ایمان بیاوریم
به آغاز فصل سرد
ایمان
بیارویم.
1352
فروغ فرخزاد
(1313
ـ 1345)
(1934
ـ 1966)
ویرایش و تحلیل از
شین میم شین
زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت
در کوچه باد می آید
در کوچه باد می آید
و من به جفت گیری گل ها می اندیشم
به غنچه هایی با ساق های لاغر کم خون
و این زمان خسته ی مسلول
و این زمان خسته ی مسلول
و
مردی از کنار درختان خیس می گذرد،
مردی که رشته های آبی رگ هایش
ـ مانند مارهای مرده ـ
مردی که رشته های آبی رگ هایش
ـ مانند مارهای مرده ـ
از دو سوی گلوگاهش
بالا خزیده اند
بالا خزیده اند
و
در شقیقه های منقلبش آن هجای خونین را
تکرار می کنند:
«سلام»
«سلام»
تکرار می کنند:
«سلام»
«سلام»
·
این بند این شعر فروغ، سیر و سرگذشت
انسان گرفتار در تار عنکبوت سنت های جانسخت جامعه است.
·
این سیری در سیر و سرگذشت نیمه
ستمدیده در جامعه سنتی فئودالی ایران است.
·
سیری در سیر و سرگذشت نیمه دیگر جامعه
ی فرو مانده در باتلاق تاریک تاریخ است.
·
در این باتلاق تاریک تعفن انگیز
تهوع آور، فقط می توان فرو تر رفت ولی نه فراتر.
1
·
نیمه دیگر این جامعه ـ نسل اندر
نسل ـ از بدو تولد تا واپسین نفس، ستم می کشد.
·
ستم بر نیمه دیگر با گذشت زمان، نه
تنها ناتورال (طبیعی) تلقی می شود، بلکه ناتورالیزه
می شود.
·
یعنی به امری طبیعی از جنس زلزله و
توفان و رعد و برق مبدل می گردد.
·
ستم بر نیمه دیگر نه تنها ناتورالیزه
می شود، بلکه حتی توسط خود اعضای این نیمه ی ستمدیده، تقویت و توجیه و تمرین و تحکیم
می شود.
·
آن سان که زن ـ بدتر از نر ـ به زن
ستیزی برمی خیزد.
·
دیالک تیک عجیب و غریبی به حکم
طبیعت (طبیعت برونی و طبیعت (طبع) درونی و طبیعت دوم یعنی جامعه) به کار می افتد:
·
زن بر سر راه زن، چاه می کند.
·
این دیالک تیک تهوع آور باید مفصلا
تحلیل شود.
2
زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت
در کوچه باد می آید
در کوچه باد می آید
و من به جفت گیری گل ها می اندیشم
در کوچه باد می آید
و من به جفت گیری گل ها می اندیشم
·
سخن در این بند شعر از گذشت زمان و
نواخت چهار باره طبال ساعت است.
·
چرا و به چه دلیل اوبژکتیو و سوبژکتیو؟
3
زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت
·
احساس عمیق گذشت زمان، از روانشناسی
شاعر و یا راوی شعر گزارش می دهد:
·
احساس عمیق گذشت زمان و شمارش نواخت
ساعت، به دلیل انتظار فرا رسیدن لحظه موعود است.
·
این روانشناسی آدم ها ست که گذشت
زمان را و نواخت ساعت را به درجه هیچ و یا همه چیز ارتقا می دهد.
·
وقتی وعده ای با کسی در بین نباشد،
وقتی انتظاری در میان نباشد، نه آدمی به گذشت زمان می اندیشد و نه به شمارش نواخت
ساعت می پردازد.
4
زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت
·
از این روانشناسی آدم ها، سازمان
های شکنجه و سرکوب، حد اکثر استفاده را به عمل می آورند.
·
کسی را به سازمان امنیت طبقه حاکمه
دعوت می کنند و یا به زور می برند.
·
ولی بازپرسی از او فی الفور صورت
نمی گیرد.
·
طرف در اتاق انتظار و یا در سلول
انفرادی، ساعت ها و حتی روزها می نشنید و اعصابش از فرط انتظار تخریب می شود.
·
آن سان که آمدن بازپرس در روان فرد
به عنوان رهایش روانی نمودار می گردد و سپاس واره ای نسبت به بازپرس در روانش
تشکیل می شود.
·
احساسی از جنس قدر دانی و حتی عشق.
5
زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت
·
در این بند شعر، روانشناسی زن تصور
و تصویر می شود.
·
فروغ رسام رئالیست و راسیونالیست روندهای
روانی نیمه دیگر جامعه باتلاق واره است.
·
فروغ از آنچه که در روان زن می
گذرد، گزارش می دهد.
·
این تصور و تصویر روندهای روانی زنی
است که وعده دیدار با جفت طبیعی اش دارد.
·
به همین دلیل تحت فشار پسیکولوژیکی
است و در روح و روانش لحظه ها جان می گیرند.
·
لحظه ها تجسم مادی می یابند و جلوی
دیدگان درونی اش راه می روند.
·
درست به همین دلیل، به شمارش تعداد
نواخت ساعت می پردازد.
6
زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت
در کوچه باد می آید
در کوچه باد می آید
و من به جفت گیری گل ها می اندیشم
در کوچه باد می آید
در کوچه باد می آید
و من به جفت گیری گل ها می اندیشم
·
احتمالا لحظه دیدار راوی شعر، نزدیک
است و او باید ساعت چهار راه بیفتد و به وعده گاه رود.
·
راوی از باد در کوچه گزارش می دهد.
·
وزش باد را راوی به دلایل روانی (پسیکولوژیکی)
دو چندان حس می کند.
·
باد به مهمترین پدیده در این لحظه
بدل شده است.
·
جالب تر اما این است که وزش باد در
کوچه، راوی شعر را به یاد جفتگیری گل ها می اندازد.
·
چرا باد باید کسی را به یاد جفتگیری
گل ها بیندازد؟
7
زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت
در کوچه باد می آید
در کوچه باد می آید
و من به جفت گیری گل ها می اندیشم
در کوچه باد می آید
در کوچه باد می آید
و من به جفت گیری گل ها می اندیشم
·
باد در قاموس راوی شعر حامل گرده
های ماده گل ها به اشیانه گرده های نر است.
·
باد اسباب وصل گرده های ماده و نر
است.
·
باد واسطه واره است.
·
دلال واره است.
·
باد به پدر عروس می ماند که در
کلیسا و غیره همراه دخترش راه می افتد و دست دخترش را به دست داماد می دهد.
·
به همین دلیل راوی از وزش باد به
جفتگیری گل ها می اندیشد.
·
جفتگیری زن و مرد در این بند شعر، ناتورالیزه
می شود و یا جفتگیری گل ها، سوسیالیزه می شود.
·
طبیعت اول در آیینه طبیعت دوم
نمودار می گردد و یا برعکس.
·
این تصور و تصویر فوق العاده غنی و
غول آسا ست.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر