۱۳۹۹ آبان ۶, سه‌شنبه

قصه های کودکان از جینا روک پاکو (۱۸)

 

جینا روک پاکو  

(۱۹۳۱)

برگردان

میم حجری 

 
قصه گربه ها
 

۱۶

جادوی گربه گانه


·    شاشا زیباترین گربه آن دور و بر ها بود.

 

·    چشمانش مثل ماه، گرد و طلائی بودند.

 

·    موهایش ابریشمین بودند و رنگشان به آمیزه قهوه با شیر زیاد شباهت داشت.

 

·    شاشا در تمام طول روز به نظافت خود مشغول بود.

 

·    گربه های دیگر می خواستند که او را به عنوان ملکه زیبایی گربه ها انتخاب کنند.

 

·    شاشا ـ بی تردید ـ می توانست به عنوان ملکه زیبایی گربه ها انتخاب شود، اگر گربه سیاه عجوزه نمی بود.

 

·    گربه سیاه عجوزه به زیبائی شاشا رشک می برد.

 

·    او نوک دم سیاهش را نوسان می داد و در ذهنش راهی برای شکست دادن شاشای قهوه ای ـ شیری جستجو می کرد.

·    و بالاخره راهی پیدا کرد.

·    او رفت و ورد جادوئی را بر زبان راند:

·    «اجی مجی لا ترجی!»  

 

·    ناگهان شاشا به قورباغه ای بدل شد.

 

·    اما چون زیبائی را نمی توان با جادو از بین برد، شاشا زیباترین قورباغه آن دور و برها بود.

 

·    پوست شاشا پر بود از لکه های زرین درخشنده و به قرص خورشید شباهت داشت.

·    چشمانش به شکل زمرد بودند.

 

·    وقتی قورباغه های دیگر او را دیدند، تصمیم گرفتند که به عنوان ملکه زیبایی قورباغه ها انتخابش کنند.

 

·    شاشا ـ بی تردید ـ می توانست به عنوان ملکه زیبای قورباغه ها انتخاب شود، اگر قورباغه قهوه ای عجوزه نمی بود.

 

·    قورباغه قهوه ای عجوزه به زیبائی شاشا رشک می برد.

 

·    او ترانه قورباغه ای زمزه می کرد و در ذهنش راهی برای شکست دادن قورباغه قرص خورشیدی جستجو می کرد.

·    و بالاخره راهی پیدا کرد.

 

·    او رفت و ورد جادوئی را بر زبان راند:

·    «اجی مجی لا ترجی!»  

 

·    آنگاه شاشا دوباره به گربه تبدیل شد.

 

·    گربه سیاه عجوزه از شدت ترس به اصلاح اخلاقی خود پرداخت و به گربه نسبتا مؤدبی بدل شد.

 

·    شاشا ـ اما ـ دیگر حوصله ملکه زیبایی گربه ها شدن را نداشت.

 

·    ملکه زیبایی گربه ها شدن برای او فقط دردسر تولید کرده بود.

 

·    او از درختی بالا رفت و ترجیح داد که شاشای ساده و بی شیله ـ پیله همیشگی بماند.

 

پایان

ادامه دارد.

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر