۱۳۹۳ تیر ۲۹, یکشنبه

مقوله «رقیب» در آثار خواجه شیراز (5)


تحلیلی از شین میم شین 
    
من و مقام رضا بعد از این و شکر رقیب
که دل به درد تو خو کرد و ترک درمان گفت
ادامه

·        برای درک عمیقتر و دقیقتر این بیت خواجه، بهتر است که به کل غزل خواجه، نظری باندازیم:

شنیده‌ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت:
«فراق یار نه آن می ‌کند که بتوان گفت»

حدیث هول قیامت  که گفت واعظ شهر
کنایتی است که از روزگار هجران گفت

نشان یار سفرکرده از که پرسم باز
که هر چه گفت برید صبا، پریشان گفت

فغان که آن مه نامهربان مهرگسل
به ترک صحبت یاران خود، چه آسان گفت

من و مقام رضا بعد از این و شکر رقیب
که دل به درد تو خو کرد و ترک درمان گفت

«غم کهن به می سالخورده دفع کنید
که تخم خوشدلی این است»، پیر دهقان گفت

«گره به باد مزن، گر چه بر مراد رود»
که این سخن به مثل، باد با سلیمان گفت

«به مهلتی که سپهرت دهد ز راه، مرو»
تو را که گفت که این زال ترک، دستان گفت

مزن ز چون و چرا دم، که بنده مقبل
قبول کرد به جان، هر سخن که جانان گفت

که گفت حافظ از اندیشه ی تو آمد باز
من این نگفته ‌ام، آن کس که گفت، بهتان گفت

·        برای آشنائی بهتر با محتوای معنوی و ایدئولوژیکی این غزل خواجه بهتر است که آن بیت به بیت مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد:   

1
شنیده‌ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت:
«فراق یار نه آن می ‌کند که بتوان گفت»

 ·        معنی تحت اللفظی:
·        شنیده ام که پیر کنعان، سخن خوشایندی گفته است:
·        «درد جدائی و دوری از یار، دردی توصیف ناپذیر است.»

·        خواجه در این بیت با تیر واحدی حداقل دو نشان می زند:

1
«فراق یار نه آن می ‌کند که بتوان گفت»

·        خواجه اولا بر شدت درد جدائی و دوری از یار تأکید می ورزد.
·         مفاهیم «فراق»، «درد فراق»، «هجران» و غیره از مقولات ادبی مهم در ادبیات قرون وسطای فئودالی ایران اند.
·        برای درک محتوای آن باید اولا ماهیت و هویت یار انتزاعی تعیین شود.
·        اگر یار انتزاعی به فردی مشخص بدل شود، می توان به توضیح درد جدائی و دوری از او نایل آمد.
·        در غیر این صورت هر کسی به قوه خیال، تعریفی از یار، ارائه خواهد داد و به خود فریبی، عوام فریبی و یاوه پردازی مبادرت خواهد ورزید.
·        ما در روند تحلیل آثار سعدی و حافظ در صدد کشف هویت و ماهیت یار کذائی هم بر آمده ایم و بر خواهیم آمد.

2
«فراق یار نه آن می ‌کند که بتوان گفت»

·        نشان دومی که خواجه با این تیر (ادعا) می زند، حاوی محتوای ایدئولوژیکی است:
·        در این مصراع، تئوری شناخت خواجه تبلیغ و تحمیل می شود:
·        در تئوری شناخت خواجه چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای هستی در مه غلیظی از ابهام فرو رفته اند و غیرقابل شناخت اند.
·        تنها مرجعی که قادر به شناخت چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای هستی است، یا خود خدا ست و یا سایه خدا.
·        حافظ هم خدا را و هم سایه خدا (سلاطین و خوانین به مثابه عالی ترین نمایندگان طبقه حاکمه) را با صفت «پرده نشین» مزین می سازد و عملا از توده های مولد و زحمتکش ـ به مثابه «حشرات الارض» ـ  متمایز می سازد. 

·        پرده نشین هم آگاه به همه چیز است و هم تصمیمگیر اصلی است.

3
·        درد جدائی و دوری از یار غیرقابل توصیف است، چه رسد به توضیح.
·        مثل بقیه چیزها.
·        مثل همه چیزها.

·   این سنگر معرفتی ـ نظری (موضعگیری در تئوری شناخت) خواجه را ندانمگرائی (لا ادریت، اگنوستیسیسم) می نامند.
·        طبقه حاکمه امپریالیستی دیری است که ندانمگرائی را به مقام رشته ای «علمی» و دانشگاهی ارتقا داده و در متروپول های سرمایه داری بواسطه فلاسفه و اساتیدی هم نمایندگی و هم تدریس می شود.

·    اگر کسی به اعرار «شعرای» نر و ماده و پیر و جوان معاصر ایران نظری باندازد، هم متوجه اعتراف آنها به جهل خود نسبت به مسائل ریز و درشت می شود و هم متوجه تبلیغ ندانمگرائی از سوی آنها می گردد.

«حدیث هول قیامت»  که گفت واعظ شهر
کنایتی است که از روزگار هجران گفت

·        معنی تحت اللفظی:
·        حدیثی که واعظ شهر راجع به روز قیامت گفت، گفتار پوشیده و مستوری از ایام جدائی و دوری از یار است.

·        خواجه در این بیت نیز محتوای بیت اول را تکرار می کند و شدت درد دوری از یار را مورد تأکید مؤکد قرار می دهد و برای این کار، آن را با عذاب روز قیامت قابل قیاس می داند.

·        یار در قاموس شعرای فئودالی ایران هم حسرت انگیز است و هم ترحم انگیز.
·        یار کذائی به عبارت دیگر، دیالک تیکی از حسرت انگیزی و ترحم انگیزی است.

·        چرا و به چه دلیل؟

1
·        برای اینکه چنین یاری برای اعضای طبقات اجتماعی واپسین که از فقر مطلق معنوی و درونی رنج می برند و سودائی جز کسب محبوبیت به هر قیمت را در سر ندارند، حسرت انگیز است.
·        چنین یاری برای آنها ایدئالی و کعبه آمالی است، که هم می توان آرزویش کرد و هم باید برای نیل بدان از روی جنازه خود و امثال خود گذشت.

2
·        چنین یاری اما برای توده های مولد و زحمتکش و نمایندگان ایدئولوژیکی شریف و شرافتمند آنها ترحم انگیز است.
·        آنها همیشه دست به دعا دارند که خدا کسی از همنوعان شان را به چنین عذاب و ذلتی دچار نسازد.
·        عذاب و ذلت درد کشیدن از درد کشی همنوعان شان به دلیل جدائی و دوری از او که معنائی جز وابستگی عمیق همنوعان به او ندارد.
·        برای اینکه وابسته ی علیل و ذلیل خود دیدن همنوعان خود، بدترین عذاب روحی و وجدانی است.

·        چون کاری جز تحمل زجر در این زمینه از دستش بر نمی آید:

الف
·        چنین یاری یا باید بطور خستگی ناپذیری، روشنگری کند تا هوادارنش، هماندیش و خود اندیش و خود مختار و نتیجتا آدم شوند.
ب
·         و یا در غیر این صورت، با همنوعان هوادارش قطع رابطه کند تا قطع امید از ملجأ «امید» کنند و به ترک نوچگی، نوکر وارگی و وابستگی از این و آن نایل آیند.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر