سیاوش کسرایی
«مهاجرت»
درنگی
از
یدالله سلطانپور
می سراییم سرودی که ز خون بال گرفت
می رسانیم پیام تو به عشاق جهان
تا به یک روز، یکی روز به زیبایی وصل
باز گردیم به سوی تو همه مژده فشان.
معنی تحت اللفظی:
سرودی را می سراییم که از خون بال گرفته است
و
پیام تو را به عشاق جهان می رسانیم.
تا روزی به سوی تا بازگردیم
با مژده بر لب.
این بند آخر این شعر سیاوش است.
محتوای این بند شعر
هارت و پورت است و بس.
در این بند شعر
جای خرد را کما فی السابق خون گرفته است
و
جای علم را عشق.
توده ای ها
که
از
مهلکه اشتباهات نظری و سیاسی گذشته اند،
به فکر سرودن سرود خونالود و رساندن پیام وطن کذایی به عشاق جهان مثلا کمونیست های جهان اند
که
یک سر دارند و هزار سودا.
بهترین کشور کمونیستی
آلمان دموکراتیک بود
که
چه بسا محل سگ به آوارگان توده ای نمی گذاشت.
ولی هر خرپولی را مورد استقبال عظیم قرار می داد.
کوبا
با
جنقوری جلاد حزب توده
بهترین روابط را برقرار کرده است.
آدم باید خیلی خوش خیال باشد که پیام وطن کذایی و انتزاعی را
به این عشاق بی وفا برساند.
وجه مشترک سنتی روشنفکریت کشور نکبت زده
همین ستایش از شهدا ست.
شهدایی که فدای خریت احزاب از سویی و خردستیزی و جنایت طبقات حاکمه از سوی دیگر شده اند.
طبیعی ترین و منطقی ترین و عادی ترین فضیلت برای سران و رهبران کشور
فدای چه بسا ک. خر شدن اعضای جامعه است.
حجم و قطر شهیدنامه ها
به عنوان معیاری برای حقانیت حزب و سازمان و دار و دسته های به اصطلاح سیاسی قلمداد می شود.
هدف و آماج سیاوش
برگشت دستخالی به وطن کذایی است.
مثل برگشتن دستخالی و سرخالی سران حزب توده
پس از ۲۰ سال دربدری
پس از عنگلاب اسلامی است.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر