درنگی
از
شین میم شین
هوشنگ ابتهاج
اما چه باید گفت
از انسان نمایانی که ننگ نام انسانند
درنده خویانی که هم دندان گرگانند
آنان که افکندند در گردنِ گردان (گردن؟) فرازان
حلقه های دار
آنان که عشق و مهربانی را
در دستهای بغض و کین کشتند
آنان که انسان بودن خود را
در پای این کشتند.
معنی تحت اللفظی:
بر خلاف «بسیار مردانی که خود میزان ِ شأن ِ آدمی» بودند،
کسانی هم هستند که درنده و گرگ واره اند، فقط به ظاهر آدم اند و ننگی برای آدمیت اند.
کسب و کار چنین کسان، افکندن حلفه دار بر گردن گردنفرازان، کشتن عشق و مهر در اثر بغض و کین و در نتیجه، کشتن آدمیت در خویشتن است.
سایه
در این بند شعر
دوئالیسم خیر و شر (هابیل و قابیل)
را
یعنی
مظاهر خیر و شر مطلق
را
تکمیل می کند:
سایه
دوئآلیسم خیر و شر (هابیل و قابیل)
را
به صورت دوئالیسم مردانی که معیار آدمیت اند و کسانی که ننگ آدمیت اند، بسط و تعمیم می دهد.
طرز «تفکر» سایه همان طرز «تفکر» روحانیت است.
هر دو لبی از چشمه مارکسیسم تر نکرده اند.
هر دو از دیالک تیک به طور کلی (خواه دیالک تیک ایدئآلیستی و خواه دیالک تیک ماتریالیستی) بی خبرند.
هر دو با دیالک تیک به طور کلی بیگانه اند.
سایه
اما چه باید گفت
از انسان نمایانی که ننگ نام انسانند
درنده خویانی که هم دندان گرگانند
آنان که افکندند در گردنِ گردان (گردن؟) فرازان
حلقه های دار
آنان که عشق و مهربانی را
در دستهای بغض و کین کشتند
آنان که انسان بودن خود را
در پای این کشتند.
سایه در این مقایسه الکی خیر مطلق با شر مطلق، حتی پیگیر نیست و گرنه می بایستی رابطه حداقل دوئالیستی بین آندو برقرار سازد.
مثلا
اگر سعدی جای سایه بود، به طرز عقلی و علمی به مقایسه مبادرت می ورزید:
اگر خیر مطلق، مظهر زنده اندیشی باشد، شر مطلق قاعدتا باید مظهر مرده اندیشی باشد.
اگر خیر مطلق، مظهر عظمت (کبریای) روحی باشد، شر مطلق قاعدتا باید مظهر حقارت روحی باشد.
اگر خیر مطلق، با فدا کردن خود ابدیت کسب می کند، شر مطلق قاعدتا باید با اعدام آنان، حبابیت و موقتیت و محویت کسب کند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر