تحلیلی
از
پروردی ام چه نیک و
رها کردی ام چه زود
ای گردآفرین
به نگارش
آیینت این بود؟
معنی تحت اللفظی:
ای نگارنده ی پهلوان آفرین، چه خوب مرا پرورش دادی و چه زود رهایم کردی!
آیا آئین پهلوان آفرینی تو همیشه از همین قرار است؟
سهراب ایستاده در صفحه ای از صفحات دفتر باز شاهنامه
و
لب به شکوه و شکایت از بیداد حکیم گردآفرین
گشوده است.
این اما به چه معنی است؟
۱
این بدان معنی است که سهراب خود را پیشاپیش تبرئه می کند و برای تراژدی خود، علتی خارجی می تراشد:
به زعم سهراب، همه فتنه ها زیر سر حکیم طوس است.
این شیوه تفکری دیرآشنا و همچنان و هنوز متداول و جاری است که ما بدان عنوان «خارجی سازی» داده ایم
که
متد دائی جان ناپلئونیستی
است.
۲
سهراب
همه کاسه کوزه ها را بر سر حکیم طوس خراب می کند، درست بسان کسانی که مغز و زبان و دست خود را به آب زمزم می شویند و پیروزی مثلا کودتای ۲۸ مرداد را به گردن مهره های خرفت امپریالیسم می اندازند و خود از ماجرا معصوم تر از چهارده معصوم
بیرون می خزند.
یا علت پیروزی گورباچوف و خمینی را به گردن آمریکا می اندازند و عوامل داخلی را عاری از خطا و لغزش جا می زنند.
سهراب
اصلا از خود نمی پرسد که سهم خود او و تهمتن در این تراژدی چه بوده است.
۳
این طرز تفکر سهراب از سوئی بدان معنی است که او برای خود و تهمتن هیچ نقشی قائل نمی شود.
این به معنی سلب سوبژکت وارگی (فاعلیت، سوبژکتیویته) از خود و پدر خود است.
این به معنی هیچکاره و هیچ واره تلقی کردن انسان بطور کلی است.
این به معنی باور به فاتالیسم (سرنوشتگرائی، تقدیر) است که طرز تفکری مطلقا معیوب و باطل است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر