ایمانوئل کانت (1724 ـ 1804)
برجسته ترین نماینده فلسفه کلاسیک آلمان
اثر او تحت عنوان «انتقاد از عقل محض»
• سیستم های منفرد فلسفه کلاسیک بورژوائی ـ علیرغم تفاوت های شان ـ همه به نحوی از انحا، از مفهوم خرد آغاز می کنند و به مفهوم خرد بر می گردند.
• خرد به معنی توانائی انتقادی آغازین انسان برای نجات خویش از احادیث، آیات، روایات و نظرات فرتوت تفسیر می شود.
• خرد در سیستم های فلسفه کلاسیک بورژوائی، بمثابه نیروئی خودنمائی می کند، که قادر به تغییر ایدئولوژی موروثی و نظام اجتماعی استبدادی فئودالی، بر مبنای تفکر بورژوائی و در جهت توسعه اجتماعی بورژوائی است.
• انگلس در رابطه با جنبش روشنگری فرانسه در قرن هجدهم ـ بویژه در هیئت ماتریالیسم فرانسه ـ که بی تردید نقطه اوج تفکر کلاسیک بورژوائی، قبل از شکوفائی فلسفه کلاسیک بورژوائی آلمان بود، می نویسد:
• «مردان بزرگی که درفرانسه به روشنگری مغزها در رابطه با انقلاب آینده می پرداختند، خود بطرز انقلابی فوق العاده ای وارد صحنه عمل می شدند.
• آنها هیچ قدرت خارجی را ـ به هر نوعی هم که باشد ـ به رسمیت نمی شناختند.
• مذهب، طبیعت نگری، جامعه، نظام دولتی همه به تیغ تیز انتقاد بیرحمانه کشیده می شدند.
• همه چیزها یا می بایستی در محکمه خرد، ازحقانیت وجودی خود دفاع کنند و یا بر وجود خود چشم پوشی کنند.
• فهم اندیشنده ـ بمثابه معیار معیارها ـ در مورد همه چیز به کار می رفت.»
• «نخست مغز انسانی و قوانینی که نتیجه تفکر آنند، می بایستی بمثابه شالوده همه اعمال انسانی و پایه اجتماعی شدن انسانی معتبر شناخته کنند.
• اما خرد ـ به معنای وسیع کلمه ـ بعدها، زمانی که این قوانین با واقعیت در تضاد قرار گرفتند، عملا و از سر تا پا وارونه شد.
• کلیه فرم های اجتماعی و دولتی پیشین و کلیه تصورات کهنه موروثی، به عنوان عناصر نامعقول به پستوی خانه ریخته شدند.
• جهان ما قبل، بمثابه جهانی تلقی شد، که اسیر بی اراده پیشداوری ها بوده است و هرچه که کهنه بود، سزاوار نفرت و تحقیر قلمداد شد.
• اکنون هنگام آن رسیده بود، که خرد واقعا بر تخت بنشیند.
• اکنون دیگر می بایستی خرافه، ستم، امتیاز و بیداد جای خود را به حقیقت ابدی، عدالت ابدی، برابری انسان ها (که طبیعی تلقی می شد) و حقوق بی چون و چرای انسانی بسپارد.»
• این توصیف انگلس فقط به روشنگری فرانسه محدود نمی شود.
• تمامت تاریخ توسعه تفکر کلاسیک بورژوائی ـ کم و بیش ـ تأییدی بر صحت آن است.
• چرا که فلسفه کلاسیک بورژوائی با مفهوم خرد است که می افتد و برمی خیزد.
• حتی هوبس می نویسد:
• «حکمت حقیقی اکنون، بمعنی شناخت حقیقت درهمه چیزها ست.
• حکمت حقیقی از یادآوری چیزها سرچشمه می گیرد، از یادآوری چیزهائی که با عناوین معین و ثابت به خاطر می آیند.
• حکمت حقیقی کار روح سلحشور و غلیان ناگهانی نیست.
• حکمت حقیقی کار خرد راستین است، کار فلسفه است.»
• و دیدرو می گوید:
• «خرد برای فلسفه، همان معنی را دارد که رحمت الهی برای مؤمنان.
• رحمت الهی مؤمنان را به اعمال خیر سوق می دهد و خرد فلاسفه را.»
• فلسفه کلاسیک بورژوائی هویت خود را در خرد می جوید.
• برای فلسفه کلاسیک بورژوائی خرد و فلسفه یکی است.
• اما جالب این است، که فلسفه کلاسیک بورژوائی بندرت تعریف روشن و جامعی از مفهوم خرد ارائه می دهد، اگرچه در تمام اقدامات خود، خرد را پیش شرط قرار می دهد.
• در کلیه سیستم های فلسفه کلاسیک بورژوائی ـ بدون استثنا ـ از خرد سخن می رود، ولی بزحمت می توان در آنها تعریف انتقادی واقعی از مفهوم خرد پیدا کرد.
• حتی در آثار کانت، به تعریف جامعی در باره آن بر خورد نمی کنیم.
• ما نباید فریب تلاش واره های متنوع فلسفه کلاسیک بورژوائی در تعریف خرد را بخوریم.
• این تعاریف تنها تفکر انتقادی و گاهی عمل انتقادی ـ بطور کلی ـ را در مد نظر دارند، که در زر ورق خرد پیچیده و تحویل مردم داده می شود.
• و لذا می توان از «ایمان عقلی» فلسفه کلاسیک بورژوائی سخن گفت.
• این امر اما به هیچ وجه تصادفی نیست.
• چون منظور فلسفه کلاسیک بورژوائی از خرد، از حد تفکر انتقادی صرف و عمل مربوطه فراتر می رود.
• منظور فلسفه کلاسیک بورژوائی از خرد، قبل از همه، از حد منطق و تئوری شناخت فراتر می رود.
• خرد در تفکر بورژوائی عصر جدید به مسئله اساسی دوران مربوط می شود:
• به مسئله گذار از جامعه فئودالی به جامعه بورژوائی.
• فلسفه کلاسیک بورژوائی، برای خرد فرمول زیر را عرضه می کند :
• سلطه معقول انسان بر طبیعت و جامعه، البته بکمک خرد.
• از این رو، مفهوم خرد در تفکر کلاسیک بورژوائی دارای جنبه انتقادی ـ اجتماعی مطلوب بوده است.
• این امر برای درک تاریخ توسعه فلسفه کلاسیک بورژوائی ضرورت بی چون و چرا دارد.
• اما این امر بدان معنی نیست، که در محافل مترقی فلسفه کلاسیک بورژوائی جدال های فکری بلحاظ معرفتی ـ نظری در باره مفهوم خرد نبوده است.
• این جدال ها گاهی خصلت معرفتی ـ نظری صرف به خود می گرفتند، مثلا جدال دکارت، لایب نیتس و جان لاک بر سر «ایده های مادرزاد».
• اما در این جدال ها نیز مسئله اصلی تاریخی ـ اجتماعی آن زمان مطرح بوده، یعنی موضعگیری نظریه پردازان بورژوازی مترقی نسبت بدان.
• این جدال ها به دلایل فلسفی (بلحاظ تاریخ ایده ها) و تاریخی ـ علمی بود، که فرم معرفتی ـ نظری به خود می گرفتند.
• این امر در اوایل تفکر بورژوائی خودنمائی می کند.
• ورود تفکر کلاسیک بورژوائی زیر بیرق بی چون و چرای خرد به میدان، نمایندگان تفکر کهنه را شوکه می کند.
• چون تفکر کلاسیک بورژوائی، آنچه را که تا آن زمان مبتنی بر خرد و در واقع مبتنی بر اوتوریته ـ بطور کلی ـ محسوب می شد، با حربه خرد مورد حمله انتقادی قرار می دهد.
• علاوه بر این، تفکر بورژوائی با انتقاد از اوتوریته، بنا بر وضع و حال موجود، قدرت حاکم را مورد حمله قرار می دهد، قدرت حاکم، که قانونیت خود را مدیون همین اوتوریته بوده است.
• اما در عین حال نباید فراموش کرد که این تفکر جدید چیزی را پیش شرط قرار می دهد، که در واقع (اگر مته به خشخاش بگذاریم) می بایستی اول اثبات شود: خرد!
• خرد بی تردید کلمه ای آشنا بوده است.
• ولی مفهوم خرد در تفکر بورژوازی آغازین (مفهوم بورژوائی خرد) محتوائی کسب می کند، که با محتوای مفهوم سنتی خرد تفاوت بنیادی دارد.
• از این رو، خرد در تفکر جدید بورژوائی، برای کلیه افراد وابسته به ایدئولوژی کهنه پدیده ای بیگانه، غریب و ناآشنا جلوه می کند.
• خرد اگرچه بمثابه توانائی تفکر انسانی، بویژه بمثابه توانائی تفکری که در تفکر الهی می بایستی سهیم شود، بطور سنتی به میراث مانده، اما همین سهیم شدن در تفکر الهی خرد را به خردی منفعل بدل می سازد، که برای نظریه پردازان بورژوازی مترقی نمی تواند قابل قبول باشد.
• تفکر جدید بورژوائی، خرد را بمثابه خردی فعال و کوشا وضع می کند و در جریان توسعه این تفکر، همه چیز برای فلسفه کلاسیک بورژوائی در خرد خلاصه می شود:
• خرد بمعنی سوبژکت، فعالیت، کرد و کار و سرانجام بمعنی مؤثربودن، خرد بمعنی وسیله انتقاد از وضع موجود، خرد بمعنی قوه تسلط بر طبیعت و بمعنی قوه تحول جامعه تلقی می شود.
• خرد بمثابه نیروئی مطرح می شود، که انسان را به گسستن بندهای ایدئولوژیکی کهنه و نجات خویش قادر می سازد، که تسلط انسان را بر طبیعت امکان پذیر می کند، که انسان را به تحول نظام فرتوت اجتماعی قادر می سازد.
• انسان می بایستی، بکمک خرد خود، مستقل از هرگونه اوتوریته و مستقل از قدرت موجود، یعنی کاملا خودمختار و آزاد وارد عمل شود.
• از این رو فلسفه کلاسیک بورژوائی خرد را با تفکر بورژوائی و با توسعه اجتماعی بورژوائی یکی می انگارد.
• و لذا کل تفکر کلاسیک بورژوائی ـ به انضمام تسلط بر طبیعت و جامعه ـ خرد نامیده می شد.
• اما تفکر کلاسیک بورژوائی، تنها زمانی می تواند، به این نیت خود جامه عمل پوشاند که تحت نام خرد، هر آنچه را که مانع رشد خود می یابد، یعنی ایدئولوژی فئودالی ـ روحانی را در هم بشکند.
• فلسفه کلاسیک بورژوائی ـ از بیکن و دکارت تا هگل و فویرباخ ـ نیات خود را تحت نام خرد مطرح می سازد و بنام خرد هر آنچه را که کهنه و فرتوت است، به تیغ تیز انتقاد می سپارد و ضمنا همه تمایلات خود را بی چون و چرا در خرد خلاصه می کند.
• ختم سخن هولباخ چنین است:
• «ما باید بکمک خرد، در باره این جهان به داوری برخیزیم.
• یعنی باید به فرمان خرد گردن نهیم.»
• و وقتی کانت خرد را بمثابه توانائی «استخراج خاص از عام، بر مبنای اصول و بمثابه ضرورت» تعریف می کند، منظورش فقط جنبه معرفتی ـ نظری آن نیست.
• «بر مبنای اصول و بمثابه ضرورت»، یعنی شامل حال همه مردم بودن و بویژه درعرصه عمل شامل حال جامعه بودن.
• کلید حل آن را جمله بعدی کانت بلافاصله به دست می دهد:
• «خرد را می توان توانائی قضاوت بر مبنای قوانین اساسی تعریف کرد و بلحاظ عملی، توانائی عمل بر مبنای قوانین اساسی نیز تعریف کرد.»
• هگل بعدها خواهد گفت :
• «تنها اندیشه ای که فلسفه به همراه می آورد، اندیشه خرد است و خرد فرمانروای جهان است.»
• پیاده کردن آگاهانه تفکر او برمبنای این نظر خواهد بود:
• «آنچه انسان می تواند من خود بنامد و آنچه از گور و تجزیه و تلاشی و زوال مصون خواهد ماند، عبارت است از توانائی انسان به بازخواست خویش.
• و اینجا ست که خرد وارد صحنه می شود که قانونگذاری اش وابسته به هیچ مرجعی نیست و هیچ قدرت زمینی یا آسمانی نمی تواند معیار قضاوت دیگری در دست او نهد.»
• در فلسفه هگل بار دیگر ایمان خلل ناپذیر نمایندگان بورژوازی مترقی به قدرت و عظمت خرد بطرز تحسین انگیزی و در عین حال غم انگیزی خود را نمایان می سازد.
• این ایمان خلل ناپذیر است که روبسپیر در7 ماه مه 1794 میلادی پس از حدود 5 سال تجربه انقلابی ـ عملی و حدود سه ماه قبل از سقوط و اعدام خویش، در مجلس فرانسه می گوید:
• «همه نهادهای زمینی درمقابل حقیقت رخت برخواهند بست و همه فرم های حماقت و خرافه در برابر خرد فرو خواهند ریخت.»
• ایمان به خرد نیروی محرکه مهم تفکر کلاسیک بورژوائی است.
• متفکران برجسته این طرز تفکر بر آنند، که واقعیت خود باید معقول باشد، اگر قرار بر این باشد که خرد فرمانروای آن گردد.
• و لذا تلاش می کنند که میان واقعیت و خرد پل بزنند:
• پلی از خرد به واقعیت و پلی از واقعیت به خرد.
• و این کار همسان با حل مسئله اساسی فلسفه کلاسیک بورژوائی است:
• استدلال و اثبات فلسفی امکان پذیربودن تسلط معقول انسان بر طبیعت و جامعه.
• اینکه فلسفه کلاسیک بورژوائی علیرغم تلاش های گوناگون نمی تواند از مفهوم خرد تعریف جامعی ارائه دهد، از فونکسیون تاریخی طبقه ای ناشی می شود، که خرد جهان بینی آن است، یعنی طبقه بورژوازی.
• روند گذار از جامعه فئودالی به جامعه بورژوائی، روندی است که در آن نظام کهنه جای خود را به نظام نو و مترقی می دهد.
• اما هر دو جامعه، هم جامعه فئودالی و هم جامعه بورژوائی نظام های مبتنی بر استثمار اند.
• بورژوازی در این روند، نه فقط خود را به طبقه حاکم مبدل می سازد، بلکه همزمان به طبقه ستمگر و استثمارگر جامعه جدید نیز مبدل می شود.
• نقص تئوریکی مفهوم خرد «پیش بازتاب» ساختار طبقاتی آنتاگونیستی جامعه بورژوائی است.
• خردی که تفکر کلاسیک بورژوائی که همیشه بمثابه خرد عام انسانی مطرح می کرد، پس از استقرار نظام اجتماعی سرمایه داری، خود را بمثابه خرد بورژوائی برملا می سازد.
• جامعه بورژوائی که حقانیت تئوریکی خود را با توسل به خرد اثبات کرده بود، بمثابه نامعقول ترین نظام ها وارد صحنه جهان می شود و خرد عام انسانی تفکر کلاسیک بورژوائی، خود را بمثابه خرد بورژوائی در میزان اضافه ارزش رسوا می سازد.
• نظریه پردازان طبقه بورژوائی حاکم این واقعیت امر را طبیعی قلمداد می کنند و تفکر کلاسیک بورژوائی در این سازش با مناسبات آنتاگونیستی کاپیتالیستی، دیگر نه معقول، بلکه مثبت (یعنی تأییدگر) از کار در می آید.
• و طولی نمی کشد، که تفکر بورژوائی موضع پیشین خود را مبنی بر تحول واقعیت برمبنای خرد، بکلی ترک می گوید و به خردستیزی مدافع سیستم مبدل می شود.
• انگلس در این زمینه می نویسد:
• «ما اکنون می دانیم که این حکومت عقل، چیزی جز حکومت ایدئالیزه شده بورژوائی نبوده است.
• همانند متفکران پیشین، متفکران بزرگ قرن هجدهم نیز قادر نبودند از سدهائی که دوران شان بر سر راه آنان برپا کرده بود، بگذرند.»
• توسعه مفهوم خرد در سیستم های فلسفه کلاسیک بورژوائی به فصل «توهمات دلاورانه» بورژوازی مترقی تعلق دارد.
• بورژوازی مترقی برای وارد شدن به صحنه تاریخ به مفهوم خرد نیاز داشت.
• او به مفهوم خرد، بمثابه خرد عام انسانی نیاز داشت، تا قبل از همه «محتوای بورژوائی محدود مبارزات خود را پرده پوشی کند و عشق خود را بمقام تراژدی بزرگ اجتماعی ارتقاء دهد.»
• تفکر کلاسیک بورژوائی، از لحاظ نتیجه روند تاریخی، محتوای واقعی گذار از جامعه فئودالی به جامعه بورژوائی (یعنی گذار از یک جامعه مبتنی بر استثمار به جامعه مبتنی بر استثمار دیگر) را پرده پوشی می کند.
• چون بورژوازی آغازین، به سبب شرایط طبقاتی خویش، همیشه فقط از یک جنبه (یعنی تنها از نظر خصومت با فئودالیسم، نهادها و ایدئولوژی فئودالی) مترقی بود، نمی توانست پیشرفت اجتماعی را بمثابه یک کلیت تقسیم ناپذیر در اختیار گیرد.
• از این رو بلحاظ عینی بی دلیل نبوده، که ایدئولوژی بورژوائی پس از استقرار نظام کاپیتالیستی، خرد و همه شعارهای مبتنی بر آن را دور می اندازد و یا حداقل در مورد همه مردم صادق نمی داند.
• اکنون موضوع خرد وارد ایدئولوژی طبقه ای شده است، که آزادی اش بمعنی آزادی کل بشریت از استثمار و ستم خواهد بود.
• به عبارت دیگر، اکنون خرد وارد جهان بینی علمی پرولتاریا شده است.
• و لذا خرد فرمولبندی شده از سوی فلسفه کلاسیک بورژوائی با قدم گذاشتن طبقه کارگر به صحنه تاریخ، با نقش تاریخی ـ جهانی پرولتاریا عجین شده است و تمایلات انتقادی ناشی از آن، گشتاورهای عمده فلسفه طبقه کارگر (ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی) را تشکیل می دهند.
پایان
برجسته ترین نماینده فلسفه کلاسیک آلمان
اثر او تحت عنوان «انتقاد از عقل محض»
نقطه عطفی در تاریخ فلسفه و آغاز فلسفه مدرن محسوب می شود.
کانت در زمینه های زیر دورنمای فراگیر نوینی به روی فلسفه گشوده است:
اتیک (انتقاد از عقل عملی)
استه تیک (انتقاد از قوه قضاوت)
فلسفه مذهب
فلسفه حقوق
فلسفه تاریخ
کانت در زمینه های زیر دورنمای فراگیر نوینی به روی فلسفه گشوده است:
اتیک (انتقاد از عقل عملی)
استه تیک (انتقاد از قوه قضاوت)
فلسفه مذهب
فلسفه حقوق
فلسفه تاریخ
پروفسور مانفرد بور
برگردان شین میم شین
خرد (عقل)
1
خرد بطور کلی
• خرد بطور کلی عبارت است از کردوکار معنوی انسان که کلیت واقعیت عینی را در مد نظر دارد.
• خرد، در زبان آلمانی تا قرن هفدهم میلادی، بمثابه ترجمه کلمه لاتینی «هوش» و فهم ، «راسیو» بکار می رفت (مایستر اکهارت و لوتر)
• در فلسفه روشنگری ـ بویژه از سوی کانت ـ معنی خرد و فهم وارونه می شود (مراجعه کنید به فهم).
2
خرد، بمثابه مفهوم اصلی در فلسفه کلاسیک بورژوائی
از بیکن و دکارت تا هگل و فویرباخ
• مفهوم خرد در کانون جهان بینی نوین بورژوائی قرار می گیرد، که بر ضد ایدئولوژی جامعه فئودالی و نهادهای آن رو به تشکیل و تحکیم می رفت.
1
خرد بطور کلی
• خرد بطور کلی عبارت است از کردوکار معنوی انسان که کلیت واقعیت عینی را در مد نظر دارد.
• خرد، در زبان آلمانی تا قرن هفدهم میلادی، بمثابه ترجمه کلمه لاتینی «هوش» و فهم ، «راسیو» بکار می رفت (مایستر اکهارت و لوتر)
• در فلسفه روشنگری ـ بویژه از سوی کانت ـ معنی خرد و فهم وارونه می شود (مراجعه کنید به فهم).
2
خرد، بمثابه مفهوم اصلی در فلسفه کلاسیک بورژوائی
از بیکن و دکارت تا هگل و فویرباخ
• مفهوم خرد در کانون جهان بینی نوین بورژوائی قرار می گیرد، که بر ضد ایدئولوژی جامعه فئودالی و نهادهای آن رو به تشکیل و تحکیم می رفت.
• سیستم های منفرد فلسفه کلاسیک بورژوائی ـ علیرغم تفاوت های شان ـ همه به نحوی از انحا، از مفهوم خرد آغاز می کنند و به مفهوم خرد بر می گردند.
• خرد به معنی توانائی انتقادی آغازین انسان برای نجات خویش از احادیث، آیات، روایات و نظرات فرتوت تفسیر می شود.
• خرد در سیستم های فلسفه کلاسیک بورژوائی، بمثابه نیروئی خودنمائی می کند، که قادر به تغییر ایدئولوژی موروثی و نظام اجتماعی استبدادی فئودالی، بر مبنای تفکر بورژوائی و در جهت توسعه اجتماعی بورژوائی است.
• انگلس در رابطه با جنبش روشنگری فرانسه در قرن هجدهم ـ بویژه در هیئت ماتریالیسم فرانسه ـ که بی تردید نقطه اوج تفکر کلاسیک بورژوائی، قبل از شکوفائی فلسفه کلاسیک بورژوائی آلمان بود، می نویسد:
• «مردان بزرگی که درفرانسه به روشنگری مغزها در رابطه با انقلاب آینده می پرداختند، خود بطرز انقلابی فوق العاده ای وارد صحنه عمل می شدند.
• آنها هیچ قدرت خارجی را ـ به هر نوعی هم که باشد ـ به رسمیت نمی شناختند.
• مذهب، طبیعت نگری، جامعه، نظام دولتی همه به تیغ تیز انتقاد بیرحمانه کشیده می شدند.
• همه چیزها یا می بایستی در محکمه خرد، ازحقانیت وجودی خود دفاع کنند و یا بر وجود خود چشم پوشی کنند.
• فهم اندیشنده ـ بمثابه معیار معیارها ـ در مورد همه چیز به کار می رفت.»
• «نخست مغز انسانی و قوانینی که نتیجه تفکر آنند، می بایستی بمثابه شالوده همه اعمال انسانی و پایه اجتماعی شدن انسانی معتبر شناخته کنند.
• اما خرد ـ به معنای وسیع کلمه ـ بعدها، زمانی که این قوانین با واقعیت در تضاد قرار گرفتند، عملا و از سر تا پا وارونه شد.
• کلیه فرم های اجتماعی و دولتی پیشین و کلیه تصورات کهنه موروثی، به عنوان عناصر نامعقول به پستوی خانه ریخته شدند.
• جهان ما قبل، بمثابه جهانی تلقی شد، که اسیر بی اراده پیشداوری ها بوده است و هرچه که کهنه بود، سزاوار نفرت و تحقیر قلمداد شد.
• اکنون هنگام آن رسیده بود، که خرد واقعا بر تخت بنشیند.
• اکنون دیگر می بایستی خرافه، ستم، امتیاز و بیداد جای خود را به حقیقت ابدی، عدالت ابدی، برابری انسان ها (که طبیعی تلقی می شد) و حقوق بی چون و چرای انسانی بسپارد.»
• این توصیف انگلس فقط به روشنگری فرانسه محدود نمی شود.
• تمامت تاریخ توسعه تفکر کلاسیک بورژوائی ـ کم و بیش ـ تأییدی بر صحت آن است.
• چرا که فلسفه کلاسیک بورژوائی با مفهوم خرد است که می افتد و برمی خیزد.
توماس هوبس (1588 ـ 1679)
ریاضی دان، تئوریسن دولتی و فیلسوف انگلیسی در
عصر جدید آغازین
کتاب معروف او «هیولا» نام دارد.
ریاضی دان، تئوریسن دولتی و فیلسوف انگلیسی در
عصر جدید آغازین
کتاب معروف او «هیولا» نام دارد.
• حتی هوبس می نویسد:
• «حکمت حقیقی اکنون، بمعنی شناخت حقیقت درهمه چیزها ست.
• حکمت حقیقی از یادآوری چیزها سرچشمه می گیرد، از یادآوری چیزهائی که با عناوین معین و ثابت به خاطر می آیند.
• حکمت حقیقی کار روح سلحشور و غلیان ناگهانی نیست.
• حکمت حقیقی کار خرد راستین است، کار فلسفه است.»
• و دیدرو می گوید:
• «خرد برای فلسفه، همان معنی را دارد که رحمت الهی برای مؤمنان.
• رحمت الهی مؤمنان را به اعمال خیر سوق می دهد و خرد فلاسفه را.»
• فلسفه کلاسیک بورژوائی هویت خود را در خرد می جوید.
• برای فلسفه کلاسیک بورژوائی خرد و فلسفه یکی است.
• اما جالب این است، که فلسفه کلاسیک بورژوائی بندرت تعریف روشن و جامعی از مفهوم خرد ارائه می دهد، اگرچه در تمام اقدامات خود، خرد را پیش شرط قرار می دهد.
• در کلیه سیستم های فلسفه کلاسیک بورژوائی ـ بدون استثنا ـ از خرد سخن می رود، ولی بزحمت می توان در آنها تعریف انتقادی واقعی از مفهوم خرد پیدا کرد.
• حتی در آثار کانت، به تعریف جامعی در باره آن بر خورد نمی کنیم.
• ما نباید فریب تلاش واره های متنوع فلسفه کلاسیک بورژوائی در تعریف خرد را بخوریم.
• این تعاریف تنها تفکر انتقادی و گاهی عمل انتقادی ـ بطور کلی ـ را در مد نظر دارند، که در زر ورق خرد پیچیده و تحویل مردم داده می شود.
• و لذا می توان از «ایمان عقلی» فلسفه کلاسیک بورژوائی سخن گفت.
• این امر اما به هیچ وجه تصادفی نیست.
• چون منظور فلسفه کلاسیک بورژوائی از خرد، از حد تفکر انتقادی صرف و عمل مربوطه فراتر می رود.
• منظور فلسفه کلاسیک بورژوائی از خرد، قبل از همه، از حد منطق و تئوری شناخت فراتر می رود.
• خرد در تفکر بورژوائی عصر جدید به مسئله اساسی دوران مربوط می شود:
• به مسئله گذار از جامعه فئودالی به جامعه بورژوائی.
• فلسفه کلاسیک بورژوائی، برای خرد فرمول زیر را عرضه می کند :
• سلطه معقول انسان بر طبیعت و جامعه، البته بکمک خرد.
• از این رو، مفهوم خرد در تفکر کلاسیک بورژوائی دارای جنبه انتقادی ـ اجتماعی مطلوب بوده است.
• این امر برای درک تاریخ توسعه فلسفه کلاسیک بورژوائی ضرورت بی چون و چرا دارد.
• اما این امر بدان معنی نیست، که در محافل مترقی فلسفه کلاسیک بورژوائی جدال های فکری بلحاظ معرفتی ـ نظری در باره مفهوم خرد نبوده است.
• این جدال ها گاهی خصلت معرفتی ـ نظری صرف به خود می گرفتند، مثلا جدال دکارت، لایب نیتس و جان لاک بر سر «ایده های مادرزاد».
• اما در این جدال ها نیز مسئله اصلی تاریخی ـ اجتماعی آن زمان مطرح بوده، یعنی موضعگیری نظریه پردازان بورژوازی مترقی نسبت بدان.
• این جدال ها به دلایل فلسفی (بلحاظ تاریخ ایده ها) و تاریخی ـ علمی بود، که فرم معرفتی ـ نظری به خود می گرفتند.
• این امر در اوایل تفکر بورژوائی خودنمائی می کند.
• ورود تفکر کلاسیک بورژوائی زیر بیرق بی چون و چرای خرد به میدان، نمایندگان تفکر کهنه را شوکه می کند.
• چون تفکر کلاسیک بورژوائی، آنچه را که تا آن زمان مبتنی بر خرد و در واقع مبتنی بر اوتوریته ـ بطور کلی ـ محسوب می شد، با حربه خرد مورد حمله انتقادی قرار می دهد.
• علاوه بر این، تفکر بورژوائی با انتقاد از اوتوریته، بنا بر وضع و حال موجود، قدرت حاکم را مورد حمله قرار می دهد، قدرت حاکم، که قانونیت خود را مدیون همین اوتوریته بوده است.
• اما در عین حال نباید فراموش کرد که این تفکر جدید چیزی را پیش شرط قرار می دهد، که در واقع (اگر مته به خشخاش بگذاریم) می بایستی اول اثبات شود: خرد!
• خرد بی تردید کلمه ای آشنا بوده است.
• ولی مفهوم خرد در تفکر بورژوازی آغازین (مفهوم بورژوائی خرد) محتوائی کسب می کند، که با محتوای مفهوم سنتی خرد تفاوت بنیادی دارد.
• از این رو، خرد در تفکر جدید بورژوائی، برای کلیه افراد وابسته به ایدئولوژی کهنه پدیده ای بیگانه، غریب و ناآشنا جلوه می کند.
• خرد اگرچه بمثابه توانائی تفکر انسانی، بویژه بمثابه توانائی تفکری که در تفکر الهی می بایستی سهیم شود، بطور سنتی به میراث مانده، اما همین سهیم شدن در تفکر الهی خرد را به خردی منفعل بدل می سازد، که برای نظریه پردازان بورژوازی مترقی نمی تواند قابل قبول باشد.
• تفکر جدید بورژوائی، خرد را بمثابه خردی فعال و کوشا وضع می کند و در جریان توسعه این تفکر، همه چیز برای فلسفه کلاسیک بورژوائی در خرد خلاصه می شود:
• خرد بمعنی سوبژکت، فعالیت، کرد و کار و سرانجام بمعنی مؤثربودن، خرد بمعنی وسیله انتقاد از وضع موجود، خرد بمعنی قوه تسلط بر طبیعت و بمعنی قوه تحول جامعه تلقی می شود.
• خرد بمثابه نیروئی مطرح می شود، که انسان را به گسستن بندهای ایدئولوژیکی کهنه و نجات خویش قادر می سازد، که تسلط انسان را بر طبیعت امکان پذیر می کند، که انسان را به تحول نظام فرتوت اجتماعی قادر می سازد.
• انسان می بایستی، بکمک خرد خود، مستقل از هرگونه اوتوریته و مستقل از قدرت موجود، یعنی کاملا خودمختار و آزاد وارد عمل شود.
• از این رو فلسفه کلاسیک بورژوائی خرد را با تفکر بورژوائی و با توسعه اجتماعی بورژوائی یکی می انگارد.
• و لذا کل تفکر کلاسیک بورژوائی ـ به انضمام تسلط بر طبیعت و جامعه ـ خرد نامیده می شد.
• اما تفکر کلاسیک بورژوائی، تنها زمانی می تواند، به این نیت خود جامه عمل پوشاند که تحت نام خرد، هر آنچه را که مانع رشد خود می یابد، یعنی ایدئولوژی فئودالی ـ روحانی را در هم بشکند.
• فلسفه کلاسیک بورژوائی ـ از بیکن و دکارت تا هگل و فویرباخ ـ نیات خود را تحت نام خرد مطرح می سازد و بنام خرد هر آنچه را که کهنه و فرتوت است، به تیغ تیز انتقاد می سپارد و ضمنا همه تمایلات خود را بی چون و چرا در خرد خلاصه می کند.
پل هنری تیری د هولباخ (1723 ـ 1789)
از متفکران رادیکال قرن هجدهم و از همکاران دیده رو و دآلمبر
از متفکران رادیکال قرن هجدهم و از همکاران دیده رو و دآلمبر
و از مؤلفین دایرة المعارف (35 جلدی)
آته ئیست، دترمینیست و ماتریالیست.
آته ئیست، دترمینیست و ماتریالیست.
• ختم سخن هولباخ چنین است:
• «ما باید بکمک خرد، در باره این جهان به داوری برخیزیم.
• یعنی باید به فرمان خرد گردن نهیم.»
• و وقتی کانت خرد را بمثابه توانائی «استخراج خاص از عام، بر مبنای اصول و بمثابه ضرورت» تعریف می کند، منظورش فقط جنبه معرفتی ـ نظری آن نیست.
• «بر مبنای اصول و بمثابه ضرورت»، یعنی شامل حال همه مردم بودن و بویژه درعرصه عمل شامل حال جامعه بودن.
• کلید حل آن را جمله بعدی کانت بلافاصله به دست می دهد:
• «خرد را می توان توانائی قضاوت بر مبنای قوانین اساسی تعریف کرد و بلحاظ عملی، توانائی عمل بر مبنای قوانین اساسی نیز تعریف کرد.»
• هگل بعدها خواهد گفت :
• «تنها اندیشه ای که فلسفه به همراه می آورد، اندیشه خرد است و خرد فرمانروای جهان است.»
• پیاده کردن آگاهانه تفکر او برمبنای این نظر خواهد بود:
• «آنچه انسان می تواند من خود بنامد و آنچه از گور و تجزیه و تلاشی و زوال مصون خواهد ماند، عبارت است از توانائی انسان به بازخواست خویش.
• و اینجا ست که خرد وارد صحنه می شود که قانونگذاری اش وابسته به هیچ مرجعی نیست و هیچ قدرت زمینی یا آسمانی نمی تواند معیار قضاوت دیگری در دست او نهد.»
• در فلسفه هگل بار دیگر ایمان خلل ناپذیر نمایندگان بورژوازی مترقی به قدرت و عظمت خرد بطرز تحسین انگیزی و در عین حال غم انگیزی خود را نمایان می سازد.
• این ایمان خلل ناپذیر است که روبسپیر در7 ماه مه 1794 میلادی پس از حدود 5 سال تجربه انقلابی ـ عملی و حدود سه ماه قبل از سقوط و اعدام خویش، در مجلس فرانسه می گوید:
• «همه نهادهای زمینی درمقابل حقیقت رخت برخواهند بست و همه فرم های حماقت و خرافه در برابر خرد فرو خواهند ریخت.»
• ایمان به خرد نیروی محرکه مهم تفکر کلاسیک بورژوائی است.
• متفکران برجسته این طرز تفکر بر آنند، که واقعیت خود باید معقول باشد، اگر قرار بر این باشد که خرد فرمانروای آن گردد.
• و لذا تلاش می کنند که میان واقعیت و خرد پل بزنند:
• پلی از خرد به واقعیت و پلی از واقعیت به خرد.
• و این کار همسان با حل مسئله اساسی فلسفه کلاسیک بورژوائی است:
• استدلال و اثبات فلسفی امکان پذیربودن تسلط معقول انسان بر طبیعت و جامعه.
• اینکه فلسفه کلاسیک بورژوائی علیرغم تلاش های گوناگون نمی تواند از مفهوم خرد تعریف جامعی ارائه دهد، از فونکسیون تاریخی طبقه ای ناشی می شود، که خرد جهان بینی آن است، یعنی طبقه بورژوازی.
• روند گذار از جامعه فئودالی به جامعه بورژوائی، روندی است که در آن نظام کهنه جای خود را به نظام نو و مترقی می دهد.
• اما هر دو جامعه، هم جامعه فئودالی و هم جامعه بورژوائی نظام های مبتنی بر استثمار اند.
• بورژوازی در این روند، نه فقط خود را به طبقه حاکم مبدل می سازد، بلکه همزمان به طبقه ستمگر و استثمارگر جامعه جدید نیز مبدل می شود.
• نقص تئوریکی مفهوم خرد «پیش بازتاب» ساختار طبقاتی آنتاگونیستی جامعه بورژوائی است.
• خردی که تفکر کلاسیک بورژوائی که همیشه بمثابه خرد عام انسانی مطرح می کرد، پس از استقرار نظام اجتماعی سرمایه داری، خود را بمثابه خرد بورژوائی برملا می سازد.
• جامعه بورژوائی که حقانیت تئوریکی خود را با توسل به خرد اثبات کرده بود، بمثابه نامعقول ترین نظام ها وارد صحنه جهان می شود و خرد عام انسانی تفکر کلاسیک بورژوائی، خود را بمثابه خرد بورژوائی در میزان اضافه ارزش رسوا می سازد.
• نظریه پردازان طبقه بورژوائی حاکم این واقعیت امر را طبیعی قلمداد می کنند و تفکر کلاسیک بورژوائی در این سازش با مناسبات آنتاگونیستی کاپیتالیستی، دیگر نه معقول، بلکه مثبت (یعنی تأییدگر) از کار در می آید.
• و طولی نمی کشد، که تفکر بورژوائی موضع پیشین خود را مبنی بر تحول واقعیت برمبنای خرد، بکلی ترک می گوید و به خردستیزی مدافع سیستم مبدل می شود.
• انگلس در این زمینه می نویسد:
• «ما اکنون می دانیم که این حکومت عقل، چیزی جز حکومت ایدئالیزه شده بورژوائی نبوده است.
• همانند متفکران پیشین، متفکران بزرگ قرن هجدهم نیز قادر نبودند از سدهائی که دوران شان بر سر راه آنان برپا کرده بود، بگذرند.»
• توسعه مفهوم خرد در سیستم های فلسفه کلاسیک بورژوائی به فصل «توهمات دلاورانه» بورژوازی مترقی تعلق دارد.
• بورژوازی مترقی برای وارد شدن به صحنه تاریخ به مفهوم خرد نیاز داشت.
• او به مفهوم خرد، بمثابه خرد عام انسانی نیاز داشت، تا قبل از همه «محتوای بورژوائی محدود مبارزات خود را پرده پوشی کند و عشق خود را بمقام تراژدی بزرگ اجتماعی ارتقاء دهد.»
• تفکر کلاسیک بورژوائی، از لحاظ نتیجه روند تاریخی، محتوای واقعی گذار از جامعه فئودالی به جامعه بورژوائی (یعنی گذار از یک جامعه مبتنی بر استثمار به جامعه مبتنی بر استثمار دیگر) را پرده پوشی می کند.
• چون بورژوازی آغازین، به سبب شرایط طبقاتی خویش، همیشه فقط از یک جنبه (یعنی تنها از نظر خصومت با فئودالیسم، نهادها و ایدئولوژی فئودالی) مترقی بود، نمی توانست پیشرفت اجتماعی را بمثابه یک کلیت تقسیم ناپذیر در اختیار گیرد.
• از این رو بلحاظ عینی بی دلیل نبوده، که ایدئولوژی بورژوائی پس از استقرار نظام کاپیتالیستی، خرد و همه شعارهای مبتنی بر آن را دور می اندازد و یا حداقل در مورد همه مردم صادق نمی داند.
• اکنون موضوع خرد وارد ایدئولوژی طبقه ای شده است، که آزادی اش بمعنی آزادی کل بشریت از استثمار و ستم خواهد بود.
• به عبارت دیگر، اکنون خرد وارد جهان بینی علمی پرولتاریا شده است.
• و لذا خرد فرمولبندی شده از سوی فلسفه کلاسیک بورژوائی با قدم گذاشتن طبقه کارگر به صحنه تاریخ، با نقش تاریخی ـ جهانی پرولتاریا عجین شده است و تمایلات انتقادی ناشی از آن، گشتاورهای عمده فلسفه طبقه کارگر (ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی) را تشکیل می دهند.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر