شین میم شین
باب دوم
در احسان
حکایت پانزدهم
(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۶۷ ـ ۶۸)
۱
نهادش سحر بوسه بر دست و پای
که نزدیک ما چند روزی بپای
بگفتا:
«نیارم شد اینجا مقیم
که در پیش دارم مهمی عظیم»
بگفت:
«ار نهی با من اندر میان
چو یاران یکدل بکوشم به جان.»
معنی تحت اللفظی:
حاتم
دست و پای مأمور امیر یمن را بوسید و از او خواست که چند روزی میهمانش باشد.
حریف گفت که کار مهمی در پیش دارد.
حاتم گفت:
مهم نیست.
کار مهمت را خودم انجام می دهم.
۲
»به من دار»،
گفت:
«ای جوانمرد گوش
که دانم، جوانمرد را پرده پوش.
در این بوم، حاتم شناسی مگر
که فرخنده رأی است و نیکو سیر
سرش پادشاه یمن خواسته است
ندانم، چه کین در میان خاسته است
گر ام ره نمائی بدانجا که او ست
همین چشم دارم، ز لطف تو دوست.»
معنی تحت اللفظی:
مأمور امیر یمن
گفت:
تو که اینهمه جوانمردی، حتما محرم اسرار هم هستی.
من برای قتل شخص جوانمرد خوش اندیش خوش خلقی به نام حاتم طایی آمده ام.
اگر آدرسش را به من بدهی، ممنون خواهم بود.
سعدی
آسمان و ریسمان را به هم می بافد.
در فلسفه سعدی
هر کس میهمان واز باشد، محرم اسرار هم خواهد بود.
سعدی
بدین طریق
افراد را سلب فردیت و طبقاتیت می کند.
افراد
زیر قلم سعدی
به چیزهای بی همه چیز استحاله می یابند
که
نه منافع فردی دارند و نه منافع طبقاتی و نه حتی سمتگیری سیاسی و ایده ئولوژیکی
از سر تا پا
بی بو و بی خاصیت اند.
در عوض، نامجو هستند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر