میم نون
علل و دلایل تشکیل دیالک تیک تجلیل و تحقیر
در جامعه بشری
حافظ
به
خواری منگر ای منعم، ضعیفان و نحیفان را
که
صدر مجلس عشرت،
گدای رهنشین دارد.
·
معنی تحت اللفظی:
·
ای توانگر، ضعیفان و نحیفان را
خوار مشمر.
·
برای اینکه عیش رؤسا با رهنشینی
گدایان توأم است.
·
حافظ در این بیت غزل، دیالک تیک
توانگر و گدا را به شکل دوئالیسم صدر عشرت نشین و گدای رهنشین بسط و تعمیم می دهد.
·
یعنی عملا همان طبقه بندی سعدی از
جامعه فئودالی را نمایندگی می کند.
1
به
خواری منگر ای منعم، ضعیفان و نحیفان را
که
صدر مجلس عشرت،
گدای رهنشین دارد.
·
حافظ ضمنا همه توده های زحمتکش را
در مفهوم گدا تجرید می کند و دستگیری از گدایان را، یعنی عدالت فئودالی را به
اعضای طبقه حاکمه دیکته می کند.
2
صبا
از عشق من رمزی بگو با آن شه خوبان
که
صد جمشید و کیخسرو،
غلام
کمترین دارد
و
گر گوید:
«نمی
خواهم چو حافظ عاشق مفلس»،
بگوییدش
که سلطانی،
گدایی همنشین دارد
·
معنی تحت اللفظی:
·
ای صبا به گوش خسرو خوبان که صدها
جمشید و کیخسرو، جزو کمترین غلامانش هستند، از عشق من رمزی بگو.
·
اگر بگوید که حافظ مفلس است و من
عاشق مفلس نمی خواهم، بگو:
·
«هر سلطانی گدائی را به عنوان همنشین دارد.»
·
حافظ در این بیت غزل، همنشینان
سلاطین را، یعنی هیئت حاکمه جامعه فئودالی را تا درجه گدا تنزل می دهد.
·
این اما فقط یک روی مدال ایده
ئولوژیکی حافظ است.
·
روی دیگر این مدال، ارتقای گدا تا
درجه وزا و ملازمان و مشاوران سلاطین است.
·
این به معنی ارتقای ریاکارنه لومپن
پرولتاریا (گدایان) به مقام اعضای طبقه حاکمه است.
·
این به همان معنی مورد نظر سعدی
است:
·
سرو بی ثمر است و به دلیل بی ثمر بودن،
آزاد و آزاده است.
3
و
گر گوید نمی خواهم چو حافظ عاشق مفلس
بگوییدش
که سلطانی گدایی همنشین دارد
·
حافظ در این بیت از سوئی خود را به
درجه گدائی تنزل می دهد و از سوی دیگر دیالک تیک عاشق و معشوق را به شکل دوئالیسم
گدا و سلطان بسط و تعمیم می دهد.
·
اکنون می توان به سؤال طرح شده در
بخش های پیشین، پاسخ داد:
·
سؤال این بود که سعدی و حافظ،
چگونه و به چه ترفندی گدا را به مقام «سرو آزاد» ارتقا می دهند؟
4
و
گر گوید نمی خواهم چو حافظ عاشق مفلس
بگوییدش
که سلطانی گدایی همنشین دارد
·
سعدی و حافظ و هر شیاد دیگر، با
استدلال منطقی و تجربی نمی توانند، لومپن پرولتاریا را ایدئالیزه کنند و به عرش
اعلی ببرند.
·
ترفند طبقاتی سعدی و حافظ و همه
فلاسفه و علمای طبقه حاکمه امپریالیستی و فئودالی ـ فوندامنتالیستی، جایگزین سازی
بی سر و صدای شناخت فلسفی با شناخت هنری و مذهبی است.
·
مراجعه کنید به دایرة المعارف
فلسفه بورژوائی واپسین در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
5
و
گر گوید نمی خواهم چو حافظ عاشق مفلس
بگوییدش
که سلطانی گدایی همنشین دارد
·
این ترفند طبقاتی سعدی و حافظ، یکی
از فرم های استه تیزاسیون مسائل است.
·
این فرم عوامفریبی ضمنا فرم مقبول
قابل اغماضی است:
·
کسی هرگز نمی پرسد که چرا و به چه
دلیل تجربی و منطقی، همنشینان سلاطین و خوانین نه اعضای و یا نمایندگان و مأمورین
طبقه حاکمه، بلکه گدایان اند؟
·
چون سخن از عشق است و عشق سد و بند
و حد و مرز نمی شناسد.
·
هر گدائی می تواند عاشق شهزاده ای
شود و هر شهزاده ای می تواند عاشق گدائی شود.
·
هم هالی وود و هم صنایع فیلمسازی
روسیه کاپیتالیستی در این زمینه فیلم های متعددی ساخته اند:
الف
·
دختری از طبقه حاکمه (به نقش بازی
ویتنی هوستن شهید)، عاشق بادی گاردش می شود.
·
بادی گارد ها و قوای ویژه کذائی
مگر جزو لومپن پرولتاریا نیستند؟
ب
·
در یکی از فیلم ها مدرن روسیه
کاپیتالیستی، دخترک رئیس مافیا، که هنوز دانش آموزی است، عاشق بادی گاردش می شود و
چه ها که نمی کند.
6
ای
پادشاه حسن،
ـ
خدا را ـ
بسوختیم
آخر
سؤال کن که گدا را چه حاجت است؟
·
حافظ در این بیت غزل، دیالک تیک
عاشق و معشوق را به شکل دوئالیسم گدا و پادشاه حسن بسط و تعمیم می دهد.
·
گدا قمداد کردن عاشق، چیزی جز ایدئالیزه
کردن گدا از طریق استه تیزه کردن او نیست.
·
عاشق گرفتار کمند عشق است.
·
دست خودش هم نیست.
·
ولی نمی توان او را جزو لومپن
پرولتاریا جا زد و شرم نکرد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر