۱۴۰۲ مهر ۲, یکشنبه

درنگی در فرمایشات باروخ اسپینوزا (۱۰)

 
درنگی
 از
 میم حجری

 ۱

اسپینوزا

مسلمانان این کار (آراستنِ مذهب) را به موثرترین وجهی سازمان داده‌اند. 
 
 
اسپینوزا
مثل آخوندها می عندیشد:
به عوض دیدن جامعه و طبقات اجتماعی،
عرب و عجم می بیند.
 مسلمان و مسیحی و یهودی و زرتشتی می بیند.
زن و نر می بیند.
آشنا و بیگانه می بیند.
مصلح و مفسد می بیند.
شیعه و سنی می بیند.
 
تفاوت مارکسیسم با همه مکاتب فکری و فقهی و فلسفی و علمی دیگر
همین جا ست.
همه مکاتب فکری و فلسفی وفقهی و غیره دیگر
 فقط مو می بینند
و
نه
باریکتر از مو.

 فقط ظاهر می بینند
و
نه
ذات.
 
فقط فرم می بینند
و
نه
محتوا.
 
فقط شاخه می بینند
و
نه ریشه.

اگر نیز بنگریم،
مسلمانان نیستند که «آراستنِ مذهب را به موثرترین وجهی سازمان داده‌اند.»
این روحانیت است 
که
 «آراستنِ مذهب را به موثرترین وجهی سازمان داده‌ است.»
اگر نیزتر بنگریم،
این طبقات حاکمه اند 
که
«آراستنِ مذهب را به موثرترین وجهی سازمان داده‌اند.»
این
اشارف برده دار، فئودال، روحانی و بورژوازی سنتی تجاری ـ بازاری است
که
«آراستنِ مذهب را به موثرترین وجهی سازمان داده‌اند.»
 
۲
 اسپینوزا
مسلمانان 
 با این اعتقاد که مباحثه بر سرِ مذهب کاری است ناصواب،
 ذهنِ هر فردی را چنان با پیشداوری پُر می‌کنند که جایی برایِ عقلِ دُرُست باقی نمی‌گذارند،
 چه برسد به جایی برای شک.
 
اسپینوزا
به لحاظ جهان بینی کمترین تفاوتی با روحانیت ندارد.
به همین دلیل از اعتقاد مسلمانان شروع به استدلال می کند
و
نه
از منافع طبقاتی روحانیت
و
نه از منافع طبقاتی طبقات حاکمه برده دار، فئودال، روحانی و بورژوازی سنتی تجاری و بازاری.
مسلمانان 
 «با این اعتقاد که مباحثه بر سرِ مذهب کاری است ناصواب.»
 
اسپینوزا
روح را مقدم بر ماده
شعور را مقدم بر وجود
اعتقاد را مقدم بر منافع و مواضع طبقاتی
می داند.
 
یعنی 
جهان بینی اش مثل روحانیت،  ایدئالیستی است.
یعنی
وارونه و پا در هوا ست.
 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر