۱۳۸۹ دی ۲۱, سه‌شنبه

لامپ و ماه، صندلی و فیات

بازجوئی
پریکلیس کورو وه سیس
برگردان شین میم شین


• لامپی را نشانم می دهند و می پرسند:
• «این چیه؟»

• جواب می دهم:
• «لامپ!»

• ولی آنها ادعا می کنند که آن، نه لامپ، بلکه ماه است!

*****
صندلی را نشانم می دهند و می خواهند، بدانند که چیست؟
• می گویم، که آن صندلی است.

• ولی آنها، ادعا می کنند که آن نه صندلی، بلکه فیات است.

*****
• من ـ اما ـ نمی دانم، که چه مرگم است، که بر صندلیت صندلی اصرار می ورزم.

• آخر، به من چه؟
• بگذار صندلی هر چه آنها می خواهند باشد.

*****

• با این حال نمی توانم، آرام بگیرم و می کوشم، تا ثابت کنم که صندلی، صندلی است و برای اثبات صندلیت صندلی، به مقایسه اتوموبیل و صندلی می پردازم.

*****

• آنها ـ همه با هم و یکصدا ـ ادعا می کنند که من دیوانه ام.
• البته هنوز، نه یک دیوانه زنجیری خطرناک.
• ولی اگر اینطوری پیش برود، به آن مرحله هم خواهم رسید.
• آنگاه حلقه آهنی بر گردنم خواهند انداخت و مسمار کوب دیوار زندانم خواهند کرد.
من اما ـ علیرغم اینها همه ـ بر عقیده خود پا می فشارم و از صندلیت صندلی دفاع می کنم.
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر