مأخذ:
سایت انترنتی دیده ور
۱
آرزوهای بر باد رفته مشترکی داریم.
۲
دلم به حال مسافری میسوزد که پایش در اثر خستگی اعتصاب میکند.
۳
آن چنان در تو غرق شدهام که وقتی برابر آینه میایستم،
تو را میبینم.
۴
تشنگی در آب هم دست از سر ماهی برنمیدارد.
۵
عاشق آدم کم حرفی هستم که یک تنه حریف ده تا آدم پرگو است.
۶
به حال موجودی اشک میریزم
که میخواهد با زنگ ساعت از خواب غفلت بیدار شود.
۷
عاشق سکوتی هستم که از فریاد، تقاضای پناهندگی میکند.
۸
وقتی که نیستی، لبخندهایم اشک میریزند.
۹
سکوت صدای پای مسافر
لبریز از خستگی است.
۱۰
مسافر خسته در سکوت صدای پایش
استراحت میکند.
۱۱
سکوت،
ساکن گورستان است.
۱۲
به حال اعدادی اشک میریزم
که عمری در بازداشتگاه جدول ضرب
در سلول انفرادی محبوسند.
۱۳
«الف» در زمان سالخوردگی تبدیل به «دال» میشود.
۱۴
ایکاش میتوانستم بر سر دوراهی در خروجی زندگی،
راه جهنم را از بهشت تشخیص دهم.
۱۵
شادی بدون پشتوانه،
لبخند ساختگی در پی دارد.
۱۶
گوشم آنچنان سنگین شده است
که تا پایم را لگد نکنی
صدای پایت را نمیشنوم.
۱۷
آتش تا خاکستر نشود،
آتشبس اعلام نمیکند.
۱۸
اردشیر دراز دست،
دولا نشده بند
کفشش را میبندد.
۱۹
عاشق ماهی ئی هستم
که در هوای بارانی
برای دیدن رنگینکمان
سرش را از آب بیرون میآورد.
۲۰
تا پای راستم با مرخصی پای چپم موافقت نکند،
لیلی نمیکنم.
۲۱
همزمان با پیدا کردنت
خودم را گم کردم.
۲۲
پنهانیترین رازهایم را با سکوت در میان میگذارم.
۲۳
آنچنان با تو یکی شدهام که وقتی نیستی به خودم دسترسی ندارم.
۲۴
آدم منزوی،
ساکن خودش میباشد.
۲۵
آنچنان آدم بدقولی هستم
که در محل دیدار،
انتظار خودم را میکشم.
۲۶
موجودی که به جای سلام خداحافظی میکند
حرف آخر را اول میزند.
۲۷
حاصل جمع نجواها
فریاد است.
۲۸
آدم نابینا در برابر آینه دلش میایستد.
۲۹
وقتی چشمم را میبندم
نگاهت را از نزدیکترین فاصله میبینم.
۳۰
چون مرگ با تقاضای پناهندگیام موافقت نکرد
از
خودکشی
جان سالم به در بردم
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر