۱۳۸۹ دی ۲۹, چهارشنبه

آشنائی با مفهوم انسان

گونتر هیدن
برگردان شین میم شین

انسان در تاریخ فلسفه بمثابه پدیده بیولوژیکی (تاریخی ـ طبیعی، حیوانی) و یا بمثابه پدیده اجتماعی (همبودساز، دولت ساز، فرهنگ ساز، کارگر و غیره) فهمیده می شود و همچنین بمثابه موجود مذهبی ـ شخصی (اشرف مخلوقات، تصویر الهی، آمیزه ای از جسم و روح) و یا بمثابه موجود خردمند (قهرمان خرد، عالی ترین مرحله روح) تعریف می شود.

شاخص های اصلی انسان در عوامل زیر جستجو می شود:
• روان، تفکر، کار، مصرف، اخلاق، نیروهای غریزی حیاتی وغیره.

• «انسان ها را می توان بنا برشعور، مذهب و غیره از جانوران متمایز ساخت.
• ولی انسان ها به محض این که به تولید مایحتاج حیاتی خود آغاز می کنند (کاری که بوسیله سازمان جسمی آنها مشروط می شود)، به تفاوت موجود میان خود و جانوران پی می برند.
• انسان ها با تولید مواد غذائی خویش ـ بطور غیرمستقیم ـ خود حیات مادی خود را تولید می کنند
.» (مارکس و انگلس)

• از این رو، موجود انسانی نه یک فراورده طبیعی ساده، بلکه یک فراورده اجتماعی است.
• به قول کلاسیک های مارکسیسم، «ماهیت انسانی اما انتزاعیتی که ذاتی تک تک افراد باشد، نیست.
• ماهیت انسانی ـ در واقع ـ آنسامبلی از مناسبات اجتماعی است.»


• (آنسامبل عبارت است از گروهی از اعضای مثلا ارکستر تحت رهبری رئیس ارکستر.
• آنها هر کدام ساز خاص خود را می نوازند و یا آواز خاص خود را می خوانند، تا همه با هم سمفونی واحدی را تشکیل دهند. مترجم)

• انسان را نمی توان موجود بیولوژیکی صرف و یا موجود اجتماعی صرف تلقی کرد.
جنبه بیولوژیکی و اجتماعی حیات انسانی وحدت دیالک تیکی با هم دارند که در آن جنبه اجتماعی نقش مهم و تعیین کننده به عهده دارد.
• (انسان به عبارت روشنتر، دیالک تیک طبیعی ـ اجتماعی است و در این دیالک تیک نقش تعیین کننده از آن اجتماعی است. مترجم)

چارلز داروین (1809 ـ 1882)
طبیعت پژوه انگلیسی
نظریه پرداز بزرگ در زمینه تئوری تکامل

علوم طبیعی کنونی بعد از داروین و هه کل دیگر در این مورد جای شک و تردید باقی نمی گذارد که انسان موجودی بیولوژیکی است و منشاء حیوانی دارد.

ارنست هه کل (1834 ـ 1919)
جانورشناس، فیلسوف و آزاداندیش آلمانی
او تحقیقات داروین را در آلمان معرفی کرد و آموزش منشاء خاصی را توسعه و تکامل بخشید.

• اما این تمامت حقیقت راجع به انسان نیست.
• برای اینکه این امر شاخص اصلی انسان را برملا نمی سازد.
• در فلسفه، جامعه شناسی و اخلاق بورژوائی، شناخت مبتنی بر علوم طبیعی در باره تکوین بیولوژیکی انسان به خدمت گرفته می شود، تا پاسخی منطبق با نیازهای جامعه بورژوائی مدرن و طبقه بورژوازی حاکم سر هم بندی شود.
• این امربه یکسونگری وانحرافات فکری خطرناکی منجرمی شود، که در پراتیک امپریالیستی عواقب وخیمی بدنبال آورده و می آورد و بدترین آنها عبارتند از:
تئوری نژادی ، ترور نژادی و «نابودسازی حیاتی که حق حیات ندارد!»

انسانتصویر ایدئولوژی کنونی بورژوائی حاکی از بحران عمیق، بدبینی و در مورد جریانات افراطی حاکی از انسانیت زدائی کامل نگرش های آنها نسبت به انسان است.

فرد طبقاتی بورژوائی، یعنی انسان بمثابه مالک خصوصی، بمثابه موجودی منفصل، تنها و بیکس در میدان رقابت، بمثابه موجودی ظاهرا آزاد، بمثابه موجودی خودخواه، معتاد برد، گندیده و فاسد به مقام انسان بطور کلی ارتقا داده می شود.

ایدئولوگ های بورژوائی مدرن انسان را رسوا می سازند و با متجاوز قلمداد کردن او، با انکار لیاقت تسلط انسان بر طبیعت، تکنیک و جامعه، او را بلحاظ روانشناسی برای جنگ و ترور همنوعانش آماده می سازند. (مراجعه کنید به ایدئولوژی)

• انسان جامعه بورژوائی واپسین از طریق مانی پولاسیون مسخ می گردد و به درجه ابژکت و آلت دست این و آن تنزل داده می شود.

• (مانی پولاسیون عبارت است از فن حاکمیت بورژوازی امپریالیستی در زمینه تحریف تفکر و رفتار توده های عظیم مردم.
• بورژوازی امپریالیستی، بکمک معارف علمی و متدهای فنی مدرن، تشکیل شعور و نظر سازی، رابطه مردم را ـ حتی الامکان ـ با شناخت و دانش قطع می کند و بدین طریق به مسخ شعور انسان ها نایل می آید.
• توده های مردم ـ بی آنکه خود متوجه شوند ـ در جهان بینی خویش، در عادات فکری خویش، در تحریکات عاطفی خویش، در قضاوت های هنری خویش و در تمامت شیوه زندگی خویش تحت سیطره منافع طبقاتی بورژوازی امپریالیستی قرار می گیرند.
مانی پولاسیون عبارت است از همترازسازی شعور انسان ها با ایدئولوژی امپریالیستی.
مانی پولاسیون، توده های مردم را در عرصه روحی ـ معنوی نیز تا درجه آلت دست و اوبژکت کامل انحصارات تنزل می دهد.)

مارکسیسم و مسئله انسان

• تنها مارکسیسم ـ لنینیسم است که به مسئله ماهیت انسانی پاسخ علمی داده است و صحت این پاسخ ببرکت شناخت شتابان علمی و پراتیک اجتماعی سوسیالیسم مورد تأیید قرار گرفته و تعمیق یافته است.
انسانتصویر هومانیستی سوسیالیستی مبتنی بر ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی دیگر تئوری صرف نیست، بلکه واقعیت است و در کشورهای سوسیالیستی واقعیت یافته است.
• مارکسیسم ـ لنینیسم در بررسی مسئله انسان از انسان های واقعا موجود آغاز می کند که با کلیه خصایص عام، خاص و منفرد خود وجود دارند و همواره بمثابه فراورده تغییرپذیر شیوه کار وشیوه زندگی انسانی خاص خود مطرح می شوند.

• از این رو ست که تعیین مارکسیستی ماهیت انسانی، تاریخی ـ مشخص است.
• مارکسیسم ـ لنینیسم انسان را بمثابه یک پدیده بیولوژیکی (تاریخی ـ طبیعی) و اجتماعی مطرح می سازد:
• بمثابه موجودی با توانائی های جسمی و روحی، با کلیه استعدادها و لیاقت هایش، توانائی های جسمی و روحی، استعدادها و لیاقت هائی که در کردوکار عملی ـ اجتماعی خود کسب می کند، بکار می برد و توسعه می دهد.

• انسان علاوه بر لیاقت کار و تفکر، علاوه بر نیاز به کار و تفکر، دارای توانائی های اخلاقی، هنری، فرهنگی و سیاسی است که اگر هم در مورد افراد منفرد متفاوت باشند، ولی شیوه زندگی خاص انسانی را نمودار می سازند.

• انسان برخاسته از عالم جانوران ـ در وهله نخست ـ عالی ترین فراورده طبیعت است و جدائی او از عالم اجداد حیوانی خویش ببرکت اکت (عمل) انقلابی گذار، بطور قانونمند صورت گرفته است:
• اکت (عمل) انقلابی گذار به کار، گذار به تولید مادی و گذار به تفکر.

• مراجعه کنید به کار، تولید مادی، تفکر

• بدین طریق است که انسان که ضرورتا در همبود اجتماعی با انسان های دیگر زندگی می کند، به موجود اجتماعی مجهز به شعور و ـ بلحاظ مادی و فکری ـ فعال مبدل می شود.

ماهیت انسانی را می توان بطور کلی بمثابه وحدت دیالک تیکی جنبه های طبیعی و اجتماعی دانست که جنبه های اجتماعی نقش تعیین کننده به عهده می گیرند.

• (بزبان ساده تر، ماهیت انسانی دیالک تیک جنبه های طبیعی و اجتماعی است و در این دیالک تیک، جنبه های اجتماعی نقش تعیین کننده به عهده دارند. مترجم)

• در جامعه طبقاتی شیوه زندگی انسان ها بر مالکیت خصوصی بر وسایل تولید مبتنی است و در نتیجه آن، انسان ها به طبقات متخاصم، طبقات بهره کش و بهره ده تقسیم می شوند.
• از این رو ست که انسان تحت این مناسبات اجتماعی ـ بنا بر ماهیت اجتماعی خویش ـ فرد طبقاتی است.

• انسان باید در کلیه مظاهر حیاتی خود، ماهیتا بمثابه یک پدیده اجتماعی تاریخی ـ مشخص در نظر گرفته شود.
• از این رو، نمی توان شاخص هائی را که او را بمثابه فرد بخصوصی از انسان های دیگر متمایز می سازند، بطور مستقل و بمثابه تعین بنیادی ماهیت انسان بمثابه یک کل قلمداد کرد.
• انسان اما ماهیتا بمثابه انسان منفرد ـ در عین حال ـ فرد نیز هست.

مراجعه کنید به فرد

• اما عاملی که موجب شکوفائی فردیت انسان می شود، عاملی که باعث توسعه انسان بمثابه شخصیتی خلاق و اخلاقمند می شود ـ در وهله اول ـ وابسته به علاقه و آرزوی او نیست.
• بلکه در تحلیل نهائی بوسیله مناسبات عینی اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و مادی تعیین می شود، مناسباتی که انسان تحت سلطه آنها زندگی می کند.

• در حالی که امپریالیسم انسان زحمتکش را تحت استثمار به موجودی بی قدر و بی ارج و ارزش بدل می سازد و او را بلحاظ جسمی و اخلاقی تخریب می کند، در جنگ های متوالی بطور توده ای نابود می سازد و شکوفائی نیروهای خلاق او را به بند می کشد، سوسیالیسم و کمونیسم با تبدیل انسان به شخصیت همبود انسانی سوسیالیستی، بزرگترین پیشرفت تاریخی در آزادی انسانی را تحقق می بخشد.

• مراجعه کنید به آنتروپولوژی، ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر