۱۳۹۹ آبان ۱, پنجشنبه

پیکاسو سیم هاش قاطی اند. (۱۷)

 


ریتا تورن کویست ـ فرشور 

(متولد ۱۹۳۵)

آمستردام، هلند

برنده جایزه «بوم طلائی»

(۱۹۹۳)

 برگردان

میم حجری

 

·    چیزی هست که همه دوست دارند، نقاشی اش کنند.

 

·    ولی من فکر نمی کنم که کسی جسارت انجام آن را داشته باشد.

 

·    منظورم نقاشی پوتره ای از ولترز است.

 

·    اما اگر چنین کاری انجام گیرد و یکی از بچه ها پوتره ای از او بکشد و تحویل دهد، چی می شود؟

 

·    پوتره ولترز در کمیسیون دست به دست می شود.

 

·    هئیت داوری از مشاهده تشابه عظیم پورتره با ولترز دچار ترس می شود.

 

·    احساس خارق العاده به آنها دست می دهد و لرزه بر اندام شان می افتد.

 

·    هر کدام از آنها به این نتیجه می رسد که پورتره باید بهترین نقاشی تلقی شود.

·    اما کسی جرئت گفتن این را به خود ندهد.

 

·    نخست با خواهش و تمنا از ولترز می خواهند که جلسه را برای چند لحظه ترک کند.

·    بعد به تصمیمگیری می پردازند.

·    و پورتره ولترز را به عنوان بهترین نقاشی قلمداد می کنند.

 

·    ولترز باید مدرک جایزه را شخصا به برنده اعطا کند.

·     به کسی که پوتره ای از او کشیده است.

·    پورته ای که احساس غریبی را در تماشاچی برمی انگیزد و لرزه بر اندامش می اندازد.

 

·    ولترز باید ضمنا قیافه دوستانه ای به خود بگیرد.

 

·    اگر چنین چیزی صورت گیرد، او به نظر من قهرمانی خواهد بود و نه هیولائی.

 

*****

 

·    «من فکر می کنم که جایزه مسابقه را تو دریافت می کنی»، تام کواک می گوید.

 

·    «چرا؟

·    به نظرت من می توانم خوب نقاشی کنم؟»، می پرسم.

 

·    «نه، البته که نه.

·    اما ولترز از تو خوشش می آید.

·    به این دلیل دست به کار خواهد شد، تا موقع اعطای جایزه ببوسدت.

·    هروقت دختری برنده جایزه ای باشد، موقع اعطای آن ولترز می بوسدش.

·    حتما خودت هم می دانی»، تام کواک می گوید.

 

·    «واقعا این طوری است؟»، می پرسم.

 

·    «البته که این طوری است.

·    هدفش از مسابقه هم همین است.

·    او عالی ترین مقام در هیئت داوری است و گیرنده تصمیم نهائی است»، تام کواک می گوید.

 

·    «به نظر تو او مرا برنده جایزه اعلام خواهد کرد، تا موقع اعطای آن، در صحنه سالن مرا ببوسد؟»، می پرسم.

 

·    «آره.

·    و من امیدوارم که موقع بوسه، آب دماغش راه نیفتاده باشد.

·    اما تو باید پیه این را هم بر تن بمالی و یا اینکه برای اطمینان خاطر، دستمالی به همراه داشته باشی»، تام کواک می گوید.

 

·    «پس جایزه ربطی به نقاشی من ندارد؟»، می پرسم.

 

·    «البته که نه»، تام کواک می گوید.

·    «جایزه فقط به خاطر گونه های تو ست.»

 

*****

 

·    تام کواک می گوید که آدم می تواند جایزه ای برای نقاشی اش دریافت کند، اگر گونه هایش زیبا باشند.

 

·    و مرا باش که برای دریافت جایزه، سلسله ای از دلایل اصیل جمع کرده بودم.

 

·    من در صدد آن بودم که حتی مزمزه کردن را به آنها اضافه کنم.

·    مثلا احساس خوشمزگی کیک در تصویری که به طرز موفقیت آمیزی نقاشی شده باشد.

·    جاری شدن آب از دهان کسی با دیدن تصویری از چیزی.

·    و شنیدن را هم همینطور.

·    شنیدن سمفونی شوپن با تماشی تصویری از نوازنده پیانوئی.

 

·    گونه ها اما نه در نقاشی کسی، بلکه در خود او ست.

 

·    من از گونه هایم دیگر خوشم نمی آید.

 

·    جلوی آئینه وامی ایستم و سعی می کنم که آنها را از تصویرم پاک کنم.

 

·    اما هرچه بیشتر پاک شان می کنم، قرمزتر می شوند.

 

·    بعد سلسله دلایلم  را آهسته برمی شمارم :

·    گریستن، غورت دادن آب دهن، سرگیجه گرفتن، خندیدن، استشمام بوی گند، ترس و لرز، صورت داغ داشتن، مزمزه کردن و شنیدن.

 

·    اما به نظرم مثل ازبر کردن جدول ضرب می آید.

 

ادامه دارد.

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر