په پینو و پیپ
(۱۹۹۸)
برژیت مین
نویسنده بلژیکی
برگردان
میم حجری
· په پینو ـ خرگوش کوچولو ـ آدمبرفی زیبائی درست کرده است.
· آدمبرفی دماغی از هویج سرخ دارد و به بزرگی خود په پینو است.
· «اما آدمبرفی چیزی کم دارد»، په پینو با خود می گوید.
· «چیزی کم دارد.»
· په پینو ناگهان صدای آهسته ای می شنود:
· «او دارد یخ می زند!
· آدمبرفی تو دارد یخ می زند.
· پالتوئی به او بپوشان و یا شالی به گردنش ببند!»
· په پینو از تپه بالا می رود تا ببیند آیا کسی آنجا لای بوته ها نشسته است.
· صدای آهسته ای از این دست، فقط می تواند صدای حیوان بسیار کوچکی باشد.
· مثلا، صدای موشی می تواند باشد.
· و همه می دانند که خرگوش ها از موش ها نمی ترسند.
· «هی!»، په پینو می گوید.
· «از توصیه ات ممنونم.
· اما می دانی، آدمبرفی ها هرگز سردشان نمی شود!
· تو لازم نیست از این بابت، نگران باشی.»
· «که اینطور»، موش می گوید.
· «من فکر کردم که....
· وقتی من آدمبرفی تو را در این وضع و حال می بینم، حتی از دیدنش سردم می شود!»
· «تو نباید اینجا بنشینی و گرنه مریض خواهی شد!»، په پینو می گوید و لحظه ای به فکر فرو می رود
· «چرا نمی روی به خانه؟»، په پینو از موش می پرسد.
· «من خانه ندارم»، موش آهسته می گوید.
· «آه!»، په پینو با دلهره می گوید.
· اما بعد ایده ای به نظرش می رسد.
· «می دانی؟
· بهتر است که تو به خانه ما بیائی.
· علاوه بر این، اسم من په پینو ست، اسم تو چیه؟»
· «اسم من پیپ است»، موش می گوید.
· «په پینو، فکر می کنی می شود که من به خانه شما بیایم؟
· چنین چیزی بسیار عالی است.
· برای اینکه من خیلی گرسنه ام.
· من بیشتر از هرچیز شیر و نان قندی دوست دارم.»
· «شیر و نان قندی داریم»، په پینو می گوید و موش را روی شانه اش می گذارد.
· «پیپ، محکم از گوش هایم بگیر تا نیفتی!
· علاوه بر این، ورجه وورجه نخور!
· وگرنه هر دوتای مان می خوریم زمین!»
· «من دوستی با خود آوردم!»، په پینو می گوید، وقتی که او با پیپ وارد غار خرگوشان می شود.
· پدر په پینو به مخالفت برمی خیزد.
· «آه، په پینو، لطفا موش به خانه نیاور!»، پدر په پینو می گوید.
· «موش ها خانه را به کثافت می کشند و هویج های ما را گاز می زنند.»
· «من هویج دوست ندارم»، پیپ آهسته می گوید.
· «من دلم بیشتر از همه نان قندی می خواهد.»
· پدر په پینو نگاهی دوستانه تر به پیپ می اندازد.
· «خیلی خوب!
· تو می توانی چند تا نان قندی برداری و بخوری.
· اما، په پینو باید به تو بگویم که موش فردا باید از این خانه برود.»
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر