داری به عنوان مجرم قلمداد گردد و روند خودشکنی مردم تسریع شود.
• حضرات سفسطه گر وقتی به هدف خود خواهند رسید که تعداد مستحقین «کمک های اجتماعی» که به دریافت کمک چشم پوشی می کنند، افزایش یابد.
• روندهای کنونی «به حاشیه راندن» و «تخصص زدائی» از جامعه دوسومی حکایت می کنند، ولی نه از جامعه دوسومی معروف.
• در جوامع متروپول نیز وضعی تبلور می یابد که در آن، یک سوم جمعیت کشور از مزایای ویژه ای برخوردارند، یک سومی که برای «گردش سرمایه» مورد نیازند.
• در مقابل این یک سوم، انبوه دوسومی جمعیت کشور صف کشیده که از نظر اقتصادی و اجتماعی ارج و اعتبار و عزت و آبروی خود را از کف داده است.
• روبرت ب. رایش، وزیر کار سابق ایالات متحده امریکا و محقق بازار کار ـ پیشگویانه ـ از وجود سه نوع از شاغلین در آینده نزدیک سخن می گوید:
نوع اول
• کارگران تولیدی که در مناسبات اجتماعی نازلی بسر می برند و تعدادشان رو به کاهش است.
نوع دوم
• کارکنان مستقل بخش خدمات که در آمدشان روزبروز کاهش می یابد.
نوع سوم
• گروه مرفهی که در بهترین حالت 20 درصد مردم را تشکیل می دهد و به کارعلمی اشتغال دارد.
• از این گروه، آمادگی کاری و راندمان کاری بی حد و مرز طلب می شود.
• از این رو، اعضای این گروه باید جوان، انعطاف پذیر، خلاق و مبتکر، قادر به تحمل فشار فوق العاده و آماده «خودبهره کشی» باشند.
• از اعضای این گروه انتظار می رود که زمان کار مورد نظر کارفرما را بی چون و چرا بپذیرند و در صورت لزوم از مناسبات اجتماعی خود صرفنظر کنند.
پایان
استاد دانشگاه برکلی پنسیلوانیا
وزیر کار بیل کلینتون
فرم های جدید شکاف اجتماعی
دکتر ورنر سپمن
برگردان شین میم شین
برگردان شین میم شین
• واقعیات غیرقابل انکار بر تحلیل مارکس از جامعه سرمایه داری، به عنوان سیستم بحران ها و تضادهای بنیادی مهر تأیید می کوبند.
• وضع جهان پرآشوبتر و ناعادلانه تر شده است و رخدادهای اجتماعی از دینامیسم مخرب و تمدن ستیز و از گرایش به خودستیزی حکایت می کنند.
• نا امنی و سردرگمی مشخصه های بارز توسعه اجتماعی ئی اند که مجری گوش بفرمان فرامین انباشت سرمایه و غلام حلقه بگوش اجبار اقتصادی گردش سرمایه است.
• تحولات تکنولوژیکی و اقتصادی انسان ها را تحت فشار کمرشکن قرار می دهند و آنها را به تطبیق خود با شرایط جدید مجبور می سازند.
• بدینطریق دورنمای زندگی گروه های بیشماری از مردم زیر علامت سؤال قرار می گیرد.
• طنز تاریخ را باش!
• تضادها درست در لحظه ای حدت گرفته اند که جامعه شناسی دانشگاهی ـ عالمانه ـ پایان نابرابری ها و فشارهای زندگی را اعلام می کرد.
• درست در زمانی که جامعه شناسی سرسپرده طبقه حاکمه توهمات مه آلود خود را (مبنی بر اینکه مناسبات «مابعد صنعتی» و «پسا مدرن» ببرکت سازماندهی حیات بشری در ورای اجبار اقتصادی امکان پذیر می شوند و عمدتا تحت تأثیر شبکه ارتباطات «فرهنگی» قرار دارند)، اشاعه می داد، دینامیسم پرشتاب انباشت سرمایه از سال های 80 میلادی مهر مخرب خود را بر پیشانی بسیاری از عرصه های زندگی روزمره کوبید.
• قطب بندی آشکاری حوادث اجتماعی را ـ همچنان ـ همراهی می کند:
• گسترش بیکاری و فقر، همراه با انباشت لگام گسیخته ثروت حتی قلب جوامع متروپول را از هم می شکافد.
• آنچه هگل در «فلسفه حقوقی»، به عنوان قانون عملکردی جامعه بورژوائی فرمولبندی کرده بود، همچنان صادق است:
• «از سوئی انباشت ثروت افزایش می یابد و از سوی دیگر عزلت و محدودیت کار ویژه و همراه با آن وابستگی و ذلت طبقه ای که به این کار متکی است، گسترش می یابد.»
• اجرای برنامه نئولیبرالی، دینامیسم توسعه تضادهای اجتماعی را بکار انداخته است.
• فرم های مختلف نابرابری و محرومیت، که حداقل در سرمایه داری مبتنی بر «همیاری اجتماعی» از بین رفته تلقی می شد، دوباره یکه تاز میدان ها شده اند.
• فشار اجتماعی که از تجدید سازمان کارگاه ها و از تغییر استراتژی های استثمار سرمایه ناشی می شود، موجب پیدایش روندهای اجتماعی «به حاشیه راندن» و تأثیرات منضبط کننده دیگر شده است.
• کسی که دیگر بکار تولید نمی آید و برای «تولید ارزش» امیدی برنمی انگیزد، بیرحمانه به حاشیه جامعه رانده می شود.
• هدف از این کار، نه تنها پایین آوردن مخارج سیستم تأمین اجتماعی، بلکه همچنین مشروع اعلام کردن اجبار مردم به تطبیق خویش است.
• فقط در صورتی که شبکه رفاه اجتماعی رخنه بردارد و به حاشیه راندن مردم مخاطره انگیز باشد، آخرین سرمایه های کاری نیز می توانند بسیج شوند.
• از این رو فقرای به اصطلاح «تنبل» و بیکارها تنها گروه مورد خطاب سخنوران عوامفریب سرمایه نیستند.
• چون عملا تز «مجبورسازی دریافت کنندگان کمک های اجتماعی به کار» توخالی از آب در می آید (زیرا از تقریبا 3 میلیون نفر دریافت کننده «کمک های اجتماعی» اکثرشان بسیار جوان و یا بیمارند و قادر بکار نیستند و یا اغلب به پرستاری از وابستگان و کودکان شان مشغولند.
• و یک چهارم آنها ـ یعنی 650 هزارنفر از 870 هزار نفرـ که قادر بکارند، خود را به عنوان جوینده کار به ثبت رسانده اند و 400 هزار نفر از آنها مرتب به کار گماشته می شوند.
• از سوی دیگر بسیاری از آنها کارگران، غیرمتخصص اند و اغلب به سبب بیماری، فقط بصورت مشروط می توانند کار کنند)
• و لذا در «بازار کار» سرمایه داری مخاطره آمیز که از افراد 100 درصد توان کاری طلب می شود، برای آنها شانسی وجود ندارد. به قول برنارد آرنو، سرمایه دار فرانسوی:
• «من فقط جوانترین ها، باهوشترین ها و بویژه با استعدادترین ها را لازم دارم و بقیه برایم پشیزی نمی ارزند!»
• معیار ارزش گذاری سرمایه در سرمایه داری مرزباخته از این قرار است!
• علاوه بر این، کسانی که قادر بکارند، فقط در صورتی «کمک های اجتماعی» دریافت می کنند که میزان «کمک بیکاری» ناکافی باشد.
• هدف واقعی از این ابتکارعمل، عبارت است از مشروع اعلام کردن شکاف اجتماعی.
• هدف این است که قربانی نظام سرمایه داری به عنوان مجرم قلمداد گردد و روند خودشکنی مردم تسریع شود.
• حضرات سفسطه گر وقتی به هدف خود خواهند رسید که تعداد مستحقین «کمک های اجتماعی» که به دریافت کمک چشم پوشی می کنند، افزایش یابد.
• روندهای کنونی «به حاشیه راندن» و «تخصص زدائی» از جامعه دوسومی حکایت می کنند، ولی نه از جامعه دوسومی معروف.
• در جوامع متروپول نیز وضعی تبلور می یابد که در آن، یک سوم جمعیت کشور از مزایای ویژه ای برخوردارند، یک سومی که برای «گردش سرمایه» مورد نیازند.
• در مقابل این یک سوم، انبوه دوسومی جمعیت کشور صف کشیده که از نظر اقتصادی و اجتماعی ارج و اعتبار و عزت و آبروی خود را از کف داده است.
• روبرت ب. رایش، وزیر کار سابق ایالات متحده امریکا و محقق بازار کار ـ پیشگویانه ـ از وجود سه نوع از شاغلین در آینده نزدیک سخن می گوید:
نوع اول
• کارگران تولیدی که در مناسبات اجتماعی نازلی بسر می برند و تعدادشان رو به کاهش است.
نوع دوم
• کارکنان مستقل بخش خدمات که در آمدشان روزبروز کاهش می یابد.
نوع سوم
• گروه مرفهی که در بهترین حالت 20 درصد مردم را تشکیل می دهد و به کارعلمی اشتغال دارد.
• از این گروه، آمادگی کاری و راندمان کاری بی حد و مرز طلب می شود.
• از این رو، اعضای این گروه باید جوان، انعطاف پذیر، خلاق و مبتکر، قادر به تحمل فشار فوق العاده و آماده «خودبهره کشی» باشند.
• از اعضای این گروه انتظار می رود که زمان کار مورد نظر کارفرما را بی چون و چرا بپذیرند و در صورت لزوم از مناسبات اجتماعی خود صرفنظر کنند.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر