۱۳۹۳ مرداد ۷, سه‌شنبه

مقوله «رقیب» در آثار خواجه شیراز (17)


تحلیلی از شین میم شین 

رقیبم سرزنش‌ ها کرد، کز این باب، رخ برتاب
چه افتاد این سر ما را که خاک در نمی ‌ارزد؟

·        معنی تحت اللفظی:
·        رقیب سرزشم کرد و گفت:
·        «از این در روی بر گردان.»

·        چه بر سر این سر ما آمده که ارزش حتی خاک دری شدن را دیگر ندارد؟

1
رقیبم سرزنش‌ ها کرد، کز این باب، رخ برتاب

·        رقیب در این مصراع نیز در دیالک تیک عاشق و رقیب و معشوق مطرح می شود و به عاشق توصیه می کند که قید در معشوق را بزند.
·        خواجه مفهوم «در» و یا «باب» را در این بیت ضمنا و بطرز مستوری به معنی باب الحوایج بکار می برد.
·        روی آوردن به باب الحوایج به معنی طلب حاجت از آن است.
·        به احتمال قوی، خواجه در دیگر اشعار خود نیز میان در یار و باب الحوایج علامت تساوی می گذارد.

·        اگر چنین باشد، این به چه معنی است؟

2
رقیبم سرزنش‌ ها کرد، کز این باب، رخ برتاب

·        علامت تساوی گذاشتن میان در یار و باب الحوایج به معنی تنزل عاشق تا درجه گدا و ارتقای معشوق تا مقام توانگر است.
·        این یعنی بسط و تعمیم دیالک تیک عاشق و معشوق به شکل دوئالیسم گدا و توانگر، انگل و میزبان است.

·        منظور از میزبان ضمنا به معنی ارگان و یا ارگانیسم و اندامی است که انگل در آن نفوذ می کند و از آن تغذیه می کند، بی آنکه برای ستد خود دادی بدهد.

·        به همین دلیل هم انگل و پارازیت نامیده می شود:
·        انگل دیالک تیک جهانشمول داد و ستد را رعایت نمی کند.
·        یعنی به ازای چیزی که می ستاند، چیزی نمی دهد.

·        انگل مظهر بیداد است:
·        انگل به میزبان، به ازای «ستد» خویش،  «دادی» نمی دهد.
·        ستد خود را «بی داد» می ستاند.
·        به میزان، بیداد روا می دارد.  

·        به همین دلیل گدا جزو اقشار و یا طبقات اجتماعی انگل محسوب می شود.

3
رقیبم سرزنش‌ ها کرد، کز این باب، رخ برتاب

·        خواجه (و سعدی)  میان عاشق و گدا علامت تساوی می گذارد و این تحقیر و تخفیف و تخریب و تنزل عاشق را در روانشناسی اجتماعی خلق به عنوان روند و روال مجاز و عادی و طبیعی و مطلوب جا می زند.
·        آن سان که هر عاشقی، علیرغم بی اعتنائی معشوق و تحقیر آشکار و نشان دادن انزجار دست از سر او برنمی دارد و مزاحم او می شود.
·        درست بسان گدایان سنتی که بی اعتنا به نفرت و توهین و طرد مکرر توانگر دوباره به سراغش می  روند و التماس پشیز می کنند.

4
رقیبم سرزنش‌ ها کرد، کز این باب، رخ برتاب
چه افتاد این سر ما را که خاک در نمی ‌ارزد

·        این حقیقت امر در مصراع دوم این بیت، آشکارتر می گردد:
·        خواجه (عاشق) در واکنش به رانش رقیب، اعلام می کند:
·        چی شده که سر ما حتی لیاقت خاک در یار شدن را ندارد؟

·        این همان سماجت گدا واره است.
·        این همان خصلت طفیلی واره است.

·        درد بی درمان فرهنگ ما این است که طفلیگری در زر ورق عشق عرضه می شود و بازار این عرضه حسابی گرم است.
·        این طرز تفکر و طرز تلقی اما ضررهای درد آور  دیگری هم به دنبال آورده است: 

5
رقیبم سرزنش‌ ها کرد، کز این باب، رخ برتاب
چه افتاد این سر ما را که خاک در نمی ‌ارزد

·        یکی از ضرر ها و و زیان های این استنباط از عشق، تحمیل مناسبات بازار به رابطه عاشق و معشوق است:
·        هر چه عاشق نر و یا ماده بیشتر التماس کند، معشوق نر و یا ماده به همان اندازه بیشتر ناز می کند.

·        در نتیجه رابطه میان انسانی ساده ای با تحمل مشقات فیزیکی و پسیکولوژیکی غیر قابل تصوری برقرار می شود و با تحمل بی دلیل و بیهوده ی همان مشقات هم ادامه می یابد.
·        آن سان که قطع رابطه و یا طلاق نوعی رهایش از فشار فیزیکی و پسیکولوژیکی احساس و استنباط می شود.
·        چیزی قابل مقایسه با پایان نقش بازی هنرپیشه های تئاتر احساس و استنباط می شود.

6
رقیبم سرزنش‌ ها کرد، کز این باب، رخ برتاب
چه افتاد این سر ما را که خاک در نمی ‌ارزد

·        نتیجه پداگوژیکی اشعار عاشقانه قرون وسطی فئودالی ایران، تخریب جسم و روح و روان و ضمیر (شعور)  اعضای جامعه است.
·        اگر ما نویسنده و هنرمند رئالیست با جهان بینی مارکسیستی ـ لنینیستی می داشتیم، این روانشناسی اجتماعی هراس انگیز و تهوع انگیز می توانست منعکس شود و ضمنا به چالش کشیده و نقد و نفی شود.

·        ولی متأسفانه قضیه درست برعکس است:
·        شعرا و نویسنده ها و هنرمندان که اغلب پایگاه و خاستگاه طبقاتی انگلی دارند، به توسعه همین شیوه تربیتی و فکری دامن می زنند.

·        محتوای خیلی از اشعار شعرای معاصر همان محتوای قرون وسطی فئودالی است.
·        جامعه ایران به همین دلیل بیشتر به گداخانه شبیه است تا به جامعه.
·        اعضای جامعه نیز حتی در عالی ترین سطوح، بیشتر به گدا شبیه اند تا شهروند.

ادامه دارند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر