ابوالقاسم فردوسی
323 (329) ـ 411 هجری (940 ـ 1020 میلادی)
• مفهوم «گوهر» به احتمال قوی یا از یونان باستان کلاسیک (آنتیک) به ایران آمده است و یا از ایران باستان به یونان باستان رفته است.
• این مفهوم فلسفی عام برای فلاسفه یونان باستان نیز بیگانه نبوده است.
• ما قبل از ادامه تحلیل، نظری به سیر و سرگذشت مفهوم «جوهر» و یا «گوهر» در تاریخ فلسفه می افکنیم.
جوهر (گوهر)
• جوهر (گوهر) در فلسفه ما قبل مارکسیستی حامل وحدتمند ، ثابت و تغییرناپذیر پدیده های متنوع و متحول واقعیت عینی بوده است.
• سابقه مفهوم جوهر به ارسطو می رسد.
• ارسطو جوهر را به معنی باشنده و موجود و یا گوهر تعبیر می کرد، به معنی «آنچه، که مابقی چیزها به توصیفش می پردازند، بی آنکه خود به توصیف چیزی بپردازد.»
• جوهر وجود ازلی است، که به هیچ چیز دیگر وابسته نیست.
• جوهر وجود مستقل دارد و حامل تغییرناپذیر کلیه خواص تغییرپذیر است.
• بعدها بر همین مبنا ست که متافیزیک جوهر در فلسفه اسکولاستیک پدید می آید که بر گمانورزی مبتنی است و در آثار توماس فون اکوین مطرح می گردد.
• دکارت مفهوم جوهر را به معنی ماده (جوهر انبساط یافته) بکار می برد.
• اسپینوزا جوهر را مقوله بنیادی تلقی می کند، که بیانگر ماهیت جهان مادی و ماهیت طبیعت است.
• جوهرعبارت است از آنچه که «وجود در خود (فی نفسه) دارد و بوسیله خودش (بی نیاز از غیر) درک می شود.
• یعنی مفهوم آن، برای اینکه ساخته شود، نیازمند مفهوم چیز دیگری نیست.»
• جوهر علت و باعث خویشتن خویش است، پایان ناپذیر و لایتناهی است، ابدی است و وجود خود را در اتریبوت های (صفات ممیزه) بیشمار خود، که بیانگر ماهیت آنند، نشان می دهد.
• در حالیکه همه چیزهای خاص، تنها نحوه های وجودی این اتریبوت ها (صفات ممیزه) هستند.
• مراجعه کنید به اسپینوزیسم
• از آنجا که مفهوم جوهر با درک غیردیالک تیکی از حامل تغییرناپذیر چیزهای تصادفی تغییرپذیر پیوند ناگسستنی دارد، می تواند تنها به معنی محدود کلمه بیانگر ماهیت ماده باشد.
• جوهر می تواند به معنی ماده ای باشد، که آن را نمی توان به یک حامل وحدتمند و به یک تنوع مندی از پدیده ها تجزیه کرد، نه به عنوان ماده وحدتمندی، که در تنوع فرم های توسعه خویش وجود دارد.
• اهیمت تاریخی مفهوم جوهر ـ به قول لنین ـ عبارت از این است، که آن «مرحله مهمی در روند توسعه شناخت بشری نسبت به طبیعت و ماده بوده است.»
• مراجعه کنید به ماده
حکم دوم
• که یزدان ز ناچیز چیز آفرید
• بدان، تا توانایی آرد پدید
• فردوسی در این حکم، قبل از توضیح گوهرهای نخستین، باید نحوه پیدایش آنها و هدف از آفرینیش آنها را توضیح دهد.
• شیوه برخورد فردوسی به قضیه پیدایش هستی، با شیوه برخورد شیخ شیراز و شیخ شبستر، از زمین تا آسمان تفاوت و تضاد دارد.
شیخ شیراز
• به امرش وجود از عدم نقش بست
• که داند، جز او کردن از نیست، هست؟
• به نظر سعدی، نخست نیستی مطلق (عدم) حاکم است و خدا تنهای تنها ست.
• آنگاه خدا امری صادر می کند و هستی بر نیستی نقش می بندد.
• سعدی در این حکم، دو خطای فلسفی مرتکب می شود:
• چنین دیالک تیکی نمی تواند وجود داشته باشد.
• دیالک تیک عدم و وجود، یعنی دیالک تیک هیچ و همه چیز.
• دیالک تیک، هرگز عضو هیچکاره و انگل نمی پذیرد.
• اقطاب دوگانه دیالک تیکی باید در یکدیگر تأثیر بگذارند و از یکدیگر تأثیر بپذیرند.
• هیچ از انجام هر دو عاجز خواهد بود.
• هیچ نه می تواند تأثیر بگذارد و نه می تواند تأثیر بپذیرد.
• پس وجود هرگز نمی تواند از عدم پدید آید.
• یزدان فردوسی انعکاس آسمانی ـ انتزاعی بی چون و چرای توده مولد و زحمتکش است.
• در حالیکه یزدان شیخ شیراز و شیخ شبستر، انعکاس آسمانی ـ انتزاعی طبقات اجتماعی انگل است.
• هستی در فلسفه فردوسی، نتیجه توسعه و تکامل ماده است.
• هستی گذار ماده از مرحله پست به عالی، از فرم ساده، به فرم بغرنج، مرکب و متکامل است.
• هستی روند تغییر فرم ماده همیشه موجود است.
• هستی روند تغییر فرم محتوای مادی (گوهر) واحدی است.
• هستی دیالک تیک فرم و محتوا ست.
• مظاهر هستی، تجلی ماهیت مادی واحد اند در فرم های گونه گون.
• هستی عروسی است که بی امان لباس عوض می کند.
• در فلسفه حکیم طوس، توسعه و تکامل ناچیز به چیز بی هدف، سرسری و مبتنی بر هوا و هوس نیست.
• توسعه و تکامل ناچیز به چیز هدفمند است.
• این طرز تفکر را در فلسفه باور به تله ئولوژی (غایت مندی) می نامند.
• در هر صورت، اگر کسی ناچیز را به چیزی بدل کند، کارش نمی تواند بی هدف بوده باشد:
• تولید نمی تواند بی هدف و سرسری باشد.
• هدف از توسعه و تکامل ناچیز به چیز، تکوین توانائی است.
• هدف از تولید گاوآهن شکافتن سینه ستبر زمین، افشاندن بذر، افزایش تولید گندم، پختن نان و تسهیل شرایط زیست است.
• هدف از تولید وسایل تولید برای کسب توانائی در مصاف با طبیعت سرسخت و بی رحم است.
• همانطور که هدف از تولید نیزه و شمشیر برای دفاع از خود و همبود خود و محصول دسترنج خویش است.
• هدف از تولید کسب توانائی مادی و معنوی است.
• منبع و سرچشمه قدرت و توانائی، به نظر حکیم طوس، تولید مادی و معنوی است.
• منبع و سرچشمه قدرت و توانائی توسعه و تکامل ناچیز به چیز است، تولید وسایل تولید و وسایل زندگی است.
• این همان کشف تاریخساز مارکس، حکیم توده مولد و زحمتکش است.
• این نطفه همان تز غول آسای «درک ماتریالیستی تاریخ» است، که ارزشی همتراز با کشف آتش دارد.
• تولید مادی و معنوی شالوده جامعه بشری را تشکیل می دهد و نقش تعیین کننده در دیالک تیک مادی و معنوی، در تحلیل نهائی، از آن مادی است.
• تولید مادی در پیوند دیالک تیکی ماده و شعور، در پیوند دیالک تیکی بی امان اوبژکت و سوبژکت امکان پذیر می گردد و توسعه و تکامل می یابد.
• در روند تولید مادی، انسان عالم جبر (ضرورت) را، عالم حیوانی را، ترک می کند، اندیشیدن می آموزد، سخن گفتن می آموزد، موسیقی و آواز می سازد، شعر موزون می سراید، مفهوم می سازد، به شناخت حسی و عقلی اشیاء (طبیعت، جامعه و جهان)و به شناخت خویشتن خویش نایل می آید، که جزئی از طبیعت غول آسا ست.
ادامه دارد
323 (329) ـ 411 هجری (940 ـ 1020 میلادی)
شاهنامه
بخش سوم
گفتار اندر آفرینش عالم
• از آغاز باید که دانی درست
• سر مایه ی گوهران از نخست
• که یزدان ز ناچیز، چیز آفرید
• بدان، تا توانایی آرد پدید
• سر مایه ی گوهران این چهار
• برآورده بی رنج و بی روزگار
حکم اول
• از آغاز باید که دانی درست
• سر مایه ی گوهران از نخست
• فردوسی پس از توضیح چند و چون خداوند جان و خرد، در بخش اول و ستایش خرد، در بخش دوم، یعنی پس از توضیح شعور و یا روح ـ به معنای فلسفی آن ـ اکنون در بخش سوم، به توضیح وجود و یا ماده ـ به معنای فلسفی آن ـ می پردازد و بدین طریق دیالک تیک وجود و شعور و یا دیالک تیک ماده و روح را با تمامت آن منعکس می سازد.
• بنظر حکیم طوس، قبل از همه باید به شناخت بنیادی ترین (سر مایه) گوهرهای هستی نایل آمد.
• رهنمود متدئولوژیکی ئی که ایمانوئل کانت (1724 ـ 1804) هشتصد سال بعد در عصر جدید صادر خواهد کرد، اکنون پیشاپیش از زبان حکیم طوس صادر می شود:
• همیشه باید از عام به خاص رفت.
• قبل از همه باید سر مایه گوهران را، بنیادی ترین عناصر را شناخت:
• قبل از همه باید عام ترین مقوله های هستی را شناخت.
بخش سوم
گفتار اندر آفرینش عالم
• از آغاز باید که دانی درست
• سر مایه ی گوهران از نخست
• که یزدان ز ناچیز، چیز آفرید
• بدان، تا توانایی آرد پدید
• سر مایه ی گوهران این چهار
• برآورده بی رنج و بی روزگار
حکم اول
• از آغاز باید که دانی درست
• سر مایه ی گوهران از نخست
• فردوسی پس از توضیح چند و چون خداوند جان و خرد، در بخش اول و ستایش خرد، در بخش دوم، یعنی پس از توضیح شعور و یا روح ـ به معنای فلسفی آن ـ اکنون در بخش سوم، به توضیح وجود و یا ماده ـ به معنای فلسفی آن ـ می پردازد و بدین طریق دیالک تیک وجود و شعور و یا دیالک تیک ماده و روح را با تمامت آن منعکس می سازد.
• بنظر حکیم طوس، قبل از همه باید به شناخت بنیادی ترین (سر مایه) گوهرهای هستی نایل آمد.
• رهنمود متدئولوژیکی ئی که ایمانوئل کانت (1724 ـ 1804) هشتصد سال بعد در عصر جدید صادر خواهد کرد، اکنون پیشاپیش از زبان حکیم طوس صادر می شود:
• همیشه باید از عام به خاص رفت.
• قبل از همه باید سر مایه گوهران را، بنیادی ترین عناصر را شناخت:
• قبل از همه باید عام ترین مقوله های هستی را شناخت.
• مفهوم «گوهر» به احتمال قوی یا از یونان باستان کلاسیک (آنتیک) به ایران آمده است و یا از ایران باستان به یونان باستان رفته است.
• این مفهوم فلسفی عام برای فلاسفه یونان باستان نیز بیگانه نبوده است.
• ما قبل از ادامه تحلیل، نظری به سیر و سرگذشت مفهوم «جوهر» و یا «گوهر» در تاریخ فلسفه می افکنیم.
جوهر (گوهر)
• جوهر (گوهر) در فلسفه ما قبل مارکسیستی حامل وحدتمند ، ثابت و تغییرناپذیر پدیده های متنوع و متحول واقعیت عینی بوده است.
• سابقه مفهوم جوهر به ارسطو می رسد.
• ارسطو جوهر را به معنی باشنده و موجود و یا گوهر تعبیر می کرد، به معنی «آنچه، که مابقی چیزها به توصیفش می پردازند، بی آنکه خود به توصیف چیزی بپردازد.»
• جوهر وجود ازلی است، که به هیچ چیز دیگر وابسته نیست.
• جوهر وجود مستقل دارد و حامل تغییرناپذیر کلیه خواص تغییرپذیر است.
• بعدها بر همین مبنا ست که متافیزیک جوهر در فلسفه اسکولاستیک پدید می آید که بر گمانورزی مبتنی است و در آثار توماس فون اکوین مطرح می گردد.
• دکارت مفهوم جوهر را به معنی ماده (جوهر انبساط یافته) بکار می برد.
• اسپینوزا جوهر را مقوله بنیادی تلقی می کند، که بیانگر ماهیت جهان مادی و ماهیت طبیعت است.
• جوهرعبارت است از آنچه که «وجود در خود (فی نفسه) دارد و بوسیله خودش (بی نیاز از غیر) درک می شود.
• یعنی مفهوم آن، برای اینکه ساخته شود، نیازمند مفهوم چیز دیگری نیست.»
• جوهر علت و باعث خویشتن خویش است، پایان ناپذیر و لایتناهی است، ابدی است و وجود خود را در اتریبوت های (صفات ممیزه) بیشمار خود، که بیانگر ماهیت آنند، نشان می دهد.
• در حالیکه همه چیزهای خاص، تنها نحوه های وجودی این اتریبوت ها (صفات ممیزه) هستند.
• مراجعه کنید به اسپینوزیسم
• از آنجا که مفهوم جوهر با درک غیردیالک تیکی از حامل تغییرناپذیر چیزهای تصادفی تغییرپذیر پیوند ناگسستنی دارد، می تواند تنها به معنی محدود کلمه بیانگر ماهیت ماده باشد.
• جوهر می تواند به معنی ماده ای باشد، که آن را نمی توان به یک حامل وحدتمند و به یک تنوع مندی از پدیده ها تجزیه کرد، نه به عنوان ماده وحدتمندی، که در تنوع فرم های توسعه خویش وجود دارد.
• اهیمت تاریخی مفهوم جوهر ـ به قول لنین ـ عبارت از این است، که آن «مرحله مهمی در روند توسعه شناخت بشری نسبت به طبیعت و ماده بوده است.»
• مراجعه کنید به ماده
حکم دوم
• که یزدان ز ناچیز چیز آفرید
• بدان، تا توانایی آرد پدید
• فردوسی در این حکم، قبل از توضیح گوهرهای نخستین، باید نحوه پیدایش آنها و هدف از آفرینیش آنها را توضیح دهد.
• شیوه برخورد فردوسی به قضیه پیدایش هستی، با شیوه برخورد شیخ شیراز و شیخ شبستر، از زمین تا آسمان تفاوت و تضاد دارد.
شیخ شیراز
• به امرش وجود از عدم نقش بست
• که داند، جز او کردن از نیست، هست؟
• به نظر سعدی، نخست نیستی مطلق (عدم) حاکم است و خدا تنهای تنها ست.
• آنگاه خدا امری صادر می کند و هستی بر نیستی نقش می بندد.
• سعدی در این حکم، دو خطای فلسفی مرتکب می شود:
• اولا برای هستی بی آغاز و بی انجام، آغاز قائل می شود.
• ثانیا دیالک تیک عدم و وجود را سرهم بندی می کند.
• ثانیا دیالک تیک عدم و وجود را سرهم بندی می کند.
• چنین دیالک تیکی نمی تواند وجود داشته باشد.
• دیالک تیک عدم و وجود، یعنی دیالک تیک هیچ و همه چیز.
• دیالک تیک، هرگز عضو هیچکاره و انگل نمی پذیرد.
• اقطاب دوگانه دیالک تیکی باید در یکدیگر تأثیر بگذارند و از یکدیگر تأثیر بپذیرند.
• هیچ از انجام هر دو عاجز خواهد بود.
• هیچ نه می تواند تأثیر بگذارد و نه می تواند تأثیر بپذیرد.
• پس وجود هرگز نمی تواند از عدم پدید آید.
• این حقیقت امر را حتی شیخ شبستر می داند:
شیخ شبستر
شیخ شبستر
• عدم موجود گردد، این محال است
• وجود از روز اول لایزال است
• وجود از روز اول لایزال است
• الئات ها در یونان باستان نیز بر آنند که «شونده» یا باید از عدم پدید آمده باشد و یا از چیزی.
• اما هر دوی آنها محال اند.
• زیرا از عدم فقط عدم می تواند پدید آید و آنچه از چیزی پدید می آید، در واقع چیز نوپدیدی نیست.زیرا آن، همان است که بوده است.
• اما هر دوی آنها محال اند.
• زیرا از عدم فقط عدم می تواند پدید آید و آنچه از چیزی پدید می آید، در واقع چیز نوپدیدی نیست.زیرا آن، همان است که بوده است.
شیخ شبستر
• توانایی که در یک طرفة العین
• ز کاف و نون پدید آورد کونین.
• به نظر شیخ شبستر، کونین، یعنی دو سرای عقبی و دنیا، از سوی خدای توانا، در آن واحد، از کاف و نون پدید آمده است.
• چنین توضیح عرفانی ـ ایراسیونالیستی با خرد بیگانه است و اصلا توضیح نیست.
• اول باید معمای کاف و نون کذائی حل شود، تا بعد گوهرهای نخستین هستی معلوم گردند.
• حالا می توان دید، که جامعه ایران، سیصد سال بعد از فردوسی، چقدر پیشرفت کرده است.
• حال نگاهی دوباره بر حکم حکیم طوس می اندازیم:
حکیم طوس
• که یزدان ز ناچیز چیز آفرید
• بدان، تا توانایی آرد پدید
• آفرینش در فلسفه حکیم طوس، اصلا آفرینش به معنی رایج کلمه نیست.
• یزدان جهان را از هیچ نمی آفریند.
• یزدان جهان را اصلا نمی آفریند.
• مفهوم «آفرینش»، به معنی خلق چیزی از نیستی است.
• یزدان فردوسی، از ناچیز، چیز می سازد.
• او ناچیز را در روند کار، به چیزی توسعه می دهد.
• همانطور که آهنگر از سنگ آهن ناچیز، در روند پراتیک، آهن و از آهن، داس و گاوآهن و نیزه و شمشیر می سازد، یزدان فردوسی نیز از ناچیز، چیز تولید می کند.
• توانایی که در یک طرفة العین
• ز کاف و نون پدید آورد کونین.
• به نظر شیخ شبستر، کونین، یعنی دو سرای عقبی و دنیا، از سوی خدای توانا، در آن واحد، از کاف و نون پدید آمده است.
• چنین توضیح عرفانی ـ ایراسیونالیستی با خرد بیگانه است و اصلا توضیح نیست.
• اول باید معمای کاف و نون کذائی حل شود، تا بعد گوهرهای نخستین هستی معلوم گردند.
• حالا می توان دید، که جامعه ایران، سیصد سال بعد از فردوسی، چقدر پیشرفت کرده است.
• حال نگاهی دوباره بر حکم حکیم طوس می اندازیم:
حکیم طوس
• که یزدان ز ناچیز چیز آفرید
• بدان، تا توانایی آرد پدید
• آفرینش در فلسفه حکیم طوس، اصلا آفرینش به معنی رایج کلمه نیست.
• یزدان جهان را از هیچ نمی آفریند.
• یزدان جهان را اصلا نمی آفریند.
• مفهوم «آفرینش»، به معنی خلق چیزی از نیستی است.
• یزدان فردوسی، از ناچیز، چیز می سازد.
• او ناچیز را در روند کار، به چیزی توسعه می دهد.
• همانطور که آهنگر از سنگ آهن ناچیز، در روند پراتیک، آهن و از آهن، داس و گاوآهن و نیزه و شمشیر می سازد، یزدان فردوسی نیز از ناچیز، چیز تولید می کند.
• یزدان فردوسی انعکاس آسمانی ـ انتزاعی بی چون و چرای توده مولد و زحمتکش است.
• در حالیکه یزدان شیخ شیراز و شیخ شبستر، انعکاس آسمانی ـ انتزاعی طبقات اجتماعی انگل است.
• هستی در فلسفه فردوسی، نتیجه توسعه و تکامل ماده است.
• هستی گذار ماده از مرحله پست به عالی، از فرم ساده، به فرم بغرنج، مرکب و متکامل است.
• هستی روند تغییر فرم ماده همیشه موجود است.
• هستی روند تغییر فرم محتوای مادی (گوهر) واحدی است.
• هستی دیالک تیک فرم و محتوا ست.
• مظاهر هستی، تجلی ماهیت مادی واحد اند در فرم های گونه گون.
• هستی عروسی است که بی امان لباس عوض می کند.
• در فلسفه حکیم طوس، توسعه و تکامل ناچیز به چیز بی هدف، سرسری و مبتنی بر هوا و هوس نیست.
• توسعه و تکامل ناچیز به چیز هدفمند است.
• این طرز تفکر را در فلسفه باور به تله ئولوژی (غایت مندی) می نامند.
• در هر صورت، اگر کسی ناچیز را به چیزی بدل کند، کارش نمی تواند بی هدف بوده باشد:
• تولید نمی تواند بی هدف و سرسری باشد.
• هدف از توسعه و تکامل ناچیز به چیز، تکوین توانائی است.
• هدف از تولید گاوآهن شکافتن سینه ستبر زمین، افشاندن بذر، افزایش تولید گندم، پختن نان و تسهیل شرایط زیست است.
• هدف از تولید وسایل تولید برای کسب توانائی در مصاف با طبیعت سرسخت و بی رحم است.
• همانطور که هدف از تولید نیزه و شمشیر برای دفاع از خود و همبود خود و محصول دسترنج خویش است.
• هدف از تولید کسب توانائی مادی و معنوی است.
• منبع و سرچشمه قدرت و توانائی، به نظر حکیم طوس، تولید مادی و معنوی است.
• منبع و سرچشمه قدرت و توانائی توسعه و تکامل ناچیز به چیز است، تولید وسایل تولید و وسایل زندگی است.
• این همان کشف تاریخساز مارکس، حکیم توده مولد و زحمتکش است.
• این نطفه همان تز غول آسای «درک ماتریالیستی تاریخ» است، که ارزشی همتراز با کشف آتش دارد.
• تولید مادی و معنوی شالوده جامعه بشری را تشکیل می دهد و نقش تعیین کننده در دیالک تیک مادی و معنوی، در تحلیل نهائی، از آن مادی است.
• تولید مادی در پیوند دیالک تیکی ماده و شعور، در پیوند دیالک تیکی بی امان اوبژکت و سوبژکت امکان پذیر می گردد و توسعه و تکامل می یابد.
• در روند تولید مادی، انسان عالم جبر (ضرورت) را، عالم حیوانی را، ترک می کند، اندیشیدن می آموزد، سخن گفتن می آموزد، موسیقی و آواز می سازد، شعر موزون می سراید، مفهوم می سازد، به شناخت حسی و عقلی اشیاء (طبیعت، جامعه و جهان)و به شناخت خویشتن خویش نایل می آید، که جزئی از طبیعت غول آسا ست.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر