۱۳۹۹ فروردین ۱۳, چهارشنبه

تأملی در شعری از شاملو تحت عنوان «لوح» (۷)



احمد شاملو

لوح
از
آید، درخت، خنجر و خاطره
(۱۶ بهمن ۱۳۴۳)

تحلیلی
از
ربابه نون 
 
۱
من در تبِ سنگینِ خویش فریاد می‌کشیدم
 و
  خلق 

را
گوش و دل امّا به من نبود.
 

خَبَرم بود که اینان
  نه لوحِ گلین
  که کتابی را انتظار می‌کشند
و 

شمشیری 
را
و گزمگانی 

را 
که
 بر ایشان بتازند
  با تازیانه و گاو سر،
و به زانوشان در افکنند
در مَقدمِ آن 

کاو
  از 

پلکانِ تاریک
 به زیر آید
  با شمشیر و کتاب.


پس من بسیار گریستم
– و هر قطره‌ی اشکِ من حقیقتی بود
هرچند که حقیقت
  خود
  کلمه‌یی بیش نیست. –
 
معنی تحت اللفظی:
من 
لوح گلین در دست
در 
روی سکوی تاریک 
فریاد می کشیدم.
 
خلایق اما اعتنایی به من نداشتند.
 
دلیلش این بود
که
منجی موعود آنها
می بایستی
به
عوض لوح گلین
کتابی
(قرآن)
در
دستی
و
شمشیری در دست دیگر
داشته باشد.

ضمنا
می بایستی
عمال گرز و چماق و تازیانه و شلاق به دست خود
را
به
جان آنها بیندازد
و
همه
را
به
سجده در مقابل منجی موعود ایستاده بر سکوی تیره
وادارد.
 
از این رو
زدم زیر گریه
و
هر قطره اشکم
حقیقتی بود.
اگرچه حقیقت واژه ای بیش نیست.


همین توده ـ تصور و  توده ـ تصویر شاملو
را
محمود دولت آبادی
مو به مو
البته به نثر
تکرار کرده است:
باید قلدری پیدا شود،
بر گرده توده ذلیل بنشیند
و
به
ضرب شلاق
توده را از منجلاب ذلت بیرون راند.
(نقل به مضمون)

به
لحاظ توده ستیزی
فرق زیادی بین احمد و محمود
وجود ندارد.

همه این روشنفکران طویله
همه کاسه ها و کوزه ها
را
بر سر توده خرد و خراب می کنند
تا
خود
را
منزه و مطهر و مجلل
نمودار سازند.

جالب تصور شاملو از حقیقت است:

۲

  هر قطره‌ی اشکِ من حقیقتی بود
هرچند که حقیقت
  خود
  کلمه‌یی بیش نیست. 
 
معلوم نیست که من ـ زور شرف کیهان از حقیقت چیست.
 
گذاشتن علامت تساوی میان اشک  و حقیقت
به
چه معنی است؟
 
معمولا
گفته می شود
که
گریه کسی
صادقانه
است
و
نه ریاکارانه.
 
اما
ادعای حقیقت بودن هر قطره اشک
خرافه ای بیش نیست.
 
جالب تر
گذاشتن علامت تساوی میان کلمه و حقیقت توسط شاملو ست.
 
این بدان معنی است
که
حقیقت
در
قاموس شاملو
فاقد عینیت
است.
یعنی
کلمه ای توخالی است.
 
۳
گویی من
  با

 گریستنی از اینگونه
حقیقتی مأیوس 

را   
تکرار می‌کردم.
 
حقیقت امیدوار و نومید
به
چه معنی است؟
 
حقیقت اصلا چیست؟
 
برای درک معنی حقیقت
بهتر است 
که
دیالک تیک واقعیت و حقیقت
را
در
نظر داشته باشیم.
 
حقیقت = انعکاس نسبتا دقیق و درست واقعیت در آیینه ضمیر و ذهن ما

مثال
زمین
سیاره ای
است.

این
یک
 حقیقتی عینی
است.

اگر کسی سوار سفینه فضایی شود
به
چشم خود خواهد دید که زمین سیاره ای است و حول خورشید می گردد
و
به
صحت این حکم (جمله) پی خواهد برد.

شاملو
رفته روی سکوی تیره
و
هارت و پورت کرده است
و
هارت و پورت خود
را
حقیقت محض
می پندارد.
 
انگار خلایق خرند تا هارت و پورت او را به سکه زر بخرند.
 
بعد ادعا می کند که هر قطره اشکش حقیقتی بوده است.
آنهم چه حقیقتی!
حقیقت مأیوسی بوده است.
حالا باید خری با خورجینی مملو از خیال آورد و معنی حقیقت مأیوس را از آن خورجین استخراج کرد.
 
هدف اصلی شاملو
خودبزرگنمایی
است و بس.
 
۴
آه
این جماعت
حقیقتِ خوف‌انگیز

 را
  تنها
  در افسانه‌ها می‌جویند
و خود از این روست که شمشیر را
  سلاحِ عدلِ جاودانه می‌شمرند.
 
اکنون
صفت دیگری به حقیقت کذایی داده می شود.
حقیقت بدین طریق
به
حقیقت امیدوار و مأیوس و حقیقت بی خطر و هولناک
طبقه بندی دلبخواهی می شود.
 
بدین طریق
دیالک تیک حقیقت مطلق و حقیقت نسبی
با
دوئالیسم خرافی و خیالی و اختراعی حقیقت مأیوس مثبت (نخبه پسند) و حقیقت خوف انگیز منفی (توده پسند)
جایگزین می شود.
 
این اما به چه معنی است؟
 
شاملو
«خودش نمی داند که چه می کند،
ولی
علیرغم آن 
می کند.»
(مارکس)
 
شاملو
حقیقت
را
به
طرز پسیکولوژیستی
تحریف می کند.
 
چون
یأس و هراس
مفاهیم پسیکولوژیکی اند.
 
این طرز «تقکر» ایراسیونالیستی (خردستیزی)
را
شاملو
یا
از
زباله های نیچه ئیستی و اگزیستانسیالیستی
اخذ کرده است
و
یا
بسته 
به
تعلقات  طبقاتی خویش
«عندیشیده» است.
 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر