۱۴۰۲ شهریور ۲۰, دوشنبه

درنگی در شعری از هوشنگ ابتهاج (هـ . الف. سایه) تحت عنوان «بوسه» (۵)

 


بوسه
 هوشنگ ابتهاج (هـ . الف. سایه) 
(تهران، سال ۱۳۳۴) 
 

گفتمش:
  «فانوس ماه
می‌دهد از چشم بیداری، نشان.»
 
معنی تحت اللفظی:
نه.
افسون شب 
شبروان را به خواب نمی کشد.
فانوس ماه از چشم شبرو بیداری خبر می دهد.
 
سایه در این بند شعر
ماه را به فانوسی تشبیه می کند که توسط شبرو بیداری حمل می شود.
 
تصور خیال آلود زیبایی است.
ماه می تواند فرم های مختلفی به خود بگیرد:
از هلال تا بدر.
درست به همان سان که شبرو می تواند نور فانوس خود را تنظیم کند.


گفت:
 «اما، در شبی این‌گونه گُنگ
هیچ آوایی نمی‌آید به‌ گوش.»

 
معنی تحت اللفظی:
گفت اگر شبرو فانوس به دستی باشد،
حتما باید صدای پایی از او به گوش آید.
 
تخیل عمیقی بر این شعر سایه بال گسترده است.
شبروی که فانوسش، ماه باشد،
حتما نباید صدای پایش به گوش رسد.
تحت سیطره ترور و خفقان کودتا
واحدهای حزبی
مخفی می شوند
تا
هم زخم های خود را لیس بزنند و هم تحلیل نوینی از شرایط نوین به عمل آورند و به مبارزه برخیزند.


گفتمش:
  «اما دل من می‌تپد.
گوش کُن اینک صدای پای دوست.»
 
گفت:
  «این (ای؟) افسوس، در این دام مرگ
باز صید تازه‌ای را می‌برند،
این صدای پای اوست.»

معنی تحت اللفظی:
گفتم:
تپش دل من اما به دلیل شنیدن پای دوستی است.
 گفت:
آره.
ولی دوست را اسیر کرده اند و در این دام ظلمانی مرگ به شکنجه گاه می برند تا لت و پارش کنند.
 
شرایط پسیکولوژیکی پس از کودتا را بهتر از این نمی توان تبیین پوئه تیکی بخشید.
این خود سایه است که دو نیمه شده است:
نیمه اولش مردانه است و خیالگرا و خوش بین است
و
نیمه دومش، زنانه است و عقلگرا و واقع بین است.
 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر