حکایت هفدهم
(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۴۰)
بخش دوم
اگر بینوائی برم ور ستم
گر ام عاقبت خیر باشد، چه غم
معنی تحت اللفظی:
غمی نخواهم داشت،
اگر عاقبت به خیر باشم، ولی بینوا و ستمدیده باشم.
قهرمان سعدی تنها سودائی که بر سر دارد،
رهائی نهائی خویشتن خویش است،
نه رهائی جامعه و توده.
او به عاقبت به خیری خویش می اندیشد و آینده توده و جامعه اسیر در چنگ «رنج و ضعف» برایش یکسان است.
سعدی با قدردانی و فریفتگی و حتی با قطره اشکی بر چشم
حلقه طناب دار را بر گردن قهرمان خویش می اندازد
و برایش موفقیت آرزو می کند.
قهرمانان مصلوب برای سرسپردگان فئودالیسم
زیباترین قهرمانان اند،
«شیرآهنکوهمردان» اند
و
قهرمانان آواره نیمه جان
جز مشتی خائن بزدل فراری بی وطن نیستند
و حتی نام شان لایق گفتن نیست.
قهرمان اندیشنده به جامعه و توده،
نه قهرمان،
بلکه ضد قهرمان، خائن و خودخواه است.
سعدی همان برخوردی را با قهرمان خود دارد
که آلبرکامو و پیروان ناشی شرقی او
با قهرمانواره های خود دارند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر