۱۳۸۹ بهمن ۲, شنبه

سیری در گلشن راز (1)

مقبره شیخ محمود (687 ـ 720 ه. ق.) در شبستر
تحلیل واره ای از

شین میم شین

• به نام آن که جان را فکرت آموخت
• چراغ دل به نور جان برافروخت

• ز فضلش هر دو عالم گشت روشن
• ز فیضش خاک آدم گشت گلشن

• توانایی که در یک طرفة العین
• ز کاف و نون پدید آورد کونین

حکم اول
• به نام آن، که جان را فکرت آموخت
• چراغ دل به نور جان برافروخت


• مفاهیمی که شیخ در این حکم بکار می برد، عبارتند از «جان»، «فکرت»، «چراغ دل»، «نور جان» و «آموزش»
• بنظر شیخ شبستر، خدا به جان انسانی تفکر می آموزد و چراغ دل او را به نور جان روشن می سازد.
• ما قبل از همه به بررسی مقولات فلسفی شیخ می پردازیم:
1
مقوله «جان»

• جان ـ ظاهرا ـ از سوی شیخ شبستر به همان معنی بکار می رود که از سوی شیخ شیراز:
• یعنی به مثابه ضد دیالک تیکی تن، که از سوی خدا ـ که روح محض است ـ در کالبد آدم و حوا دمیده می شود.
• بنابرین، خدا به روح آدمی «فکرت می آموزد.»


• بدین طریق، تفکر هنر است، تفکر چیزی نیست که حاضر و آماده در اختیار انسان قرار داده شود، تفکر به روح انسانی یاد داده می شود.
• روح انسانی ـ بمثابه فکرت آموز ـ در مکتب خدا ـ به مثابه روح محض ـ تفکر می آموزد.
• در همین مفهوم «آموزش فکرت» شیخ شبستر چندین پیش شرط فلسفی جا داده شده است:
• شیخ ـ ظاهرا ـ انسان را به مثابه سوبژکت متفکر تلقی می کند.
سوبژکتی که ببرکت تصاحب جان، فکرت را می تواند بیاموزد و طبیعتا اشاعه و توسعه دهد و مادیت بخشد، یعنی از اندیشه به عمل بگذرد، مدل فکری خود را جامه مادی بپوشاند، مدل فکری از خانه را به مثابه الگو به خدمت گیرد و با تغییر فرم دادن به مواد و مصالح ساختمانی (چوب و خاک و شن و آهک و آب و کاه و غیره) خانه واقعی بسازد که در خطوط کلی اش بسان مدل فکری او باشد.


سوبژکتیویته (فاعیلیت) قائل شدن به انسان، آنهم صدها سال قبل از فیشته و کانت و هگل ستایش انگیز است.
• بویژه اگر در نظر داشته باشیم که شیخ شبستر در مجموع 33 سال عمر می کند، درست یک سوم عمر سعدی و نصف عمر حافظ.


• غنای فکری شیخ از این رو شگفت انگیز است.
• شیخ شبستر ـ بر خلاف سعدی و حافظ ـ انسان را نه اوبژکت هیچکاره، بلکه سوبژکت فعال و آموزنده تلقی می کند.


• ما با نطفه های این انسانتصویر در اروپای قرن شانزدهم و هفدهم برخورد خواهیم کرد.

2
مقوله «دل»

مقوله «دل» یکی از رایج ترین و در عین حال مبهم ترین مقولات ادبی ایران است.
• در این بیت شیخ، خدا ببرکت آموزش فکرت به روح انسانی، «چراغ دل» او را «به نور جان» برمی افروزد.


نور جان باید در قاموس شیخ، تفکر و شناخت و دانش باشد و دل به احتمال قوی، ضمیر انسانی باشد، درست بدان سان که در فلسفه علمی مصطلح است.
ضمیر انسانی بدین طریق به آئینه ای شفاف بدل می شود که هستی مادی را منعکس می کند، از هستی مادی تصویر معنوی برمی دارد و به شناخت چیزها، پدیده ها و سیستم ها راه می گشاید.

• بنابرین، شیخ شبستر در این بیت، دیالک تیک آموزگار و دانش آموز را به شکل دیالک تیک خدا و انسان بسط و تعمیم می دهد.
• ما در آثار سعدی و حافظ، هرگز به چنین تعمیمی برخورد نمی کنیم.
• در فلسفه سعدی و حافظ دیالک تیک خدا و انسان به شکل دیالک تیک همه کاره و هیچکاره، دیالک تیک شاه و گدا بسط و تعمیم می یابد.


• انسان در فلسفه سعدی و حافظ موجودی تفاله، آشغال و هیچکاره است.
• این نوشته در سال 717 هجری نوشته شده است.

شیخ شبستر
• گذشته هفت و ده از هفتصد سال
• ز هجرت، ناگهان در ماه شوال

• ما این طرز تلقی شیخ شبستر را با طرز تلقی شیخ شیراز که 62 سال قبل از او ابراز شده، مورد مقایسه قرار می دهیم:

شیخ شیراز
• به نام خدائی که جان آفرید
• سخن گفتن اندر زبان آفرید.

• پیش شرط سخن گفتن، عمل منطقی انتزاع و تعمیم و آشنائی با مفاهیم است.
• پیش شرط سخن گفتن تفکر است.
• اختلاف فاحش میان این دو طرز تلقی را می توان در دو مفهوم «آموخت» و «آفرید» ملاحظه کرد.
تئوری شناخت شیخ شبستر به مراتب پیشرفته تر از تئوری شناخت شیخ شیراز است.
تفکر در فلسفه سعدی، بنا بر جزم «مشیت الهی» خلق می شود و حاضر آماده روی زبان انسانی گذاشته می شود.
• انسان، در جهان بینی سعدی انگل است، نه مولد.
• انسان سعدی واژه ها را حاضر و آماده مثل گدا از خدا دریافت می کند.
• در فلسفه شیخ شبستر، انسان تفکر را بسان دانش آموزی یاد می گیرد.
• انسان تفکر را در مکتب خدا می آموزد.
• انسان برای فراگرفتن تفکر باید زحمت بکشد و آموخته را بازتولید کند و توسعه دهد.
• انسان در جهان بینی شیخ شبستر نه انگل، بلکه زحمتکش و مولد است، انسان به معنی واقعی کلمه است.

حکم دوم
• ز فضلش هر دو عالم گشت روشن
• ز فیضش خاک آدم گشت گلشن

• مفاهیمی که شیخ در این حکم بکار می برد، عبارتند از «فضل»، «روشنی دو عالم»، «فیض»، «گلشنی خاک»
• شیخ دیالک تیک داشتن و دادن را به شکل دیالک تیک فضل و فیض بسط و تعمیم می دهد.

1
• ز فضلش هر دو عالم گشت روشن

• خدا ببرکت دانش خویش، هر دو عالم (دنیا و عقبی) را روشن می کند.


• اکنون می توان پرسید که روشن کردن جهان چه ربطی به دانش خدا دارد؟


• پاسخ به این پرسش، راهی برای آشنائی بیشتر با جهان بینی شیخ شبستر است:
• خدا بواسطه خورشید و ماه و ستاره و آتش جهان را روشن می کند.


• اگر خدای شیخ، خدای خرفتی می بود، هرگز نمی توانست برای تنویر جهان راه حلی بیابد.
• خورشید و ماه و اختر قبل از تشکیل شان در روح الهی به مثابه ایده تشکیل می یابند و بعد ایده عالم روحی را ترک می کند و جامه مادی می پوشد.
• از ایده روحی خورشید، خورشید مادی شعله ور تشکیل می یابد.


• به قول هگل، ایده خورشید در ایده مطلق (خدا) سیر نزولی طی می کند و مادیت می یابد:
• سقوط و سیر نزولی روح متعالی به مرحله سفلای ماده.
ایدئالیسم عینی همین و بس.
• ایدئالیسم عینی ـ برعکس ایدئالیسم ذهنی ـ منکر وجود واقعیت عینی نیست.

2
• ز فیضش خاک آدم گشت گلشن

• اگر خدای شیخ فیاض نمی بود، خاک آدمی نه گلشن، بلکه برهوتی می شد.
• پس گلشنی خاک ببرکت بخشش الهی است:
• بخشش از طریق بکار انداختن ابر و باد و مه و خورشید و رویش و غیره.

• سطح توسعه علوم در زمان شیخ شبستر اجازه توضیح علمی پدیده ها را نمی داد.


• در واقع، دنیا را نه فضل کسی، بلکه خورشید و ماه و ستاره ها روشن می کنند.
• این واقعیت امر را حتی گیاهان و جانوران می دانند.
• رویش گلها و گیاهان نیز نه به فیض کسی، بلکه بر طبق قانونمندی های عینی صورت می گیرد.
• ماده (واقعیت عینی) لایزال به نیروی خارجی نیاز ندارد.
• ماده برای خود کافی است.
• ماده خودجنب و خودپو ست.
• علت همه این پدیده ها در دیالک تیک عینی هستی مادی است.
• ماده تضادمند و وحدتمند همزمان است.
• ماده خود سرتاپا، جولانگاه دیالک تیک است.
• راز رویش و رشد گیاهان، توسعه و تکامل جامعه، گذار جمادات از ساده به بغرنج و از بغرنج به ساده در دیالک تیک عینی خود ماده است.
• ماده به خالق و فاضل و فیاض خارجی نیاز ندارد.
• ماده را نه می شود خلق کرد و نه می توان نابود نمود.

حکم سوم
• توانایی که در یک طرفة العین
• ز کاف و نون پدید آورد کونین


• شیخ در این حکم، آفرینش دو عالم از کاف و نون ایراسیونالیستی ـ عرفانی را به خدا نسبت می دهد.
• این ادعا به معنی تقدم قائل شدن به روح در قبال ماده است.
• شیخ مسئله اساسی فلسفه را از موضع ایدئالیستی حل می کند.
• در قاموس شیخ، جهان واقعی ـ عینی بوسیله روح مطلق (خدا) از نیستی به هستی آورده می شود.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر