۱۳۹۳ مرداد ۴, شنبه

مقوله «رقیب» در آثار خواجه شیراز (13)


تحلیلی از شین میم شین 
   
با هیچ کس نشانی، ز آن دلستان ندیدم
یا من خبر ندارم، یا او نشان ندارد

·        معنی تحت اللفظی:
·        از آن دلستان، هیچ نشانی در هیچکس ندیده ام.
·        یا من بی خبرم و یا او بی نشان است.

1
·        در این بیت خواجه تناقض هراس انگیزی بسان رند خراباتی سرمستی عربده می کشد:
·        اگر نشان جانان را خواجه در این و آن جسته و نیافته، این به چه معنی است؟
·        به عبارت روشن تر، پیش شرط جستن چیزی چیست؟

2
·        پیش شرط جستن چیزی، شناخت پیشاپیش آن چیز است.
·        نشان کسی را فقط زمانی می توان جست که آن را پیشاپیش بشناسی.
·        به همین دلیل دامپروران دام های خود را نشانه گذاری می کنند.
·        مثلا علامت و یا نشانه شرکت خود را بر اندام گاو و گوساله و گوسفند حک می کنند.
·        فقط در این صورت می توانند دام های خود را از دام های دیگران تمیز دهند.

3
با هیچ کس نشانی، ز آن دلستان ندیدم
یا من خبر ندارم، یا او نشان ندارد

·        تناقض مضحک در این بیت خواجه این است که او نشان جانان را در این و آن می جوید و نمی یابد.
·        بعد ادعا می کند که یا من خبر ندارم که چه کسی نشان او را دارد و یا جانان اصلا و ابدا نشان ندارد.
·        اگر جانان بی نشان است، پس چگونه نشان او را در این و آن جسته ای و نیافته ای؟

4
·        ضمنا پیش شرط وجود هر چیز، داشتن هویت خاص خویش است.
·        داشتن هویت اما بطور خود به خودی به معنی داشتن نشان است.
·        به همین دلیل هم است که یکی را کور اوغلی می نامند و دیگری را کر اوغلی.
·        این نامیدن ها هم نوعی نشانه گذاری برای تمیز و تشخیص افراد منفرد اند.
·        اگر در نشان داشتن جانان تردید شود، این بدان معنی خواهد بود که او فاقد هویت خاص خویش است و نتیجتا وجود خارجی ندارد.

·        اگر چنین باشد، پس چگونه خواجه در بیت قبلی ادعا می کند:

جان بی جمال جانان میل جهان ندارد

·        پیش شرط این ادعا دیدن جمال جانان است.
·        اول باید جمال جانان را دید و در پی آن، تمایل جان به جهان را تجربه کرد و در غیاب جانان بی رغبتی جان به جهان را هم تجربه کرد و بعد چنین استنتاجی را با اطمینان خاطر خواجه واره اعلام نمود.

·        اما جانان بی نشان را چگونه می توان دید؟

5  
·        وقتی از خردستیزی خواجه سخن می رود، به همین دلایل است.
·        خردستیز که حتما نباید شاخ و دم داشته باشد.

6
با هیچ کس نشانی، ز آن دلستان ندیدم
یا من خبر ندارم، یا او نشان ندارد

·        در این بیت خواجه اما از تئوری شناخت او نیز پرده برداشته می شود:
·    هدف خواجه هم تبلیغ غیر قابل شناخت بودن چیزها و پدیده های هستی است که ندانمگرائی (اگنوستیسیسم) نامیده می شود.  

·        چیزها و پدیده ها در قاموس خواجه در مه مبهم غلیظی فرو رفته اند.
·        به همین دلیل، بی نشان اند و نمی توان آنها را یافت و شناخت.

·        به همین دلیل جست و جوی چیزها و پدیده ها بزعم خواجه بیهوده و وقت تلف کردن است.
·        شناخت چیزها محال است.
·        شناخت چیزها در انحصار عالم الغیب زمینی و آسمانی است.

هر شبنمی در این ره، صد بحر آتشین است
دردا که این معما شرح و بیان ندارد

·        معنی تحت اللفظی:
·        هر شبنمی در این راه بسان صد دریای شعله ور است.
·        دردناک هم همین است که این معما غیر قابل تبیین است.   

7
·        وقتی از خردستیزی حافظ سخن می رود، بعضی ها خیال می کنند که ما خیالبافی می کنیم و می نویسند:

آن قدر تفاسیر شما ذهنی و خودسرانه اند
که به مثل می توان گفت:
«حافظ خدا را اراده کرده، شما خرما را درمی یابید.»

·        خوب در این ابیات سخن از چیست؟

·        خدای مورد نظر حافظ در این سه بیت چه تفاوتی با خرمای ما دارد؟

·        حافظ در این بیت، با صراحت و روشنی تام و تمام می گوید که هر شبنمی صد بحر آتشین است و ضمنا معمائی غیر قابل شرح و بیان است.

·        ذهنگرائی و خودسری ما کجا ست؟

·        این ادعا که در راه جست و جوی نشان جانان احتمالا بی نشان، هر شبنمی صد بحر آتشین است، آیا می تواند چیزی جز جفنگ باشد؟

·        ضمنا به چه دلیل هر چیزی در این راه معمائی شده و اگر معمائی شده، به چه دلیل تجربی و منطقی غیر قابل حتی تبیین شده، چه رسد به غیر قابل حل شدن؟

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر