۱۳۹۹ آبان ۹, جمعه

کلنجار سنگ سخنگویی با سگ سخن جویی (۱۰۸)

 


میم حجری
 
۵۳۱
سنگ سخنگو
 
يه دوستي بچگي دارم خداي يادآوري ماجراهاي نوستالژيك كودكيه هر وقت هم اسم ترانه يا خواننده اي يا... رو فراموش ميكنم كمتر از چند دقيقه رو ميكنه و ميفرسته و منم حال ميكنم باهاش، انگار يه صندوقچه خاطرات هميشه حي و حاضره.
 
سگ سخن جو
 
دوستت در ماضی به سر می برد.
 
ماضی یار بودن
بدبختی بزرگی است.
 
ماضی فقط به درد نقد و نفی می خورد
و
نه
به درد تکرار و تأیید و زیست.

نقد و نفی ماضی
برای تشکیل مستقبل لازم است.

یعنی
مضارع
پلی است میان ماضی و مستقبل.

کسی که عاجز از نقد و نفی ماضی باشد
در
مضارع مدام به سر می برد
یعنی
فاقد آینده 
است.
بی فردا ست.
مرتجع است.
مثل شیخ و شاه است.
  
۵۳۲
سنگ سخنگو
 
من دوست دارم برم پیش هوشنگ ابتهاج از نزدیک ببینمش
 خیلی دوسش میدارم
 
سگ سخن جو
 
سایه را همه دوست دارند.
عیب اصلی بعضی ها همین است.
 
در کلن آلمان زندگی می کند.

شعر سایه
علیرغم سادگی
فلسفی است.
ما تعدادی از اشعار سایه را تحلیل کرده ایم
اجنه خوانده اند و کیف جن کرده اند
 
۵۳۳
سنگ سخنگو
 
 من جنبه ندارم قبل ۱۱ بخوابم نتیجه اش میشه اینکه الان مثل جغد چشمام بازه
 
سگ سخن جو
 
جغد بودن هنر است.

جغد در میتولوژی (علم الاساطیر)  یونان مظهر خرد است.
 
۵۳۴
سنگ سخنگو
   
این عکسا خودِ زندگیه
 
سگ سخن جو
 
عکس 
صید هنرمندانه ثانیه ای از بروز کسی و یا چیزی
 است.

عکس ها و اندیشه ها انعکاس زندگی اند.
 
خود زندگی در ورای عکس ها و اندیشه ها ست.
 
۵۳۵
سنگ سخنگو
 
آدمی که رفت دیگه آدمی که بود نمیشه، حتی اگه برگرده
 
سنگ سخن جو
  
آدم کجا بود که برود و یا برگردد؟

دی شیخ بی چراغ همی گشت گرد باغ
گز این و آن ملولم و حیوانم آرزو ست
 
 ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر