۱۳۹۳ مرداد ۲, پنجشنبه

سیری در شعری از بیژن نجدی (2)


بیژن نجدی (1320 ـ 1376) 
  شاعر و نویسنده
آثار:
یوزپلنگانی که با من دویده ‌اند
دوباره از همان خیابان‌ ها
داستان‌های ناتمام
خواهران این تابستان

آفتاب را دوست دارم
به خاطر پیراهنت روی طناب رخت
باران را
اگر که می بارد
بر چتر آبی تو
و چون تو نماز می خوانی
من خداپرست شده ام
پایان
سرچشمه:
صفحه فیسبوک
 حسین
تحلیلی از شین میم شین

آفتاب را دوست دارم
به خاطر پیراهنت روی طناب رخت
باران را
اگر که می بارد
بر چتر آبی تو

·        معنی تحت اللفظی:
·        دلیل علاقه ام به آفتاب، پیراهن تو در طناب رخت و دلیل علاقه ام به باران، بارش آن بر چتر تو ست.

1
·        حریفی بر آن بود که شعر بهترین وسیله برای تخریب خانه خرد خلایق است.
·        چون خواننده و شنونده شعر، بی آنکه خود بفهمد و یا بتواند بفهمد، زهر ایدئولوژیکی شاعر را سر می کشد و مست و مدهوش و عملا مسموم می شود.

·        چرا حریف به این نتیجه رسیده بود؟  

2
آفتاب را دوست دارم
به خاطر پیراهنت روی طناب رخت
باران را
اگر که می بارد
بر چتر آبی تو

·        دلیلش ـ به عنوان مثال ـ همین است که می بینیم:
·        شاعر بدون بر زبان راندن حرفی حتی، زیبائی و زشتی عینی چیزهای واقعی و عینی از قبیل آفتاب و باران را تحقیر می کند، تا حد هیچ و پوچ تنزل می دهد و یا بکلی فراموش می کند تا یار مورد نظر خود را به تخت کشد و بعد اگر به کام دلخواه خود نرسید، همان یار را هم به همان روز بیندازد که آفتاب و باران را انداخته است.

 فرانسوا رنه شاتوبریان (1768 ـ 1848)
نویسنده، شاعر و دیپلومات فرانسوی
از مخالفان انقلاب فرانسه، فلسفه خرد و فلسفه روشنگری

·        این سطح توصیفی شاعر از پدیده های طبیعی، حتی عقب مانده تر و سوبژکتیویستی تر از سطح توصیفی رومانتیسیسم به نمایندگی مثلا شاعر مرتجع فرانسوی ـ حضرت رنه شاتوبریان ـ است.

·        انگار نه واقعیتی در ورای هوا و هوس شاعر وجود دارد و نه عینیتی.
·        نه آفتاب درخودی و نه باران درخودی.
·        دلیل علاقه شاعر به آفتاب، تابش آن بر پیراهن یار است و دلیل علاقه اش به باران، بارش آن به چتر یار.

3
و چون تو نماز می خوانی
من خداپرست شده ام

·        دلیل خداپرستی شاعر هم نمازخوانی یار است.
·        اگر یار نماز نمی خواند، شاعر کافر و خداناشناس می شد.

·        محتوای نظری این جور شعرها اما چیست؟
·        به عبارت دیگر، خواننده و یا شنونده این جور شعرها، چه تأثیر ایدئولوژیکی (نظری، اخلاقی، عملی) از آنها برمی دارد؟   

4
·        تأثیر عینی این جور شعرها، یعنی تاثیری که خواننده و یا شنونده آن بی آنکه خود حتی ملتفت شود، برمی دارد، لا تحد و لا تحسی است.
·        ما برخی از این تأثیرات را یاد آور می شویم:

الف
·        اولین تاثیری که خواننده و شنونده این شعر برمی دارد، تأثیر تربیتی ـ رفتاری است.
·        او بی آنکه حتی خود بخواهد و یا نخواهد، بداند و یا نداند، در مکتب شاعر، قبله سازی و حتی بت سازی الکی و کشکی از این و آن را می آموزد.
·        شاید خود شاعر هم در مکتب شعرای کلاسیک و یا معاصر، همین طرز گفتار و رفتار را آموخته است:
·        هندوانه دادن زیر بغل هر کسی، برای نرم و خام و خر کردن او جهت ارضای حوایج مادی و روحی و نفسانی حقیر خویش.

ب
·        ضمنا هنر جا زدن قبله سازی، بت تراشی، دروغگوئی و عوامفریبی.
·        چون یار هر چی و هر کی هم باشد، چه بسا رقت انگیزتر و ترحم انگیزتر از خود شاعر است.
·        ملل پیشرفته از این اداها و اطوارهای قرون وسطائی کمتر دارند.
·        دلیلش شاید این باشد که شعرائی از قبیل شعرای ما سرمشق شان نبوده اند.  

ت
·        تأثیر تربیتی منفی دیگر این جور شعرها، بت سازی سوبژکتیف از هر کسی و پرستش آن کس و حتی ترویج سنت دیرین بت پرستی است.
·        آنچه به ظاهر چیزی سطحی و پیش پا افتاده و بی ضرر و زیان جلوه می کند، بطور بالقوه، حاوی و حامل فاجعه و مصیبت و نکبت است.
·        امروز آفتاب و باران و ایمان بر اساس رابطه آنها با یار مورد ارزیابی قرار می گیرند و فردا بر اساس رابطه شان با قلدران هرزه و خرفت و خرافی و خونریز تاجدار و عمامه دار، زمیندار و سرمایه دار.
·        امروز آفتاب و باران به خاطر تابش و بارش بر پیراهن و چتر یار زیبا می شوند و فردا کره قمر به خاطر انعکاس عکس هر ننه قمر تماشائی و زیبا می گردد.

پ
·        تأثیر ایدئولوژیکی منفی دیگر این جور شعرها، آموزش و از آن خود کردن جهان بینی امپریالیستی موسوم به پراگماتیسم است:
·        هر چیز که برای شاعر مفید باشد، زیبا و دوست داشتنی است.
·        یعنی معیار معیارها حوایج شخصی و یا طبقاتی شاعر است.

·        پراگماتیسم تهوع آور تار و پود زندگی مردم ما را و حتی سران و سیاستمداران و رهبران جامعه مفلوک ما را به گند کشیده است.
·        همه از دم، از دموکراسی و حقوق بشر و تحمل دگراندیشی دم می زنند، ولی به محض اینکه نظری بر خلاف منافع حقیر خود می شنوند، از کوره بدر می روند و لات و لومپن می شوند.

·        پراگماتیسم اما به چه معنی است؟

ث

·        پراگماتیسم بدان معنی است که حقیقت عینی برای حضرات، کشک است:
·        بدترین و کپک زده ترین خرافه ها را ـ اگر سودی در آن بینند ـ به خورد خلایق می دهند و ککشان حتی نمی گزد.
·        در روز روشن ـ بی قطره ای عرق شرم بر جبین ـ تاریخ را جعل و تحریف می کنند.
·         سیاه را سفید و سفید را سیاه جا می زنند.
·        اینجا سخن از مشتی شیاد و مکار و خدعه گر معمولی نیست.
·        اینجا سخن از کسانی است که سنگ رهایش اجتماعی را به سینه می زنند.
·        اینجا سخن از کسانی است که پیشینیان شان جان و مال و عزت و اعتبار و آرمان و ایدئال خود را به دلیل همین پراگمایتسم، به دلیل همین بی پرنسیپی و بی اعتنائی به حقیقت عینی بر باد داده اند.
·        نقش تخریبی آثار فکری و فلسفی و فقهی و هنری می تواند خارق العاده باشد.
·        نقد عینی شعر و هر اندیشه و اثری به همین دلیل واجب تر از آب و نان شب و روز است.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر