۱۳۹۹ آبان ۲, جمعه

فرهنگ مفاهیم فلسفی (الف) اتیک (اخلاق) (۸)

 Das Dreieck von Ethik, Moral und Recht | Michael Rasche

 

پروفسور دکتر ماتهویس کلاین

برگردان 

شین میم شین 

 

۴

اتیک هگل

 

۱

·      در فلسفه هگل، میان مسائل اخلاقی و مسائل حقوقی پیوند تنگاتنگ برقرار می شود.

 

۲

·      در آغازگاه نظریات اتیکی هگل پذیرش ایده مطلق قرار دارد.

 

۳

·      ایده مطلق نخست از مرحله طبیعت می گذرد و بعد در مرحله روح، دوباره به «خویشتن خویش» برمی گردد.

 

۴

·      ایده مطلق ـ به مثابه  «روح عینی» ـ خود را در چیزهای زیر نمودار می سازد:

 

الف

·      در حقوق انتزاعی

 

ب

·      در اخلاقیت (مورالیته)

 

پ

·      در عرفیت

 

******

 

الف

حقوق انتزاعی

 

۱

·      حقوق انتزاعی ـ به مثابه  اولین مرحله روح «عینی» ـ تجسم (جسمیت یافتن) اراده سوبژکت فردی است.

 

۲

·      هگل اراده فردی انسان ها را به مثابه  بیانگر شخص و یا شخصیت مالک خصوصی و حق مطلق او بر مالکیت خصوصی تلقی می کند.

 

ب

اخلاقیت

 

۱

·      اخلاقیت تجسم مرحله بعدی و بالاتر روح عینی (اوبژکتیو)  است.

·      مرحله ای که در آن، شخصیت حقوقی به سوبژکت (فاعل) اخلاقمند بدل می شود.

 

۲

·      مسئله در این مرحله، دیگر نه فقط رفاه (خوشی) فردی، بلکه علاوه بر آن، رفاه (خوشی) دیگران نیز است.

 

۳

·      هگل در این مبحث، مسائلی از قبیل گناه، رفاه (خوشی)  افراد، نیکی (خیر) و وجدان را مورد بحث قرار می دهد.

·      مسائلی که پیش شرط شان ـ به لحاظ محتوا ـ رابطه با دیگران است.

 

۴

·      به نظر  هگل، وظیفه اخلاق عبارت است از پیدا کردن راه هائی برای انطباق میان اعمال افراد منفرد.

 

۵

·      اعمال افراد منفرد به نظر  هگل نه نتایج امر و نهی حقوقی، بلکه ناشی از موضعگیری روحی درونی آنها هستند.

 

۶

·      این «اخلاقیت» سوبژکتیو برای هگل به معنی مرحله گذار ناگزیر و ضرور توسعه «روح عینی» به «عرفیت عینی» است.

 

پ

عرفیت

 

۲

·      هگل خانواده، جامعه بورژوائی و دولت را تجسم (مادیت یابی، جسم واره گشتن) «عرفیت عینی» تلقی می کند.

 

۳

·      دولت ـ برای هگل ـ استکمال ایده اخلاقی، تجسم روح جهانی، تجسم آزادی و «معقول در خود و برای خود» است.

 

۴

·      اینجا هگل عرفیت را با مسائل اقتصاد، حقوق و سیاست پیوند می دهد.

 

۵

·      انگلس در باره درک هگلی از اخلاق می نویسد:

·      «به همانسان که فرم، ایدئالیستی است، به همان سان نیز محتوا رئالیستی است!»

 

۶

·      هگل دیالک تیک ایدئالیستی خود را در مورد مقولات اتیکی نیز به کار می بندد:

·      به عنوان مثال:

·      شر (بدی) را به مثابه  یک فرم ضرور تلقی می کند که در آن، نیروی محرکه توسعه و تکامل تاریخی، خود را نمودار می سازد.

 

۷

·      هگل بدین طرق دگماتیسم تئوری های اخلاقی اسکولاستیکی را به چالش می کشد.

 

۵

اتیک فویرباخ

 لودویگ فویرباخ

 (۱۷۷۵ ـ ۱۸۳۳)

 

۱

·      فویرباخ بر ضد تئوری های اتیکی ایدئالیستی کانت و هگل وارد کارزار می شود.

 

۲

·      فویرباخ می گوید:

·      اخلاق نمی تواند از «خرد عملی» (کانت)، از «روح اوبژکتیو» (هگل) و یا از فرامین الهی سرچشمه گیرد.

 

۳

·      به نظر  فویرباخ، تنها شالوده استوار اخلاق، ماتریالیسم است.

·      منظور او از ماتریالیسم، اما ماتریالیسم آنتروپولوژیکی است.

 

۴

·      آغازگاه اتیک فویرباخ، طبیعت انسانی است.

 

۵

·      فویرباخ طبیعت انسانی را به طور انتزاعی محض، یعنی خارج از روابط اجتماعی مشخص آن در نظر می گیرد.

 

·      مراجعه کنید به دیالک تیک مجرد ـ مشخص

 

۶

·      به نظر  فویرباخ، اخلاق فقط آنجا پا به عرصه می نهد که از مناسبات انسان با انسان، از مناسبات من با تو سخن در میان باشد.

 

۷

·      اخلاق به نظر فویرباخ بر گروش انسان به ارضای نیازهای خود، بر گروش انسان به سعادت استوار می شود.

 

۸

·      فویرباخ اما گروش انسان به سعادت را به هیچ وجه، اگوئیستی محض تلقی نمی کند.

·      اگوئیسم به نظر  او ـ در وهله اول ـ یک اصل فلسفی است و نه یک اصل اخلاقی.

 

۹

·      او مکلف بودن نسبت به خود را همزمان به معنی مکلف بودن نسبت به دیگران می داند.

·      به نظر  او:

·      اخلاق حقیقی «سعادتمندی من را بدون سعادتمندی تو به رسمیت نمی شناسد.»

 

۱۰

·      فویرباخ راه برقراری هارمونی (هماهنگی) میان تکلیف و سعادت را، یعنی راه انطباق منافع فردی با منافع دیگران را در عشق عام («عشق به توده») می داند.

 

۱۱

·      به قول کلاسیک های مارکسیسم، دعوت به خودمحدودسازی راسیونال (خودلگام زنی معقول) و عشق به توده از سوی فویرباخ، اگرچه بر گرایش هومانیستی اصیل استوار شده، ولی در نظام اجتماعی مبتنی بر استثمار انسان به وسیله انسان (مثلا در نظام سرمایه داری) می بایستی سرانجام مثل فرامین اخلاقی بی چون و چرای کانت عبث از کار در آید.

·      (مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۲۱، ص ۲۸۹)

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر