۱۳۹۳ مرداد ۱, چهارشنبه

دایرة المعارف فلسفه بورژوائی واپسین (123)


فصل پنجم
 ایدئالیسم
پروفسور دکتر اندراس گدو
برگردان شین میم شین

بخش چهارم
پوزیتیویسم و فلسفه حیات
به مثابه طرز تفکر:
انکار سیستم وارگی (سیستمیت) تفکر کلاسیک بورژوائی
قسمت دوم
ریشه دوانی دگم (جزم) پوزیتیویستی از سوی
ارنست لاس
ادعای پایان ماتریالیسم از سوی
کبانیس و فریدریش البرت لانگه
   
·        در این مرحله، فلسفه اسپنسر خودویژه ترین و مؤثر ترین فلسفه محسوب می شود، ولی به هیچوجه تنها فرم پوزیتیویسم نبوده است: 

1
·        در جوار فلسفه اسپنسر، بقایای هنوز فعال مکتب کومته و نفوذ معنوی جان استوارت میل نیز وجود داشته اند.

2
·        ضمنا فرقه های بی فرم پوزیتیویسم نیز بوده اند که در منافذ روح جامعه جا خوش کرده بودند و محتوای فلسفی مقبول خود را به مثابه حقایق مبرهن و غیرقابل تردید بیرون می فرستادند.

3
·        در این دوره، جزمی (دگمی) ریشه می دواند، مبنی بر اینکه پوزیتیویسم جریان بنیادی تفکر فلسفی بطور کلی است و بسان خطی از سرتاسر تاریخ تفکر فلسفی می گذرد و بدیل عام و یونیورسال  ایدئالیسم محسوب می شود.  

4
·        پوزیتیویست ها و طرفداران علنی ایدئالیسم به قبول تزی روی می آورند، مبنی بر اینکه «تقریبا و روی هم رفته، دو جریان وجود دارد که در تاریخ توسعه ی گویا مغشوش و مبهم و مه آلود درک علمی جهان و حیات و طبیعت و روح پیاپی رخ می نمایند:   
الف
·        ایدئالیسم  
ب
·        پوزیتیویسم

5
 ارنست لاس (1837 ـ 1885)
فیلسوف، پداگوگ آلمانی
 استاد دانشگاه اشتراوس بورگ

·        ضمنا ادعا می کنند که «ایدئالیسم با پوزیتیویسم یکسان است»  و منظور از پوزیتیویسم فلسفه ای است که «غیر از حقایق امور مثبت، بنیان دیگری را برسمیت نمی شناسد.
·        منظور از حقایق امور مثبت نیز ادراکات برونی و درونی است که از هر نظر در پی اثبات حقایق امور و معارف تجربی اند.»
·        (ارنست لاس، «ایدئالیسم و پوزیتیویسم. چالش انتقادی»، ص 183، 1879)

6
·        در این دوره ـ بویژه در افکار عمومی آلمان ـ اصطلاح ایدئالیسم هنوز جاذبه جدی داشته است.

7
·        ارنست لاس در اوایل سال های 80 از «سیطره سحر انگیزی سخن می گوید که واژه صرف (نفس واژه)  ایدئالیسم بر محافل پهناوری گسترده است.»
·        (همانجا، ص 4)    

8
·        این سیطره سحرانگیز در نتیجه تأثیر «ایدئالیسم آلمانی» و یا چالش های شعله ور در مکاتب هگلیانیستی نبوده است.
·        چون پس از سال 1848 چپ هگلیانیستی دیگر وجود نداشته است.  

·        مراجعه کنید به  هگلیانیسم، نئوهگلیانیسم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری  

9
·        بررسی ها و چالش های تاریخی ـ فلسفی هر از گاهی نشانگر سیمای خط خطی خود ویژه ای از آن است.
·        راستگرا های هگلیانیستی عمدتا به اکلکتیسیسم عمومی ختم می شدند که در آن زمان فقط به فلسفه مدرسی آلمانی محدود بوده است.

·        (اکلکتیسیسم ـ بطور کلی ـ عبارت است از آمیختن مکانیکی عناصر فکری مختلف با هم.
·        ما زمانی با اکلکتیسیسم فلسفی سر و کار داریم که کسی تئوری ها، نظرات و قبل از همه عناصر و تزهای سیستم ها و جریانات فلسفی مختلف را بدون تلاش در جهت ترکیب خلاقانه آنها و بدون بر طرف کردن تناقضات منطقی موجود در آنها، با هم مخلوط کند و سیستم من در آوردی «جدیدی» را بوجود آورد. مترجم)   

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر