۱۳۹۹ آبان ۴, یکشنبه

پیکاسو سیم هاش قاطی اند. (۲۱)

 


ریتا تورن کویست ـ فرشور 

(متولد ۱۹۳۵)

آمستردام، هلند

برنده جایزه «بوم طلائی»

(۱۹۹۳)

 برگردان

میم حجری

 

·    من در نظر دارم، صورتی را با چشمان مختلف نقاشی کنم.

 

·    اگر من در زیر آن، به جای امضای خود، امضای نقاش مشهوری را، مثلا پیکاسو را بگذارم، چه خواهد شد؟

 

·    این برای پیکاسو مضر است و یا مفید؟

 

·    مردم با دیدن آن چه خواهند گفت؟

 

·    آیا خواهند گفت که پیکاسو آن را در حالت روحی عجیب و غریبی کشیده است و یا از کشف راه جدیدی سخن خواهند گفت؟

 

·    ایکاش می توانستم برای سؤالم جوابی بیابم.

 

·    البته من می توانستم نقاشی خود را به آمستردام ببرم و از مرد و یا زن مهربانی بخواهم که آن را به موزه ملی بدهد.

 

·    بعد با مادرم به موزه ملی می رفتم، تا ببینم که آن در کنار نقاشی های دیگر پیکاسو آویزان شده است و یا نه.

 

·    آنگاه می توانستم، نظرات مردم را راجع بدان بشنوم.

 

·    قبل از همه نظرات مادر را.

 

*****

 

·    نقاشی کردن عمدی از افراد و اشیاء هم وجود دارد.

 

·    بسیاری از نقاشان قبلا این کار را کرده اند.

 

·    آنها پورتره ثروتمندان را کشیده اند.

 

·    موزه اینجا، یعنی شهر هارلم، از این جور نقاشی ها مملو است.

 

·    تصاویر بزرگ از زن های پیر بداخلاق و مردان سیاهرو با یقه های سفید و کلاه های دراز.

 

·    من یک بار با مادر در این موزه بوده ام.

 

·    اسم موزه فرانس هال است.

 

·    حوصله ام در آنجا به کلی سر رفت.

 

·    وقتی که ما تصاویر موزه را تماشا می کردیم، مادر خیال کشیده شدن پورتره مرا هم در سر می پخت.

 

·    او دوستی داشت که در پورتره کشی زبردست بود.

 

·    دو هفته تمام، هر بعد از ظهر ـ ساکت و بی جنب و جوش ـ  جلوی این خانم نقاش نشستم.

 

·    او در حین نقاشی پورتره من مرتب، آه می کشید.

 

·    وقتی که نقاشی بالاخره به پایان رسید، از دیدنش حالم به هم خورد.

 

·    بچه هیچ شباهتی به من نداشت.

 

·    بچه بیشتر به مردهای موزه فرانس هال شباهت داشت تا به من.

 

·    اگر نمی دانستم که آن عکس من باید باشد، شاید از آن بدم نمی آمد.

 

·    اما من از آن بدم می آید، برای اینکه هیچ شباهتی به من ندارد.

 

·    در باره پورتره های فرانس هال نیز نمی توان اظهار نظر کرد.

 

·    برای اینکه وقتی فرانس هال زنده بود، هنوز عکاسی کشف نشده بود و عکسی از صاحبان پورتره وجود نداشت تا با پورتره مورد مقایسه قرار گیرد.

 

·    حالا به نظر من باید پورتره را با عکس آدم مربوطه مورد مقایسه قرار داد.

 

·    حالا باید در کنار هر پورتره عکسی آویزان شود.

 

·    آنگاه آدم می تواند موفقیت آمیز بودن نقاشی را کشف کند.

 

*****

 

·    هروقت که من به زیر شیروانی می روم، چشمم به آن می افتد.

·    به تصویر زنی با لباس سیاه و کلاه سیاه پردار.

 

·    پشت سر این زن، مردی کج نشسته، با عصائی در دست، با عینکی یک چشمی و با کلاه عروسی بر سر.

 

·    آندو به صدای خواننده ای بی سر گوش می دهند.

 

·    بالای تصویر نوشته شده:

·    دیوان ژاپن!

 

·    پشت واژه «ژاپن»، گوشه ای از کاغذ پاره شده و پر از چین و چروک است.

 

·    من اخیرا از مادر پرسیدم که چرا او یک همچو تصویر خرابی را بر دیوار می آویزد؟

 

·    در جوابم گفت که این تصویر به آنتون، همسر اولش تعلق داشت.

 

·    جواب کوتاهی بود و دلش نمی خواست که توضیح بیشتری بدهد.

 

·    اکنون اما حادثه عجیبی اتفاق افتاده است.

 

·    من در هارلم قدم می زدم، چشمم در ویترینی به همان تصویر افتاد.

 

·    با این تفاوت که آن زیبا و نو بود و زرد و نارنجی بود.

 

·    کاغذ، مچاله نشده بود و چین و چروک نداشت، گوشه اش هم پاره نشده بود.

 

·    پشت واژه «ژاپن» سه حرف آ ی س نوشته شده بود.

 

·    من فوری مادر را در جریان این تصویر گذاشتم و گفتم که او باید این تصویر را بخرد، در چارچوب زیبائی جا دهد و در اتاق نشیمن به دیوار بیاویزد.

 

·    آنگاه می تواند عکس کهنه را دور اندازد.

 

·    مادر اما سرش را به نشانه عدم موافقت با نظر من تکان داد.

 

·    «آنچه که تو در هارلم دیده ای، چاپی از آن است»، مادر گفت.

·    «از این جور چاپ ها به وفور یافت می شود.

·    تصویر زیر شیروانی اما تصویری اصیل از زمان خود نقاش است.

·    چنین تصویری را چاپ سنگی می نامند.

·    از این تصویر تعداد انگشت شماری وجود دارد.

·    اینکه آنتون توانسته چنین تصویری را بخرد، به معجزه شبیه است.»

 

·    بعد دو باره قیافه غم انگیز هراسناکی به خود گرفت.

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر