۱۳۹۳ تیر ۲۶, پنجشنبه

مقوله «رقیب» در آثار خواجه شیراز (2)


تحلیلی از شین میم شین 

«حال دل با تو گفتن» ام هوس است
«خبر دل شنفتن» ام هوس است

طمع خام بین که «قصه فاش
از رقیبان نهفتن» ام هوس است

·        معنی تحت اللفظی:
·        هوس « تشریح حال دل به تو» را دارم.
·        هوس «شنیدن خبری از دل تو»  را دارم.
·        چه طمع خام اندیشانه ای که هوس «اختفای قصه فاش از رقیبان» را دارم.

1
·        در این دو بیت غزل خواجه نیز دیالک تیک عاشق ـ رقیب ـ شاهد به شکل دیالک تیک خواجه ـ رقیبان ـ یار بسط و تعمیم می یابد.
·        رقیب در این غزل نیز تحقیر می شود و فونکسیون کشف حتی راز نهفته در دل عاشق به او نسبت داده می شود:
·        رقیب تا درجه جاسوس درون انسان ها ارتقا و یا تنزل داده می شود:
·        رقیب در این بیت به اسرار درون دل عاشق وقوف دارد.
·        وقوف به قصه های معروف خاص و عام برای رقیب مثل آب خوردن است.

2

·        محتوای این غزل حافظ را تشریح پورنوفیکاتیو هوس خواجه به سکس بازی با حریف تشکیل می دهد.
·        از این رو، ذکر مابقی غزل بی ضرر و ضرور است:

شب قدری چنین عزیز و شریف
با تو تا روز خفتنم هوس است

وه که دردانه ‌ای چنین نازک
در شب تار سفتنم هوس است

ای صبا امشبم مدد فرمای
که سحرگه شکفتنم هوس است

از برای شرف، به نوک مژه
خاک راه تو رفتنم هوس است

همچو حافظ به رغم مدعیان
شعر رندانه گفتنم هوس است

3

·        وقتی از انطباق ایدئولوژیکی شگفت انگیز طبقات اجتماعی واپسین سخن می رود، به همین دلیل است:
·        هوس اشرافیت بنده دار و فئودال واپسین را بدشواری می توان از هوس بورژوازی واپسین تمیز داد:
·        سوبژکت طبقاتی ـ اجتماعی واپسین، با سرعتی سرسام انگیز حول محور غریزه می چرخد و نهایتا به ارگانی از ارگان های اندام بدل می شود که فونکسیون ارضای نیازهای غریزی را به عهده دارد.  

4

·        در این غزل خواجه «فرهنگ» فئودالی ـ قرون وسطائی واپسین با  «فرهنگ» واره بورژوائی واپسین، با پلی بوئیسم، با «صنایع» سکس انطباق می یابد.

·        این اما به چه معنی است؟

5
·        این بدان معنی است که دیالک تیک غریزه و عقل در فرم های تعمیمی متنوعش یا بکلی تخریب می شود و یا در بهترین حالت، وارونه می گردد:
·        یعنی یا عقل بکلی به برهوتی تبعید می شود و غریزه بر تخت می نشیند و یا غریزه چنان حمایت و تقویت و تجلیل و تحبیب و تحکیم می شود که عقل به دنباله رو سر سپرده و گوش به فرمان آن تنزل می یابد و فونکسیونی جز هموار سازی راه، برای پیروزی عمیق غریزه به عهده نمی گیرد.

·        مارکس خواهد گفت:
·        «عقل همیشه بوده، ولی نه به معنی حقیقی اش.»

·        عقل بوده و هست و خواهد بود، ولی نه به مثابه رهنما، بلکه به مثابه دنباله رو.
·        عقل بوده و هست و خواهد بود، ولی نه به مثابه عقل اندیشنده، نقاد، تصحیحگر، بیدارنده و هشدارنده، بلکه به مثابه عقلی اوپورتوینست، بی هویت، توجیه گر، مصلحت غریزه طلب.

6
·        در این مرحله می توان شاهد نهایت ذلت عقل اندیشنده بود.
·        عقل در این مرحله از سقوط معنوی و فونکسیونی خویش ـ دمادم و مدام ـ به ساز غریزه می رقصد تا حداقل از حق «حیاتِ»  بدتر از ممات برخوردار باشد.

·        نتیجه عینی و عملی از این تخریب و وارونگی دیالک تیک غریزه و عقل اما چیست؟

7
·        نتیجه عینی و عملی این تخریب و وارونگی، تهی گشتن زندگی از شیره ی معنابخش و حیات بخش خویش است.
·        نتیجه عینی و عملی این تخریب و وارونگی، پوکی و پوچ وارگی زندگی است.

·        دیالک تیک وجود اجتماعی و شعور اجتماعی را در این موارد بهتر می توان به محک تجربه زد و اثبات کرد:
·        نیهلیسم (پوچی گرائی)  نه چیزی ساخته و پرداخته محض ذهن این و آن، بلکه انعکاس زندگی عینی و واقعی طبقات اجتماعی معینی است.

الف
·        در این روند و روال است که دیالک تیک سکس و عشق (به مثابه فرمی از فرم های متنوع بسط و تعمیم دیالک تیک غریزه و عقل) یا بکلی تخریب می شود و یا بغایت وارونه می گردد:
·        یعنی عینا و عملا، سکس از عشق تهی می شود.
·        سکس مکانیزه و ماشینی می شود.  

·        این پدیده اما به چه معنی است؟  

ب
 وه که دردانه ‌ای چنین نازک
در شب تار سفتنم هوس است

·        این بدان معنی است که شاهد و معشوق کذائی تا حد اوبژکت بی شعور و بی اراده ای (تا حد در دانه ای نازک)  تنزل می یابد.

ت
·        این بدان معنی است که شاهد و معشوق کذائی تا حد آلت دست ناتوان از تفکر و تصمیمگیری تنزل می یابد.

پ
·        این بدان معنی است که شاهد و معشوق کذائی سلب سوبژکتیویته می شود.
·        چیز واره می شود.
·        آدمیت زدائی می شود.
·        آن سان که او بی کمترین دغدغه خاطری، بی کمترین احساس شرمی لخت می شود و سوراخ سمبه های اندامش را نشان این و آن می دهد.
·        به قول یکی از هنرپیشه های هالی وود، «دهنش به مستراحی استحاله می یابد.»

ث

·        فرم دیگر بسط و تعمیم دیالک تیک غریزه و عقل، دیالک تیک تغذیه و تلذذ (لذت بردن) است.

·        در «فرهنگ» واره طبقات اجتماعی واپسین، دیالک تیک تغذیه و تلذذ نیز یا بکلی تخریب می شود و یا بغایت وارونه می گردد:
·        سفره رنگین تر و زنگین تر و معده سنگین تر می شود، ولی تلذذ ته می کشد و یا بشدت کاهش می یابد.

·         مفاهیم «تهوع و قی و استفراغ و غیره» در هنر و فلسفه طبقات اجتماعی واپسین احتمالا انعکاس همین تخریب و وارونگی دیالک تیک غریزه و عقل است.
·        تهوع، قی و استفراغ برای حضرات لذت انگیزتر از تغذیه می گردد.
  
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر