"دل فروش"
سعيد كريمى
پاييز ۲۰۱۹
تورنتو
چه بر ما گذشته؟
۱
"صراحت "
حماقت است و گستاخى
صراحت
چیست
و
به
چه معنی است؟
معنی تحت اللفظی صراحت
رک گویی
است.
پیش شرط تصریح سخن و اندیشه
چه سخن و اندیشه خویشتن خویش و چه سخن و اندیشه این و آن
حقیقت پرستی
است.
درست
به
همین دلیل
درجه صراحت در سخن و اندیشه
وابسته به منافع طبقاتی فرد و گروه و حزب و طبقه اجتماعی است.
صراحت
امری طبقاتی
است
و
نه
امری ماورای طبقاتی
و
نه
امری اخلاقی.
صراحت لاشخورها
نه
صراحت به معنی حقیقی کلمه
بلکه
بی شرمی و گستاخی
است.
۲
من ـ زور سید علی
در
این عرعر ازاتخاذ مواضع انقلابی و صراحت
چیست؟
وقتی امام امت
به
سید علی و موسوی عردبیلی و موسوی خامنه ای و کوسه و ددان درنده دیگر
فتوای سرکوب بی رحمانه و خونین سران و سرداران حزب توده
را
داد،
ضمنا
اعلام داشت
که
ما
تاکنون
انقلابی عمل نکرده ایم.
مگر شوروی اجازه تأسیس حزب جمهوری اسلامی در آن سامان را می دهد
که
ما بدهیم؟
اتخاذ مواضع انقلابی
بنابرین
یعنی
خونریزی.
صراحت
در این زمینه
نیز
یعنی
دفاع علنی و عریان از قانونشکنی، تبهکاری، جنایت و قتل و غارت.
تنها معیار علمی و انقلابی
برای صراحت
حقیقت پرستی
است
و
نه
چیز دیگر.
صراحت لهجه
در
زمینه لاشخور و لات و لومپن پروری
و
بسیج و تشجیع اراذل و اوباش فریب خورده و مانی پولیزه گشته
به
جنایت
نشانه بی شرمی و گستاخی فاشیستی و فوندامنتالیستی
است
و
نه
برای حراست از حریم حقیقت عینی.
حالا
می توان
انتقاد سعید کریمی
را
مورد تأمل قرار داد:
۳
"صراحت "
حماقت است و گستاخى
صراحت
هم
می تواند
گستاخی
باشد
و
هم
در
مورد اجامر فاشیسم و فوندامنتالیسم
گستاخی
بوده و است و خواهد بود.
صراحت طرفداران حقیقت عینی
در
اسارتگاه ها و شکنجه گاه های فاشیسم و فوندامنتالیسم
نشانه حماقت
است.
الگو و سرلوحه قرار دادن حلاج در زندان و شکنجه گاه و بیدادگاه،
انا الحق خرکی گفتن
و
بر دار شدن
نشانه بارز خریت
است.
برتولت برشت
حکیم خزدگرای زحمتکشان
و
پاسدار آشتی ناپذیر و سرسخت حقیقت عینی
رهنمود روشن در زمینه صراحت
داده است:
در برابر زور چه باید کرد؟
قصه های آقای کوینر
برتولت برشت
برگردان میم حجری
·
روزی از روزها، کوینر اندیشنده
در سالنی برای عده ای سخنرانی می کرد.
·
ناگهان متوجه شد که مردم از او
دوری می جویند و سالن را ترک می گویند.
·
آقای کوینر به دور و برش نظر
انداخت و زور را پشت سر خود دید.
·
«چه می گفتی؟»، زور پرسید.
·
«از محسنات زور سخن می گفتم»،
آقای کوینر جواب داد.
·
وقتی آقای کوینر پیش شاگردانش
برگشت، شاگردانش دلیل بی جربزگی او را پرسیدند.
·
آقای کوینر گفت:
·
«جربزه من برای له و لورده شدن
نیست.
·
برای اینکه من باید در این
اوضاع و احوال بیشتر از زور عمر کنم.»
·
بعد برای شاگردانش قصه زیر را
نقل کرد:
·
روزی در روزگار بی قانونی،
آژانی وارد خانه آقای عگه شد که «نه» گفتن آموخته بود.
·
آژان فرمانی را نشانش داد که از
سوی حکام شهر صادر شده بود.
·
فرمان حاکی از آن بود که هر جا
آژان پا گذارد، همه چیزهای خوردنی در آنجا مال او می شود و صاحب خانه به نوکر او
بدل می شود.
·
آژان روی مبلی جا خوش کرد و غذا
خواست.
·
بعد خود را شست، دراز کشید و
هنوز خوابش نبرده بود که پشت به عگه و رو به دیوار، پرسید:
·
«نوکر من خواهی شد؟»
·
آقای عگه لحاف رویش کشید، مگس
ها را تاراند، ساز و برگ خواب راحت او را فراهم کرد و بسان این روز، هفت سال آزگار
به فرامین او گوش سپرد.
·
اما علیرغم همه این خدمات، از
بر زبان راندن کلمه ای سر باز زد.
·
پس از گذشت هفت سال، آژان که از
فرظ خور و خواب و فرماندهی بیش از اندازه خیک شده بود، ترکید.
·
آقای عگه جسدش را در لحاف
مندرسی پیچید، از خانه بیرون انداخت، خانه را شست، در و دیوار خانه را ضد عفونی
کرد، نفسی از سر آسایش کشید و جواب سؤال او را بر زبان راند:
·
«نه!»
پایان
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر