۱۳۹۳ مرداد ۶, دوشنبه

سیری در شعری از اسماعیل خوئی (32)

خردستیزی
تحلیلی از شین میم شین     
غزّه

این کینه، اگر نیست غریزی، ز کجا ست؟
آخر نه مگر پسر عموهای هم اید؟!

·        معنی تحت اللفظی:
·        اگر منشاء این کینه میان شما غریزی نیست، پس چیست؟
·        مگر شما پسران دو برادر نیستید؟
 
·        شاعر در این بیت برای پرسش خود در بیت قبلی پاسخ می یابد و یا اختراع می کند، پاسخی از سر تا پا «منطقی»:

1
تا چند پذیرای و کُنای ستم اید؟
و این گونه دچارِ وحشت و سوگ و غم اید؟

·        در فلسفه تاریخ (تئوری اجتماعی) شاعر، زنجیره علی شگفت انگیزی حلقه به حلقه تشکیل می شود:

حلقه اول

·        موشک و شیر وارد جنگ با هم می شوند و نتیجه اش پیشاپیش معلوم است:
·        بخشی از اندام موشک طعمه شیر می شود.

حلقه دوم

·        کودکان موشک و شیر ضجه سر می دهند و سؤال شاعر در رابطه با کیستائی مقصر، در توفان ضجه کودکان گم و گور می شود.
·        شاعر هم شعار ننگ بر جنگ، مرگ بر مرگ سر می دهد. 

حلقه سوم

·        شاعر سؤال دیگری طرح می کند که لبریز از تئوری و «تحلیل» است:
·        در این تئوری و «تحلیل» شاعر، موشک و شیر دیالک تیکی از اوبژکت ستم ـ سوبژکت ستم تصور و تصویر می شوند:
·        دیالک تیکی از ستمگر و ستمکش.

·        بزعم شاعر، هم موشک ستمکش و ستمگر همزمان است و هم شیر نر.
·        شاعر فراموش می کند که موشک زاده ها فلاخن دارند و به سوی شیر نر و حتی شیر نر زاده ها سنگریزه می اندازند و شیر نر زاده ها ـ از نر و ماده ـ در کودکستان ها شعار «غزه بی موشک» می دهند و روی بمب های شیرین شیر نر، شعارهای شیرین به زبان شیران می نویسند.
·        این بدان معنی است که کودکان چندان هم بی طرف نیستند و هنرهائی جز ضجه و ناله آموخته اند.
·        ضمنا عمله و عمال عملی شیرنر و موشک در این جنگ، روزی بچه بوده اند، که امروز به جای ضجه، موشک می پرانند و بمب های مهیب پرتاب می کنند تا غزه به برهوتی در عهد سلیمان نبی بدل شود.
·        بی نشان از آب و آبادی آباء و اجدادی.

حلقه چهارم
این کینه، اگر نیست غریزی، ز کجا ست؟

·        شاعر اکنون بطرزی کاملا «منطقی» «پذیرا و کنای ستم» بودن موشک و شیر را تئوریزه می کند:
·        در تئوری اجتماعی شاعر و نه فقط شاعر، علت اصلی «پذیرا و کنای ستم» بودن موشک و شیر نه اجتماعی، نه طبقاتی، بلکه طبیعی است، بلکه غریزی است.
·        «پذیرا و کنای ستم» بودن نه پدیده ای تاریخی، نه پدیده ای اجتماعی و خواه و ناخواه اکتسابی، بلکه لدنی، مادر زادی است، بلکه ازلی و ابدی است.
·        کینه و خصومت موشک و شیر نسبت به هم در ذات آندو ست.
·        نفرت و کین متقابل، به زبان شیخ و خواجه شیراز در روز الست ـ اگر خیلی تخفیف دهیم و کوتاه بیاییم ـ به قلم قضا بر پیشانی موشک و شیر نوشته شده است.
·        چیزی سرنوشتی، مقدر، فاتالیستی است.

·        اگر کسی احیانا در این زمینه دلیلی بخواهد، می تواند به کودکستان های اسرائیل و غزه برود و از کودکان به رایگان دریافت کند:
·        موشک و شیر که موجودات اجتماعی نیستند تا عشق و نفرت و مهرو قهرشان اکتسابی باشد.
·        در نتیجه همه با هم به جای ضجه، شعار جاوید شاعر خواهند داد که بشریت را ناتورالیزه می کند، جانور واره تصور و تصویر می کند.

·        این «استدلال» شاعر و این استنتاج «منطقی» او اما به چه معنی است؟

2
این کینه، اگر نیست غریزی، ز کجا ست؟

·        این اولا بدان معنی است که شاعر به چاهی می افتد که خود در روند تشکیل شعر کنده است:
·        شاعر بنا بر دلایل استه تیکی ـ هنری مردم و مقامات فلسطین را موشک و مردم و مقامات اسرائیل را شیر نر تصور و تصویر می کند.
·        چنین کرد و کاری هم مجاز است و هم مفید.
·        ایراد و اشکال این کرد و کار استه تیکی ـ هنری مجاز اما در تأثیرات و «عوراض» جانبی (به قول اطبا و دوا فروشان) است:
·        این به معنی ناتورالیزه کردن چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای اجتماعی است.
·        سعدی و حافظ در این زمینه پیشاهنگ بوده اند:
·        سعدی و حافظ به هنگام نیاز هم چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای طبیعی را سوسیالیزه و یا هومانیزه (انسان واره) می کنند و هم چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای اجتماعی را ناتورالیزه.
·        برای اینکه در غیر این صورت عوامفریبی به امری مشقت بار بدل می شود.

·        مراجعه کنید به تحلیل آثار و  اشعار سعدی و حافظ در تارنمای دایرة المعارف روشنگری   

3
این کینه، اگر نیست غریزی، ز کجا ست؟

·        شاعر هم بظاهر ـ فقط بظاهر یعنی بطور اوتوماتیک و ناخود آگاه ـ به چاه خود کنده می افتد و برای تضاد فلسطین و اسرائیل، منشاء طبیعی ـ غریزی اختراع می کند.

4
این کینه، اگر نیست غریزی، ز کجا ست؟

·        حتی اگر منظور شاعر آنتی سیمیتیسم (یهود آزاری)  دیرین و یا اختلافات مذهبی میان پیروان موسی و محمد و عیسی و غیره باشد، باز هم نمی توان برای آنها منشاء طبیعی ـ غریزی، لدنی و مادر زادی اختراع کرد.
·        آنتی سیمیتسم و  اختلافات مذهبی علل اقتصادی و اجتماعی دارند که باید کشف شوند.
·        وظیفه مهم روشنگری علمی و انقلابی هم همین است.
      
·        مراجعه کنید به آنتی سیمیتیسم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

5
·        آنتی سیمیتیسم و اختلافت ارمنی ـ مسلمان، یهودی ـ مسیحی، مسلمان ـ یهودی، شیعه ـ سنی و غیره ربطی به غریزه بشری ندارند:
·        مثلا بچه های فلسطین و اسرائیل که نفرت و کین به همدیگر را از رحم مادر به همراه نمی آورند.
·        آنها همه از دم در خانه و کارخانه، در مدرسه و مکتب، در کوچه و خیابان درس نفرت و کین می آموزند و بعد به نفرت و کین مادیت می بخشند:

·        ویرانه های فلسطین، تجسم نفرت و کین مادیت یافته اند:
·        نشانه های مهیب مادیت یابی روح اند، به قول هگل.
·        روحی که روزی ماده بوده است.

·        سیلی فرود آمده بر صورتی (ماده) منشاء نفرت و کینه ای (روح)     است:
·        روحیت یابی ماده است.

·         و ستیز رو در روی سنگریزه با گلوله، انتحار انقلابی با بمباران و ترور مدرن (ماده)، مادیت یابی نفرت و کین (روح) است.
·        دیالک تیک لایزال ماده و روح است.
·        ربطی تعیین کننده به غریزه ندارد.

5
این کینه، اگر نیست غریزی، ز کجا ست؟

·        غریزی تلقی کردن نفرت و کین موشک و شیر از سوی شاعر اما نه امری تصادفی است و نه خطای تحلیلی شاعرانه ای.
·        غریزه در فلسفه تاریخ (تئوری اجتماعی) طبقات اجتماعی واپسین و بویژه بورژوائی واپسین آلترناتیو خرد است.
·        غریزه برای طبقه حاکمه مائده ای آسمانی ـ زمینی است.
·        به همین دلیل غریزه در فرهنگ واره طبقات اجتماعی واپسین شاهکلید همه مسائل ریز و درشت اجتماعی است.
·        غریزه در تئوری اجتماعی طبقات اجتماعی واپسین معیار معیارها و تعیین کننده همه چیز است.

6
این کینه، اگر نیست غریزی، ز کجا ست؟

·        می توان گفت که طبقه حاکمه امپریالیستی دیالک تیک دیرین و لایزال غریزه و عقل را مانی پولیزه و تخریب کرده و شب و روز مانی پولیزه و تخریب می کند:

الف
·        طبقه حاکمه امپریالیستی در بهترین حالت دیالک تیک غریزه و عقل را بطرزی ریشه ای و رادیکال مانی پولیزه و تحریف می کند.
·        یعنی نقش تعیین کننده غریزه را چنان و چندان تقویت و تحکیم می کند که برای عقل اندیشنده، سمج، سرسخت، رشوه ستیز، باج نگیر و خود مختار عملا نقش ناچیزی باقی می ماند:
·        آنچه می ماند نقشی در حد راسیونالیسم پراگماتیستی (مصلختی ـ مفید)  است.
·        آنچه می ماند و تحت کنترل پلیسی نفس می کشد، عقل سرسپرده سرمایه است.
·        عقل سر به زیر و سازش طلب با طبقه حاکمه است.

ب
·        طبقه حاکمه امپریالیستی با ترفند تقویت همه جانبه غریزه، عملا و عینا (بطور عینی)، کفه ترازو را بطرز بی برگشتی به نفع غریزه سنگین تر می کند و عقل اندیشنده عملا ناک اوت می شود و با پوزه بندی قطور بر پوزه و با دست و پای بسته به غل و زنجیر در نهایت ذلت به کنجی پرتاب می شود تا غریزه یکه تاز میدان شود و بدون مزاحمت عقل نقاد و تصحیحگر، آن کند که می خواهد.

7
 این کینه، اگر نیست غریزی، ز کجا ست؟

·        احتمالا همین توطئه تئوریکی، همین استراتژی و تاکتیک ایدئولوژیکی طبقه حاکمه امپریالیستی است که در ضمیر شفاف شاعر بورژوائی واپسین به این شکل انعکاس یافته است.

·        به عبارت دیگر، غریزی تلقی کردن نفرت و کین میان انسان ها، انعکاس رئالیستی وضع موجود است.

·        در یکی از گزارش های بی بی سی در جریان بمباران و اشغال عراق، خلبان های جنگی یانکی، عمدا و آگاهانه (به زبان شاعر، بطور غریزی، در سنت ددان و درندگان بی خبر از خرد و فهم و فراست)  تعدادی از افسران انگلیسی در زمین را به موشک می بندند و حسابی کیف می کنند.چون عراقی ها سرکوب و تسلیم شده بودند و طعمه ای برای ددان پرنده در دیدرس نبود

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر