گونتر هیدن
برگردان شین میم شین
• انسان در تاریخ فلسفه بمثابه پدیده بیولوژیکی (تاریخی ـ طبیعی، حیوانی) و یا بمثابه پدیده اجتماعی (همبودساز، دولت ساز، فرهنگ ساز، کارگر و غیره) فهمیده می شود و همچنین بمثابه موجود مذهبی ـ شخصی (اشرف مخلوقات، تصویر الهی، آمیزه ای از جسم و روح) و یا بمثابه موجود خردمند (قهرمان خرد، عالی ترین مرحله روح) تعریف می شود.
• شاخص های اصلی انسان در عوامل زیر جستجو می شود:
• روان، تفکر، کار، مصرف، اخلاق، نیروهای غریزی حیاتی وغیره.
• «انسان ها را می توان بنا برشعور، مذهب و غیره از جانوران متمایز ساخت.
• ولی انسان ها به محض این که به تولید مایحتاج حیاتی خود آغاز می کنند (کاری که بوسیله سازمان جسمی آنها مشروط می شود)، به تفاوت موجود میان خود و جانوران پی می برند.
• انسان ها با تولید مواد غذائی خویش ـ بطور غیرمستقیم ـ خود حیات مادی خود را تولید می کنند.» (مارکس و انگلس)
• روان، تفکر، کار، مصرف، اخلاق، نیروهای غریزی حیاتی وغیره.
• «انسان ها را می توان بنا برشعور، مذهب و غیره از جانوران متمایز ساخت.
• ولی انسان ها به محض این که به تولید مایحتاج حیاتی خود آغاز می کنند (کاری که بوسیله سازمان جسمی آنها مشروط می شود)، به تفاوت موجود میان خود و جانوران پی می برند.
• انسان ها با تولید مواد غذائی خویش ـ بطور غیرمستقیم ـ خود حیات مادی خود را تولید می کنند.» (مارکس و انگلس)
• از این رو، موجود انسانی نه یک فراورده طبیعی ساده، بلکه یک فراورده اجتماعی است.
• به قول کلاسیک های مارکسیسم، «ماهیت انسانی اما انتزاعیتی که ذاتی تک تک افراد باشد، نیست.
• ماهیت انسانی ـ در واقع ـ آنسامبلی از مناسبات اجتماعی است.»
• (آنسامبل عبارت است از گروهی از اعضای مثلا ارکستر تحت رهبری رئیس ارکستر.
• آنها هر کدام ساز خاص خود را می نوازند و یا آواز خاص خود را می خوانند، تا همه با هم سمفونی واحدی را تشکیل دهند. مترجم)
• انسان را نمی توان موجود بیولوژیکی صرف و یا موجود اجتماعی صرف تلقی کرد.
• جنبه بیولوژیکی و اجتماعی حیات انسانی وحدت دیالک تیکی با هم دارند که در آن جنبه اجتماعی نقش مهم و تعیین کننده به عهده دارد.
• (انسان به عبارت روشنتر، دیالک تیک طبیعی ـ اجتماعی است و در این دیالک تیک نقش تعیین کننده از آن اجتماعی است. مترجم)
• به قول کلاسیک های مارکسیسم، «ماهیت انسانی اما انتزاعیتی که ذاتی تک تک افراد باشد، نیست.
• ماهیت انسانی ـ در واقع ـ آنسامبلی از مناسبات اجتماعی است.»
• (آنسامبل عبارت است از گروهی از اعضای مثلا ارکستر تحت رهبری رئیس ارکستر.
• آنها هر کدام ساز خاص خود را می نوازند و یا آواز خاص خود را می خوانند، تا همه با هم سمفونی واحدی را تشکیل دهند. مترجم)
• انسان را نمی توان موجود بیولوژیکی صرف و یا موجود اجتماعی صرف تلقی کرد.
• جنبه بیولوژیکی و اجتماعی حیات انسانی وحدت دیالک تیکی با هم دارند که در آن جنبه اجتماعی نقش مهم و تعیین کننده به عهده دارد.
• (انسان به عبارت روشنتر، دیالک تیک طبیعی ـ اجتماعی است و در این دیالک تیک نقش تعیین کننده از آن اجتماعی است. مترجم)
چارلز داروین (1809 ـ 1882)
طبیعت پژوه انگلیسی
نظریه پرداز بزرگ در زمینه تئوری تکامل
طبیعت پژوه انگلیسی
نظریه پرداز بزرگ در زمینه تئوری تکامل
• علوم طبیعی کنونی بعد از داروین و هه کل دیگر در این مورد جای شک و تردید باقی نمی گذارد که انسان موجودی بیولوژیکی است و منشاء حیوانی دارد.
ارنست هه کل (1834 ـ 1919)
جانورشناس، فیلسوف و آزاداندیش آلمانی
او تحقیقات داروین را در آلمان معرفی کرد و آموزش منشاء خاصی را توسعه و تکامل بخشید.
جانورشناس، فیلسوف و آزاداندیش آلمانی
او تحقیقات داروین را در آلمان معرفی کرد و آموزش منشاء خاصی را توسعه و تکامل بخشید.
• اما این تمامت حقیقت راجع به انسان نیست.
• برای اینکه این امر شاخص اصلی انسان را برملا نمی سازد.
• در فلسفه، جامعه شناسی و اخلاق بورژوائی، شناخت مبتنی بر علوم طبیعی در باره تکوین بیولوژیکی انسان به خدمت گرفته می شود، تا پاسخی منطبق با نیازهای جامعه بورژوائی مدرن و طبقه بورژوازی حاکم سر هم بندی شود.
• این امربه یکسونگری وانحرافات فکری خطرناکی منجرمی شود، که در پراتیک امپریالیستی عواقب وخیمی بدنبال آورده و می آورد و بدترین آنها عبارتند از:
• تئوری نژادی ، ترور نژادی و «نابودسازی حیاتی که حق حیات ندارد!»
• برای اینکه این امر شاخص اصلی انسان را برملا نمی سازد.
• در فلسفه، جامعه شناسی و اخلاق بورژوائی، شناخت مبتنی بر علوم طبیعی در باره تکوین بیولوژیکی انسان به خدمت گرفته می شود، تا پاسخی منطبق با نیازهای جامعه بورژوائی مدرن و طبقه بورژوازی حاکم سر هم بندی شود.
• این امربه یکسونگری وانحرافات فکری خطرناکی منجرمی شود، که در پراتیک امپریالیستی عواقب وخیمی بدنبال آورده و می آورد و بدترین آنها عبارتند از:
• تئوری نژادی ، ترور نژادی و «نابودسازی حیاتی که حق حیات ندارد!»
• انسانتصویر ایدئولوژی کنونی بورژوائی حاکی از بحران عمیق، بدبینی و در مورد جریانات افراطی حاکی از انسانیت زدائی کامل نگرش های آنها نسبت به انسان است.
• فرد طبقاتی بورژوائی، یعنی انسان بمثابه مالک خصوصی، بمثابه موجودی منفصل، تنها و بیکس در میدان رقابت، بمثابه موجودی ظاهرا آزاد، بمثابه موجودی خودخواه، معتاد برد، گندیده و فاسد به مقام انسان بطور کلی ارتقا داده می شود.
• ایدئولوگ های بورژوائی مدرن انسان را رسوا می سازند و با متجاوز قلمداد کردن او، با انکار لیاقت تسلط انسان بر طبیعت، تکنیک و جامعه، او را بلحاظ روانشناسی برای جنگ و ترور همنوعانش آماده می سازند. (مراجعه کنید به ایدئولوژی)
• ایدئولوگ های بورژوائی مدرن انسان را رسوا می سازند و با متجاوز قلمداد کردن او، با انکار لیاقت تسلط انسان بر طبیعت، تکنیک و جامعه، او را بلحاظ روانشناسی برای جنگ و ترور همنوعانش آماده می سازند. (مراجعه کنید به ایدئولوژی)
• انسان جامعه بورژوائی واپسین از طریق مانی پولاسیون مسخ می گردد و به درجه ابژکت و آلت دست این و آن تنزل داده می شود.
• (مانی پولاسیون عبارت است از فن حاکمیت بورژوازی امپریالیستی در زمینه تحریف تفکر و رفتار توده های عظیم مردم.
• بورژوازی امپریالیستی، بکمک معارف علمی و متدهای فنی مدرن، تشکیل شعور و نظر سازی، رابطه مردم را ـ حتی الامکان ـ با شناخت و دانش قطع می کند و بدین طریق به مسخ شعور انسان ها نایل می آید.
• توده های مردم ـ بی آنکه خود متوجه شوند ـ در جهان بینی خویش، در عادات فکری خویش، در تحریکات عاطفی خویش، در قضاوت های هنری خویش و در تمامت شیوه زندگی خویش تحت سیطره منافع طبقاتی بورژوازی امپریالیستی قرار می گیرند.
• مانی پولاسیون عبارت است از همترازسازی شعور انسان ها با ایدئولوژی امپریالیستی.
• مانی پولاسیون، توده های مردم را در عرصه روحی ـ معنوی نیز تا درجه آلت دست و اوبژکت کامل انحصارات تنزل می دهد.)
مارکسیسم و مسئله انسان
• تنها مارکسیسم ـ لنینیسم است که به مسئله ماهیت انسانی پاسخ علمی داده است و صحت این پاسخ ببرکت شناخت شتابان علمی و پراتیک اجتماعی سوسیالیسم مورد تأیید قرار گرفته و تعمیق یافته است.
• انسانتصویر هومانیستی سوسیالیستی مبتنی بر ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی دیگر تئوری صرف نیست، بلکه واقعیت است و در کشورهای سوسیالیستی واقعیت یافته است.
• بورژوازی امپریالیستی، بکمک معارف علمی و متدهای فنی مدرن، تشکیل شعور و نظر سازی، رابطه مردم را ـ حتی الامکان ـ با شناخت و دانش قطع می کند و بدین طریق به مسخ شعور انسان ها نایل می آید.
• توده های مردم ـ بی آنکه خود متوجه شوند ـ در جهان بینی خویش، در عادات فکری خویش، در تحریکات عاطفی خویش، در قضاوت های هنری خویش و در تمامت شیوه زندگی خویش تحت سیطره منافع طبقاتی بورژوازی امپریالیستی قرار می گیرند.
• مانی پولاسیون عبارت است از همترازسازی شعور انسان ها با ایدئولوژی امپریالیستی.
• مانی پولاسیون، توده های مردم را در عرصه روحی ـ معنوی نیز تا درجه آلت دست و اوبژکت کامل انحصارات تنزل می دهد.)
مارکسیسم و مسئله انسان
• تنها مارکسیسم ـ لنینیسم است که به مسئله ماهیت انسانی پاسخ علمی داده است و صحت این پاسخ ببرکت شناخت شتابان علمی و پراتیک اجتماعی سوسیالیسم مورد تأیید قرار گرفته و تعمیق یافته است.
• انسانتصویر هومانیستی سوسیالیستی مبتنی بر ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی دیگر تئوری صرف نیست، بلکه واقعیت است و در کشورهای سوسیالیستی واقعیت یافته است.
• مارکسیسم ـ لنینیسم در بررسی مسئله انسان از انسان های واقعا موجود آغاز می کند که با کلیه خصایص عام، خاص و منفرد خود وجود دارند و همواره بمثابه فراورده تغییرپذیر شیوه کار وشیوه زندگی انسانی خاص خود مطرح می شوند.
• از این رو ست که تعیین مارکسیستی ماهیت انسانی، تاریخی ـ مشخص است.
• مارکسیسم ـ لنینیسم انسان را بمثابه یک پدیده بیولوژیکی (تاریخی ـ طبیعی) و اجتماعی مطرح می سازد:
• بمثابه موجودی با توانائی های جسمی و روحی، با کلیه استعدادها و لیاقت هایش، توانائی های جسمی و روحی، استعدادها و لیاقت هائی که در کردوکار عملی ـ اجتماعی خود کسب می کند، بکار می برد و توسعه می دهد.
• انسان علاوه بر لیاقت کار و تفکر، علاوه بر نیاز به کار و تفکر، دارای توانائی های اخلاقی، هنری، فرهنگی و سیاسی است که اگر هم در مورد افراد منفرد متفاوت باشند، ولی شیوه زندگی خاص انسانی را نمودار می سازند.
• مارکسیسم ـ لنینیسم انسان را بمثابه یک پدیده بیولوژیکی (تاریخی ـ طبیعی) و اجتماعی مطرح می سازد:
• بمثابه موجودی با توانائی های جسمی و روحی، با کلیه استعدادها و لیاقت هایش، توانائی های جسمی و روحی، استعدادها و لیاقت هائی که در کردوکار عملی ـ اجتماعی خود کسب می کند، بکار می برد و توسعه می دهد.
• انسان علاوه بر لیاقت کار و تفکر، علاوه بر نیاز به کار و تفکر، دارای توانائی های اخلاقی، هنری، فرهنگی و سیاسی است که اگر هم در مورد افراد منفرد متفاوت باشند، ولی شیوه زندگی خاص انسانی را نمودار می سازند.
• انسان برخاسته از عالم جانوران ـ در وهله نخست ـ عالی ترین فراورده طبیعت است و جدائی او از عالم اجداد حیوانی خویش ببرکت اکت (عمل) انقلابی گذار، بطور قانونمند صورت گرفته است:
• اکت (عمل) انقلابی گذار به کار، گذار به تولید مادی و گذار به تفکر.
• اکت (عمل) انقلابی گذار به کار، گذار به تولید مادی و گذار به تفکر.
• مراجعه کنید به کار، تولید مادی، تفکر
• بدین طریق است که انسان که ضرورتا در همبود اجتماعی با انسان های دیگر زندگی می کند، به موجود اجتماعی مجهز به شعور و ـ بلحاظ مادی و فکری ـ فعال مبدل می شود.
• ماهیت انسانی را می توان بطور کلی بمثابه وحدت دیالک تیکی جنبه های طبیعی و اجتماعی دانست که جنبه های اجتماعی نقش تعیین کننده به عهده می گیرند.
• (بزبان ساده تر، ماهیت انسانی دیالک تیک جنبه های طبیعی و اجتماعی است و در این دیالک تیک، جنبه های اجتماعی نقش تعیین کننده به عهده دارند. مترجم)
• در جامعه طبقاتی شیوه زندگی انسان ها بر مالکیت خصوصی بر وسایل تولید مبتنی است و در نتیجه آن، انسان ها به طبقات متخاصم، طبقات بهره کش و بهره ده تقسیم می شوند.
• از این رو ست که انسان تحت این مناسبات اجتماعی ـ بنا بر ماهیت اجتماعی خویش ـ فرد طبقاتی است.
• انسان باید در کلیه مظاهر حیاتی خود، ماهیتا بمثابه یک پدیده اجتماعی تاریخی ـ مشخص در نظر گرفته شود.
• از این رو، نمی توان شاخص هائی را که او را بمثابه فرد بخصوصی از انسان های دیگر متمایز می سازند، بطور مستقل و بمثابه تعین بنیادی ماهیت انسان بمثابه یک کل قلمداد کرد.
• انسان اما ماهیتا بمثابه انسان منفرد ـ در عین حال ـ فرد نیز هست.
• بدین طریق است که انسان که ضرورتا در همبود اجتماعی با انسان های دیگر زندگی می کند، به موجود اجتماعی مجهز به شعور و ـ بلحاظ مادی و فکری ـ فعال مبدل می شود.
• ماهیت انسانی را می توان بطور کلی بمثابه وحدت دیالک تیکی جنبه های طبیعی و اجتماعی دانست که جنبه های اجتماعی نقش تعیین کننده به عهده می گیرند.
• (بزبان ساده تر، ماهیت انسانی دیالک تیک جنبه های طبیعی و اجتماعی است و در این دیالک تیک، جنبه های اجتماعی نقش تعیین کننده به عهده دارند. مترجم)
• در جامعه طبقاتی شیوه زندگی انسان ها بر مالکیت خصوصی بر وسایل تولید مبتنی است و در نتیجه آن، انسان ها به طبقات متخاصم، طبقات بهره کش و بهره ده تقسیم می شوند.
• از این رو ست که انسان تحت این مناسبات اجتماعی ـ بنا بر ماهیت اجتماعی خویش ـ فرد طبقاتی است.
• انسان باید در کلیه مظاهر حیاتی خود، ماهیتا بمثابه یک پدیده اجتماعی تاریخی ـ مشخص در نظر گرفته شود.
• از این رو، نمی توان شاخص هائی را که او را بمثابه فرد بخصوصی از انسان های دیگر متمایز می سازند، بطور مستقل و بمثابه تعین بنیادی ماهیت انسان بمثابه یک کل قلمداد کرد.
• انسان اما ماهیتا بمثابه انسان منفرد ـ در عین حال ـ فرد نیز هست.
مراجعه کنید به فرد
• اما عاملی که موجب شکوفائی فردیت انسان می شود، عاملی که باعث توسعه انسان بمثابه شخصیتی خلاق و اخلاقمند می شود ـ در وهله اول ـ وابسته به علاقه و آرزوی او نیست.
• بلکه در تحلیل نهائی بوسیله مناسبات عینی اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و مادی تعیین می شود، مناسباتی که انسان تحت سلطه آنها زندگی می کند.
• اما عاملی که موجب شکوفائی فردیت انسان می شود، عاملی که باعث توسعه انسان بمثابه شخصیتی خلاق و اخلاقمند می شود ـ در وهله اول ـ وابسته به علاقه و آرزوی او نیست.
• بلکه در تحلیل نهائی بوسیله مناسبات عینی اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و مادی تعیین می شود، مناسباتی که انسان تحت سلطه آنها زندگی می کند.
• در حالی که امپریالیسم انسان زحمتکش را تحت استثمار به موجودی بی قدر و بی ارج و ارزش بدل می سازد و او را بلحاظ جسمی و اخلاقی تخریب می کند، در جنگ های متوالی بطور توده ای نابود می سازد و شکوفائی نیروهای خلاق او را به بند می کشد، سوسیالیسم و کمونیسم با تبدیل انسان به شخصیت همبود انسانی سوسیالیستی، بزرگترین پیشرفت تاریخی در آزادی انسانی را تحقق می بخشد.
• مراجعه کنید به آنتروپولوژی، ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی.
پایان
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر