۱۳۹۵ مهر ۱۰, شنبه

هماندیشی با مریم (57)


میم نون
  
علل و دلایل تشکیل دیالک تیک تجلیل و تحقیر
در جامعه بشری

حافظ
به خواری منگر ای منعم، ضعیفان و نحیفان را
که صدر مجلس عشرت،
 گدای رهنشین دارد.

·        معنی تحت اللفظی:
·        ای توانگر، ضعیفان و نحیفان را خوار مشمر.
·        برای اینکه عیش رؤسا با رهنشینی گدایان توأم است.

·        حافظ در این بیت غزل، دیالک تیک توانگر و گدا را به شکل دوئالیسم صدر عشرت نشین و گدای رهنشین بسط و تعمیم می دهد.
·        یعنی عملا همان طبقه بندی سعدی از جامعه فئودالی را نمایندگی می کند.

1
به خواری منگر ای منعم، ضعیفان و نحیفان را
که صدر مجلس عشرت،
 گدای رهنشین دارد.

·        حافظ ضمنا همه توده های زحمتکش را در مفهوم گدا تجرید می کند و دستگیری از گدایان را، یعنی عدالت فئودالی را به اعضای طبقه حاکمه دیکته می کند.

2
صبا از عشق من رمزی بگو با آن شه خوبان
که صد جمشید و کیخسرو،
غلام کمترین دارد

و گر گوید:
«نمی‌ خواهم چو حافظ عاشق مفلس»،
بگوییدش که سلطانی،
 گدایی همنشین دارد

·        معنی تحت اللفظی:
·        ای صبا به گوش خسرو خوبان که صدها جمشید و کیخسرو، جزو کمترین غلامانش هستند، از عشق من رمزی بگو.
·        اگر بگوید که حافظ مفلس است و من عاشق مفلس نمی خواهم، بگو:
·        «هر سلطانی گدائی را به عنوان همنشین دارد.» 

·        حافظ در این بیت غزل، همنشینان سلاطین را، یعنی هیئت حاکمه جامعه فئودالی را تا درجه گدا تنزل می دهد.

·        این اما فقط یک روی مدال ایده ئولوژیکی حافظ است.
·        روی دیگر این مدال، ارتقای گدا تا درجه وزا و ملازمان و مشاوران سلاطین است.

·        این به معنی ارتقای ریاکارنه لومپن پرولتاریا (گدایان) به مقام اعضای طبقه حاکمه است.
·        این به همان معنی مورد نظر سعدی است:
·        سرو بی ثمر است و به دلیل بی ثمر بودن، آزاد و آزاده است.

3
و گر گوید نمی‌ خواهم چو حافظ عاشق مفلس
بگوییدش که سلطانی گدایی همنشین دارد

·        حافظ در این بیت از سوئی خود را به درجه گدائی تنزل می دهد و از سوی دیگر دیالک تیک عاشق و معشوق را به شکل دوئالیسم گدا و سلطان بسط و تعمیم می دهد.

·        اکنون می توان به سؤال طرح شده در بخش های پیشین، پاسخ داد:
·        سؤال این بود که سعدی و حافظ، چگونه و به چه ترفندی گدا را به مقام «سرو آزاد» ارتقا می دهند؟

4
و گر گوید نمی‌ خواهم چو حافظ عاشق مفلس
بگوییدش که سلطانی گدایی همنشین دارد

·        سعدی و حافظ و هر شیاد دیگر، با استدلال منطقی و تجربی نمی توانند، لومپن پرولتاریا را ایدئالیزه کنند و به عرش اعلی ببرند.
·        ترفند طبقاتی سعدی و حافظ و همه فلاسفه و علمای طبقه حاکمه امپریالیستی و فئودالی ـ فوندامنتالیستی، جایگزین سازی بی سر و صدای شناخت فلسفی با شناخت هنری و مذهبی  است.

·        مراجعه کنید به دایرة المعارف فلسفه بورژوائی واپسین در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

5
و گر گوید نمی‌ خواهم چو حافظ عاشق مفلس
بگوییدش که سلطانی گدایی همنشین دارد

·        این ترفند طبقاتی سعدی و حافظ، یکی از فرم های استه تیزاسیون مسائل است.
·        این فرم عوامفریبی ضمنا فرم مقبول قابل اغماضی است:
·        کسی هرگز نمی پرسد که چرا و به چه دلیل تجربی و منطقی، همنشینان سلاطین و خوانین نه اعضای و یا نمایندگان و مأمورین طبقه حاکمه، بلکه گدایان اند؟
·        چون سخن از عشق است و عشق سد و بند و حد و مرز نمی شناسد.
·        هر گدائی می تواند عاشق شهزاده ای شود و هر شهزاده ای می تواند عاشق گدائی شود.
·        هم هالی وود و هم صنایع فیلمسازی روسیه کاپیتالیستی در این زمینه فیلم های متعددی ساخته اند:

الف

·        دختری از طبقه حاکمه (به نقش بازی ویتنی هوستن شهید)، عاشق بادی گاردش می شود.
·        بادی گارد ها و قوای ویژه کذائی مگر جزو لومپن پرولتاریا نیستند؟

ب
·        در یکی از فیلم ها مدرن روسیه کاپیتالیستی، دخترک رئیس مافیا، که هنوز دانش آموزی است، عاشق بادی گاردش می شود و چه ها که نمی کند.

6
ای پادشاه حسن،
ـ خدا را ـ
بسوختیم
آخر سؤال کن که گدا را چه حاجت است؟

·        حافظ در این بیت غزل، دیالک تیک عاشق و معشوق را به شکل دوئالیسم گدا و پادشاه حسن بسط و تعمیم می دهد.
·        گدا قمداد کردن عاشق، چیزی جز ایدئالیزه کردن گدا از طریق استه تیزه کردن او نیست.
·        عاشق گرفتار کمند عشق است.
·        دست خودش هم نیست.
·        ولی نمی توان او را جزو لومپن پرولتاریا جا زد و شرم نکرد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر