آذر و احسان طبری
طبری
به کسى که در این زمینه عملش ناپاک و نادرست است:
دورغ مى گوید، سفسطه مى کند، فریب مى دهد، انکار مى کند، خطا را نمى پذیرد، جعل مى کند٬
باور نکنید.
زرتشت راستگوئى را والاترین صفت آدمى مى شمرد.
مارکس وجود یا عدم صداقت را مهمترین علامت تشخیص سلامت و یا عدم سلامت فرد مى دانست
و
حافظ
ما چه نیکو گفت:
به صدق کوش که خورشید زاید از نفست
که از دروغ سیه روى گشت صبح نخست
ما این فراز از «پژوهش» کذایی طبری را تجزیه و سپس تحلیل می کنیم و به تحلیل خود خاتمه می بخشیم:
طبری
به کسى که در این زمینه عملش ناپاک و نادرست است:
دورغ مى گوید، سفسطه مى کند، فریب مى دهد، انکار مى کند، خطا را نمى پذیرد، جعل مى کند٬
باور نکنید.
طبری
اعمال اعضای جامعه
را
به پاک و ناپاک و به درست و نادرست طبقه بندی می کند.
معیار طبقه بندی طبری چیست؟
چرا طبری از معیار طبقاتی خبری ندارد و به معاییر مذهبی، اخلاقی و انتزاعی و عهد بوقی متوسل می شود؟
چرا کسی در حزب توده آثار طبری را تحلیل مارکسیستی نکرده است؟
طبری به طلابش همان رهنمودی را می دهد که کریم به مؤمنین داده است:
باور نکردن به دعاوی کفار و مشرکین و منافقین و ایمان کورکورانه به دعاوی مقدسین.
مفاهیم طبری در این رهنمودش
دروغ و سفسطه و فریب و انکار و خطا و جعل اند.
یعنی
همه از دم اخلاقی و انتزاعی اند.
طبری برای اثبات بطلان دروغ دلیل می آورد.
آنهم چه دلیلی و از چه اوتوریته ای:
طبری
زرتشت راستگوئى را والاترین صفت آدمى مى شمرد.
طبری
عملا
دیالک تیک حقیقت و باطل
را
به صورت دوئآلیسم راست و دروغ بسط و تعمیم می دهد.
طبری خیال می کند که هر حرف راست، حقیقی است.
طبری از معروف ترین شعار هگل که ورد زبان ها ست، حتی خبر ندارد:
«حقیقت در کل است.
کل حقیقی است.»
مولانا و نیک آیین حتی از این حقیقت امر خبر دارند.
مراجعه کنید
به
حکایت فیل در آثار مولانا
و
نقل آن حکایت توسط نیک آیین
طبری به روایت از زرتشت،
راستگویی
را
بهترین صفت آدمی می داند.
راستگویی
چه بسا نشانه ساده لوحی و سطحی اندیشی و سطحی نگری است.
سعدی حتی از این حقیقت امر خبر دارد:
«دروغ مصلحت آمیز، به از راست فتنه انگیز است.»
دلیل خیلی خیلی علمی دیگر طبری:
طبری
مارکس وجود یا عدم
صداقت را مهمترین علامت تشخیص سلامت و یا عدم سلامت فرد مى دانست
بیچاره مارکس.
این خرافه انتزاعی هرگز نمی تواند از مارکس باشد.
طبری
نمی داند که صدق و صدیق و صداقت فقط در ادبیات عامیانه به معنی راستگویی است.
صداقت
در گنیجنه مفهویم مارکسیستی
به معنی حقیقت پرستی است.
اوتوریته عظیم الشأن دیگر طبری
خواجه خردستیز شیراز است که نیچه برایش غزلسرایی حتی کرده است:
حافظ
ما چه نیکو گفت:
به صدق کوش که خورشید زاید از نفست
که از دروغ سیه روى گشت صبح نخست
معنی تحت اللفظی:
راستگویی پیشه کن تا از نفست خورشید زاده شود.
برای اینکه از دروغ صبح ازل سیاه رو شده است.
طبری
اصلا حواسش نیست که با تقل بیتی مملو از خرافه از خواجه
به اشاعه خردستیزی مدد می رساند.
در جهان بینی ماتریالیستی،
مگر صبح نخستی وجود دارد؟
مگر برای ماده و وجود، آغاز و انجامی متصور است؟
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر