۱۳۹۹ مهر ۳۰, چهارشنبه

پیکاسو سیم هاش قاطی اند. (۱۶)

 


ریتا تورن کویست ـ فرشور 

(متولد ۱۹۳۵)

آمستردام، هلند

برنده جایزه «بوم طلائی»

(۱۹۹۳)

 برگردان

میم حجری

 

·    بعضی از موضوع ها آدم را بیشتر از بقیه برمی انگیزند.

 

·    چیزهای زیبا را آدم بیشتر از چیزهای ابلهانه تماشا می کند.

·    چیزهای زیبا، به عنوان مثال عبارتند از برجی با پلی متحرک (پلی که از طناب و یا سیم و غیره تشکیل می یابد) و با درهای قلعی بیشمار.

·    شوالیه ای و باکره زنی سوار بر اسب در حال تاخت و تاز.

·    پنج پروانه پرپرزن در علفزاری پر گل.

·    چرخ فلک گردنده با بچه هائی سوار بر آن.

·    صف درازی از سرسره بازان، که همه با دست از چوبی گرفته اند.

·    نوزاد خندانی در گهواره ای.

 

·    موضوعات ابلهانه به عنوان مثال عبارتند از پسرکی که مشت بر دماغ دیگری می زند و خونین می کند.

·    سطل زباله چپه شده با آشغال های بیرون ریخته.

·    ماشین هائی که پس از تصادف روی هم تلنبار شده باشند.

·    دفتر کاری از درون.

·    هواپیمائی که بمب می اندازد.

·    سگی که می ریند.

 

·    من فکر می کنم که نقاشی ئی از چیزهای زیبا برای برنده شدن در مسابقه حتما نباید به خوبی نقاشی از چیزهای ابلهانه کشیده شوند.

 

*****

 

·    سگ در حال اخ کردن زشت است.

 

·    من اما چیزی زشت تر از آن می شناسم.

 

·    من فکر می کنم که کسی حاضر به نقاشی کردنش نباشد، ولی اطمینان مطلق نمی توان داشت.

 

·    احتمالش هست که کسی در نقاشی اش، عکس پسرکی را بکشد که اخ می کند و تحویل دهد.

 

·    عکس پسرکی که در مستراح نشسته، شلوارش را به گردنش انداخته و از قیافه اش معلوم است که زور می زند.

·    و کله اش به سرخی گوجه فرنگی است.

 

·    به چنین نقاشی ئی باید خندید.

 

·    اما احتمالش هست که بوی گند آن هم به مشام بیننده برسد.

 

·    اگر بوی گند آن به مشام آدم برسد، می توان گفت که آن، نقاشی موفقیت آمیزی است.

 

·    مسئله اما این است که آیا به چنین نقاشی ئی می توان جایزه داد؟

 

·    من در هر حال، فکر می کنم که استشمام بوی گند را باید در کنار گریستن، آب دهن غورت دادن، خندیدن و سرگیجه گرفتن قرار داد و به مثابه معیار انتخاب نقاشی ها محسوب داشت.

 

*****

 

·    زیباترین چیزی که می توان تصورش را کرد، خدا ست و زشت ترین چیزها ابلیس است.

 

·    وقتی که خیلی کوچک بودم، فکر می کردم که خدا در آسمان پشت ابری نشسته و هر از گاهی نگاهی به دور و بر می اندازد.

 

·    تا اینکه روزی، ابری چهره مند دیدم.

·    ابری با چهره مهربار پیرمردی.

 

·    آنگاه فهمیدم که ابر، خود خدا بود.

 

·    خدا را می توان خیلی ساده چنین نقاشی کرد.

 

·    من هم همین کار را کردم.

 

·    من عکس ابری پشمین کشیدم با دو خط کج بمثابه چشم و با خط سهلی به مثابه دماغ و دهن.

 

·    من به مداد تقریبا فشار نیاوردم.

 

·    از این رو، چهره ابر پشمین مه آلود جلوه می کرد.

 

·    ابر چنان لبخند مهرباری به من زد که صورتم داغ شد.

 

·    این نقاشی زیباترین تصویری است که من در عمرم کشیده ام و همزمان، آسانترین تصویری بود که در عمرم کشیده بودم.

 

·    ابلیس را هرگز نخواهم توانست، خوب نقاشی کنم.

 

·    از عهده این کار آریان برمی آید.

 

·    او شاخ ها را همیشه چنان هنرمندانه می کشد که انگار بطور مارپیچی روی کاغذ قرار گرفته اند.

 

·    انگار می توان آنها را به سادگی لمس کرد.

 

·    و وقتی که آدم چنگ هایش را با ناخن های دراز، دم پشمالویش را و دندان های نیشش را می بیند، دچار ترس و لرز می شود.

 

·    آریان ـ انگار ـ خود ابلیس را دیده و بلافاصله عکسش را کشیده است.

 

·    سؤال این است که آیا می توان نقاشی ترس و لرز آوری را در مسابقه کشید و تحویل داد؟

 

·    به نظر من می توان.

 

·    بنابرین، ترس و لرز را هم باید ـ به عنوان معیار انتخاب نقاشی ها ـ کنار گریستن، آب دهن غورت دادن، خندیدن، سرگیجه گرفتن و استشمام بوی گند نوشت.

 

·    داغ شدن صورت را هم باید به این فهرست و لیست اضافه کرد.

 

·    برای اینکه با تماشای تصویر خدا صورت من داغ شده است.

 

·    من از خود می پرسم که به کدامیک از این دو تصویر می توان جایزه داد؟

 

·    به تصویر خدا و یا ابلیس؟

 

·    به تصویر سهل و ساده و آسان از خدا و یا به تصویر دشوار از ابلیس؟

 

ادامه دارد.

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر