۱۳۹۳ مرداد ۸, چهارشنبه

سیری در گلستان سعدی (147)

سعدی شیرازی 
( ۵۶۸ - ۶۷۱ هجری شمسی)
حکایت چهاردهم
(گلستان با ب اول، ص  34 ـ 38)  
تحلیلی از شین میم شین



بارها در دلم آمد که به اقلیمی دگر، نقل کنم،

تا در هر آن صورت که زندگانی شود، کسی را بر نیک و بد من اطلاع نباشد.

1
·        راه حلی که روشنفکر فئودالی برای مشکل خویش می جوید، راه حل جغرافیائی است.
·        او می خواهد با رفتن به دیاری بیگانه، مشکل خود را حل کند.

2
·        اما این نه حل مشکل، بلکه فرار از جستجوی راه حلی برای آن است:
·        این بدان معنی است که مردن از گرسنگی در دیاری نا آشنا، بهتر از زندگی خفت بار در میان آشنایان است.
·        این به معنی فرار از فقر شرم انگیز ضمن حفظ و احیانا تحکیم شرایط فقر انگیز است.

3
·        این شیوه فرار از مشکلات زندگی حتی هفتصد سال پس از مرگ سعدی در ایران رواج دارد.

4
·        دیوان میرزا علی معجز ـ شاعر منتقد و مترقی و روشنگر بی همتای آذربایجان ـ ، بازگوگر درد و محنت و رنج زنان تنهای بینوا با کودکان بیگناه بیشمار است، که در انتظار برگشت شوهری پیر از دیار غربت ترکیه پیر می شوند.
·        مردانی که روزگاری جوان بوده اند و برای فرار از فقر شرم انگیز راهی ترکیه شده اند.

5
·        اختراع راه حل جغرافیائی اما از سوی دیگر از سطح پایین آگاهی مردم حکایت دارد.

6
·        مردم از درک دیالک تیک عضو و همبود، دیالک تیک فرد و جامعه عاجزند و ریشه های اجتماعی معضلات اجتماعی را نمی بینند و لذا برای خروج از بن بست زندگی راه حل اجتماعی نمی جویند.

7
·        وظیفه ای که سعدی و متفکرین جامعه، کنکاش و کشف راه حلی اجتماعی برای مسائل و معضلات اجتماعی است.
·        ولی سعدی تا مغز استخوانش وابسته به «بزرگان»، یعنی وابسته به طبقه حاکمه است و لذا نمی تواند و نمی خواهد راه حلی ارائه دهد که منافع آنان را به خطر اندازد.
·        این «راه حل» در واقع راه حل خود شیخ شیراز نیز بوده است.  

8
·        سعدی در بهترین حالت می تواند بزرگان را به عدل کذائی و به احسان و انفاق فراخواند و فقرا را به قناعت و رضا و گدائی.
·        تا اوضاع همان بماند که بوده و است.

بس گرسنه خفت و کس ندانست که کیست

بس جان به لب آمد که بر او کس نگریست

·        معنی تحت اللفظی:
·        چه بسا کسنی گرسنه سر بر بالین نهادند ولی ندانست که آنها کیستند و چه بسا کسانی از گرسنگی مردند و کسی در سوگ آنان نگریست.

1
·        سعدی در این بیت، بطور عینی یعنی بی اعتنا به اینکه خود می داند و یا نمی داند، می خواهد و یا نمی خواهد، از فاجعه اجتماعی مهیب عظیمی پرده برمی دارد:
·        از تنهائی اعضای جامعه
·        از بی اعتنائی جامعه به وضع و حال اعضای خود
·        از بی خبری جامعه از اعضای خود

·        چنین جامعه ای را نمی توان جامعه به معنی واقعی کلمه نامید.

2
·        چنین جامعه ای فقط برای جامعه واقعی شدن خوب است.
·        فقط برای تغییر بنیادی خوب است.
·        فقط برای نفی دیالک تیکی خوب است.

3
·        از چنین جامعه ای نمی توان در مقابل دشمنان خارجی دفاع کرد و شکست و تسلیم مکرر و متعدد در برابر مهاجمان بیگانه بی دلیل نبوده و نیست.
·        برای چنین جامعه ای نمی توان از جان خود گذشت.

4
·        آنچه برای سعدی و قهرمانان حکایات او مهم است، نه خود واقعیت عینی، بلکه نظر این و آن است:
·        برای آنها خود گرسنه خفتن و حتی از گرسنگی مردن در وهله اول مهم نیست، مهم دانستن و ندانستن دیگران از هویت گرسنه خفته و از گرسنگی مرده است.
·        مهم استتار فرد از جامعه است.
·        مهم سرخ نگه داشتن صورت و سیما، حتی به برکت سیلی است.

5
·        چرا؟
·        دانستن و ندانستن دیگران  از عزت و ذلت من فردی چرا باید این قدر اهمیت داشته باشد؟
·        چرا باید جامعه در هاله ای از دروغ و تظاهر و تزویر و  ریا غوطه ور شود؟
·        دانستن دیگران از فقر و فاقه من چه عیبی دارد؟
·        چرا باید مال و منال خود را به رخ مردم کشید، ولی فقر و فاقه خود را حتی از نزدیکترین یاران خود پنهان ساخت؟
·        چرا تئاتربازی مشمئز کننده به جای زندگی؟

6
·        به این پرسش ها باید پاسخی یافت.

7
·        این مسائل از جامعه ای را پرده برمی دارند، که هنوز جامعه به معنی واقعی کلمه نیست، بلکه انبوهی از افراد انسانی است که زیر چتر دولت (دولت محلی و بعدها دولت مرکزی) در جنگ و ستیز بر ضد یکدیگر بسر می برند و نام آن را زندگی می نهند.

8
·        این مسائل از جامعه ای را پرده برمی دارند، که هنر بزرگ اعضای آن، کندن چاه بر سر راه یکدیگر است، گستردن دام برای یکدیگر و ریختن شادمانه ی آبروی یکدیگر و خالی کردن جیب یکدیگر است.

9
·        به رخ کشیدن ثروت خود از آن رو ست که ثروت منبع قدرت و اعتبار و نفوذ است.

10
·        پنهان کردن فقر خود از آن رو ست که فقر مادی به محرومیت از قدرت، اعتبار و نفوذ مادی و معنوی منجر می شود.

11
·        پدر بیکار حتی نمی تواند از کودکان خود انتظار احترام داشته باشد.

12
·        اما احترام و اعتبار و نفوذ برای چیست؟

·        احترام دیگران به کسی و نظر مثبت و منفی دیگران راجع به او، به طور کلی چه اهمیتی دارد؟

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر