۱۳۹۹ مهر ۲۷, یکشنبه

درنگی در خرافه ای از هانا آرنت (۳)

Amazon.fr - Hannah Arendt und Martin Heidegger: Geschichte einer Liebe -  Grunenberg, Antonia - Livres   

 هانا آرنت
(۱۹۰۶ ـ ۱۹۷۵)
 
فیلسوف (فلسفهٔ سیاسی) و تاریخ‌نگار آلمانی - آمریکایی 
هانا آرنت 
 سال‌ها در دانشگاه‌های ایالات متحده در رشتهٔ تئوری سیاسی تدریس کرد  
 زمینهٔ فلسفه و آثار او، 
موضوعاتی هم‌چون دموکراسی مستقیم یا اقتدارگرایی 
  تمامیت‌خواهی حکومت‌های استبدادی 
 
درنگی
از
ربابه نون
 
نظام‌های توتالیتر در طول حیات خود سه فاز دارند:
 
۱
در فاز اول، 
اکثریت مردم
 سرمست از ایدئولوژی
 به‌
دنبال رهبران‌شان 
راه می‌افتند 
گویی
 بهشت گمشده ‌ی خود 
را یافته‌اند. 
ایدئولوژی را دربست می‌پذیرند و خواهان کوچک‌ترین تغییری در آن نیستند.
 
در این جمله اول هانا آرنت،
مشخصات اصلی نظام توتالیتر کذایی او
تعیین می شوند:
 
۱
توده
به مثابه گله همگونی از جنس گاو و خر.
 
۲
ایده ئولوژی
به
صورت چیزی از جنس شراب و شربتی مستی بخش

۳
رهبران
به 
مثابه شخصیت های انتزاعی و ماورای اجتماعی و ماورای طبقاتی

۴
آرمان و ایدئال مطروحه
به
 مثابه اوتوپی (بهشت گمشده) کلی و انتزاعی و ماورای طبقاتی

۲
در فاز اول، 
اکثریت مردم
 سرمست از ایدئولوژی
 به‌
دنبال رهبران‌شان 
راه می‌افتند 
گویی
 بهشت گمشده ‌ی خود 
را یافته‌اند. 
ایدئولوژی را دربست می‌پذیرند و خواهان کوچک‌ترین تغییری در آن نیستند.
 
همه این عناصر نظامات توتالیتر مورد نظر هانا آرنت
غیر تاریخی و انتزاعی اند.
 
برای اثبات بطلان این ادعای هانا 
باید 
تحلیل غیر تاریخی - انتزاعی (مجرد) او
را
با
تحلیلی تاریخی ـ مشخص
جایگزین ساخت. 
 
یعنی
توده و  ایده ئولوژی و رهبران
را
به
نام 
نامید.
 
توده 
(اکثریت مردم) 
در آن صورت 
دیگر
نه
  گله همگونی از جنس گاو و خر
بلکه
ترکیبی از طبقات و اقشار اجتماعی معین با منافع متفاوت و حتی متضاد نمودار می گردد.
 
ایده ئولوژی
در آن صورت
ترک انتزاعیت و کلیت می کند
و
با
ماهیت طبقاتی معینی
 از 
ایده ئولوژی های دیگر
 متمایز می گردد.

آنگاه دیگر نمی توان 
ایده ئولوژی ضد علمی، خرافی و ایراسیونالیستی (خردستیز) بورژوازی امپریالیستی
 را 
با 
ایده ئولوژی علمی و راسیونالیستی طبقه کارگر
یکسان جا زد و دست به عوامفریبی زد.

ضمنا
دیگر نمی توان ایده ئولوژی مطلقا علمی طبقه کارگر (مارکسیسم ـ لنینیسم)
را 
مستی بخش
قلمداد کرد.

آنگاه دیگر نمی توان
رهبران
را
به 
مثابه شخصیت های انتزاعی و ماورای اجتماعی و ماورای طبقاتی
جا زد
و
آرمان و ایدئال طبقاتی مطروحه
را
به
مثابه بهشت گمشده کلی و انتزاعی و ماورای طبقاتی
(اوتوپی، مدینه فاضله)   
به 
خلایق قالب کرد.
 
آنگاه
دیگر نمی توان حفظ وضع موجود توسط فاشیسم 
را
با
انقلاب سوسیالیستی
یعنی 
با 
نفی دیالک تیکی وضع موجود
و
گذار به پله متعالی توسعه جامعتی
یکسان قلمداد کرد.
 
۳
در فاز اول، 
اکثریت مردم
 سرمست از ایدئولوژی
 به‌
دنبال رهبران‌شان 
راه می‌افتند 
گویی
 بهشت گمشده ‌ی خود 
را یافته‌اند. 
ایدئولوژی را دربست می‌پذیرند و خواهان کوچک‌ترین تغییری در آن نیستند.
 
آنچه که هانا آرنت نمی داند و یا می داند و بدان سرپوش می نهد،
این حقیقت امر است
که
هر طبقه اجتماعی
 ایده ئولوژی طبقاتی خاص خود را با شیر مادر اندر می کند و با کفن و دفن از خود به در می راند.
 
ایده ئولوژی
 طبقاتی ترین چیز در هر جامعه بشری است.
 
ایده ئولوژی
را
توده 
چه در بست و چه نیم بند 
نمی پذیرد.
 
ایده ئولوژی 
را
هر طبقه اجتماعی
دارد و حمل می کند و اثبات می کند.
 
هر بیت شعری، هر شعاری، هر قصه ای، هر تابلوی نقاشی ئی، هر تندیسی، هر تصنیف و مرثیه و نوحه و ترانه و آواز و سرودی
مهر  ایده ئولوژیکی ـ طبقاتی  معینی را بر پیشانی خویش دارد.
 
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر