۱۴۰۲ شهریور ۲۷, دوشنبه

درنگی در فرمایشات آنتونیو گرامشی (۱۱)

  

 
آنتونیو گرامشی
(۱۸۹۱ ـ ۱۹۳۷) 
 
 
مارکس ما

نويسنده: آنتونیو گرامشی
برگردان: پارسا نیک جو

درنگی 

از  

یدالله سلطانپور

 

گرامشی 

مارکس انسان بزرگی بود، 
و فعالیت های اش در جهان̊ نتایج بسیاری در پی داشت،
 نه از آن رو که او از هیچ̊ چیزی ابداع کرد،
 نه به این دلیل که او بینشی اصیل از تاریخ̊ پیش چشم ما گشود، 
بل̊ به این دلیل که او آن چه را که پراکنده، ناقص و نارس بود،
 به امری رشد یافته، بسامان و خودآگاه بدل کرد.
 
۱
 نه به این دلیل که او بینشی اصیل از تاریخ̊ پیش چشم ما گشود، 

 معنی تحت اللفظی:
مارکس
گشاینده بینش اصیل از تاریخ پیش چشم بشریت نبوده است (و یا بوده است؟)
 
در هر صورت
من - زور گرامشی از بینشی اصیل از تاریخ چیست؟

چرا گرامشی و یا مترجم و هوادار عیرانی اش
با مفاهیم علمی و استاندارد حرف نمی زنند
و
اندیشه خود
را
از صراحت نمی گذرانند؟
 
بدین طریق
همه چیز به عهده فانتزی و تخیل خواننده و شنونده رها می شود.
 
مارکس
کاشف تز بسیار مهم موسوم به «درک ماتریالیستی تاریخ» 
بوده است.

این تز برای بشریت همان اندازه اهمیت داشته که کشف آتش داشته است.

به برکت این تز
درک علمی تاریخ امکان پذیر گشته است.

یعنی
ماتریالیسم تاریخی
و 
یعد
جامعه شناسی علمی
و
علوم مارکسیستی دیگر
تأسیس یافته اند.

بدین طریق
شناخت علمی و دو دو تا چهار تایی جامعه و سیر تاریخی جامعه بشری
امکان پذیر گشته است.

مراجعه کنید
به
ماتریالیسم تاریخی
 

ماتریالیسم دیالک تیکی و  ماتریالیسم تاریخی 

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8001

 احتمالا
من ـ زور گرامشی و یا مترجم از مفهوم من در آوردی «بینشی اصیل از تاریخ̊»
 درک ماتریالیستی تاریخ
 و
ماتریالیسم تاریخی
است.
 
 ۲
بل̊ به این دلیل که او آن چه را که پراکنده، ناقص و نارس بود،
 به امری رشد یافته، بسامان و خودآگاه بدل کرد.
 
 معنی تحت اللفظی:
کار اساسی مارکس
تبدیل چیزهای پراکنده و خام به امری رشدیافته، سامان مند و خودآگاه 
بوده است.

من ـ زور گرامشی و مترجم از امر خودآگاه چیست؟
امر که نمی تواند خودشناس و خودآگاه باشد.
فرد می تواند خودشناس و خود آگاه باشد.
 
ضد نارس که بسامان نیست.
ضد نارس، رسیده است.
ضد خام، پخته است.
 
ضد چیزهای پراکنده 
نه رشدیافته، بلکه یکپارچه و منظم است.

کار  اساسی مارکس در قاموس گرامشی
اصلا کاری نبوده است.
شبیه کار رفتگرها و یا سپورها بوده است.

بی دلیل نیست که گرامشی منکر وجود و اهمیت مارکسیسم است.

زیر قلم گرامشی و شرکاء عیرانی اش
مارکس
در بهترین حالت
به ارسطویی دیگر استحاله می یابد.
 
ارسطو
همه معارف موجود 
را
گرد آوری و منظم کرده است.
 
به زعم گرامشی
مارکس هم همین کار را کرده است.
معارف پراکنده و ناقص
را
جمع آوری کرده و رفع عیب کرده است.

به همین دلیل 
مارکسیسمی
تشکیل نیافته است.
 
فلسفه کلاسیک بورژوایی المان
نقد علمی و انقلابی نشده است.
 
اقتصاد کلاسیک انگلیس
نقد علمی و انقلابی نشده است
و
اقتصاد سیاسی مارکسیستی تشکیل نیافته است.
 
سوسیالیسم و کمونیسم اوتوپیکی
نقد علمی و انقلابی نشده است 
و
جای خود را به سوسیالیسم و کمونیسم علمی نداده است.
 
ماتریالیسم مکانیکی و متافیزیکی و علم الاشیایی فلاسفه فرانسه و آلمان و فویرباخ
نقد علمی و انقلابی نشده اند
و
ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی تأسیس نیافته اند.
 
دیالک تیک ایدئالیستی هگل
نقد علمی و انقلابی نشده است 
و
دیالک تیک ماتریالبستی تأسیس نگشته است.

تئوری شناخت ایدئالیستی و بند تنبانی کانت و غیره
 و
مکاتب معرفتی ـ نظری صدها فیلسوف بورژوایی دیگر
نقد علمی و انقلابی نشده است 
و
تئوری شناخت مارکسیستی تأسیس نیافته است.
 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر