۱۳۹۳ مرداد ۳, جمعه

مقوله «رقیب» در آثار خواجه شیراز (10)


تحلیلی از شین میم شین 

مزن ز چون و چرا دم، که بنده مقبل
قبول کرد به جان، هر سخن که جانان گفت

·        معنی تحت اللفظی:
·        از چون و چرا دم مزن.
·        برای اینکه بنده خوشبخت، هر سخنی که جانان بگوید، می پذیرد. 

1
مزن ز چون و چرا دم، که بنده مقبل
قبول کرد به جان، هر سخن که جانان گفت

·        در این بیت خواجه هم ماهیت طبقاتی او آشکار می گردد و هم تئوری اجتماعی مبتنی بر دیالک تیک ریاضت و رضایت او از صراحت می گذرد:

2
مزن ز چون و چرا دم

·        در سراسر دیوان حافظ با همین فرمان فئودالی و بنده داری در فرم های مختلف و متنوع آشنا می شویم:
·        معنی این فرمان خواجه «خاموش باش» است که هر برده داری خطاب به برده ای، هر خواجه ای خطاب به غلامی، هر فئودالی خطاب به رعیتی، هر اربابی خطاب به نوکری، هر بانوئی خطاب به کنیزی، هر چوپانی خطاب به سگی صادر می کند.

3
مزن ز چون و چرا دم، که بنده مقبل
قبول کرد به جان، هر سخن که جانان گفت

·        مخاطب خواجه در این بیت، نه اعضای طبقه حاکمه، نه اشرافیت بنده دار و فئودال، بلکه اکثریت مولد و زحمتکش جامعه است.
·        چرا و به چه دلیل؟

4
·        برای اینکه خواجه در این بیت، بنده سعادتمند و مقبل و خوشبخت را سرمشق مخاطب خود قرار می دهد.
·        بنده ـ گیریم که خیلی خیلی هم سعادتمند ـ را که نمی توان برای اشرافیت بنده دار و فئودال سرمشق قرار داد تا آن کند که او کرده است.
·        بنده را فقط می توان برای اکثریت بنده و رعیت بدبخت جامعه سرمشق و الگو قالب کرد تا آن کنند که او می کند.

5
مزن ز چون و چرا دم، که بنده مقبل
قبول کرد به جان، هر سخن که جانان گفت

نند که او می کند.کرد تا ان نده و رعیت و بدبخت جج  ادم
·        خواجه نه تنها نظام بنده داری را زیر علامت سؤال قرار نمی دهد، نه تنها نظام بنده داری را تأیید می کند، بلکه آن را حتی توجیه و تقویت و تحکیم می کند.
·        چرا و به چه دلیل ما به این نتیجه می رسیم؟

6
مزن ز چون و چرا دم، که بنده مقبل
قبول کرد به جان، هر سخن که جانان گفت

·        اولا به این دلیل که خواجه بنده بی حق و حقوق را که در جامعه بنده داری بسان گاو و گاو آهن و بسان قاطر و خر خرید و فروش می شود، به دو طبقه بدبخت و خوشبخت تقسیم بندی می کند.
·        این بدان معنی است که در جامعه بنده داری، می توان بنده و غلام و کلفت و کنیز این و آن بود و ضمنا سعادتمند بود.
·        این موضع نظری خواجه معنائی جز تأیید نظام بنده داری ندارد.

7
·        خواجه ثانیا پیش شرط سعادت توده های بنده را در اطاعت محض از ارباب بنده دار نر و ماده می داند:
·        در قاموس خواجه بنده مقبل، بنده ای است که با مفهوم «چون و چرا» بیگانه است و «هر چه ارباب گفت، قبول می کند.»
·        این بدان معنی است که خواجه بنده مقبل کذائی را به درجه ای بمراتب نازل تر از گاو و استر و خر سوق می دهد.
·        چون گاو و استر و خر حتی به «هر چه جانان بگوید»، تمکین نمی کنند.
·        به همین دلیل مورد ضرب و شتم و اذیت و آزار مدام قرار می گیرند.

8
مزن ز چون و چرا دم، که بنده مقبل
قبول کرد به جان، هر سخن که جانان گفت

·        خواجه ثالثا، رابطه واره بنده و بنده دار را تحریف می کند و از آن رابطه عاشق و معشوق سر هم بندی می کند و نه رابطه واره ستمکش و ستمگر.
·        این بدان معنی است که بنده عشاق بنده دار است.
·        باید قوه تخیل نیرومندی داشت و اوضاع و احوالی را تصور کرد که کلفتی عاشق بانوئی و بنده ای عاشق اربابی باشد.

·        مقوله عشق در قاموس شعرای فئودالی ـ بنده داری به همین دلیل مقوله از سر تا پا مشکوکی است.
·        محتوای مقوله عشق وابستگی است.
·        عشق مورد نظر خواجه کمترین ربطی به عشق ندارد.

9
·        این البته بدان معنی نیست که بنده و رعیت و کلفت و نوکر و غلام، شیفته و عشاق و جانسپار اعضای طبقه حاکمه نباشند.
·        انسان را می توان مسخ کرد.
·        هدف و آماج شعرا و هنرمندان طبقات اجتماعی واپسین هم همین است.

·        انسان را می توان بلحاظ روحی، روانی، ایدئولوژیکی، عقیدتی نخست تخریب و بعد بدلخواه خود نوسازی کرد.
·        امپریالیسم و فاشیسم و فوندامنتالیسم و امثالهم همین کار را هم کرده اند و می کنند.

·        مسئله اما این است که انسان مسخ شده، فقط ظاهر انسان را دارد و نه ماهیت انسان را.
·        انسان مسخ شده را به هیچ ترفندی نمی توان انسان نامید.
·        انسان ببرکت خردمندی و خوداندیشی و خودمختاری اش، انسان است و لاغیر.

·        برده در فرم های قدیم و مدرنش انسان نیست.
·        برده انسان سلب انسانیت شده است.

·        به همین دلیل حریفی بر آن است که می توان «محبوس در چهاردیورای محبسی بود و علیرغم آن آزاد بود.
·        پیش شرط آزادی انسان ها مبارزه آنها بر ضد نظام مبتنی بر بردگی است.»

10
 مزن ز چون و چرا دم، که بنده مقبل
قبول کرد به جان، هر سخن که جانان گفت

·        بزعم خواجه در این بیت، پیش شرط اقبال و سعادت بنده، قبول بی چون و چرای فرامین جانان است.
·        خطرناکی پداگوژِکی (تربیتی)  و ایدئولوژیکی اشعار حافظ همین جا ست.
·        بنده و جانان  مفاهیم انتزاعی و گل و گشادی اند و می توان آنها را با هر زباله ای پر کرد.
·        مردم عیران و عنیران هم که در طول تاریخ کاری جز این نداشته اند:
·        امروز مفهوم گل و گشاد «جانان» را با خان قلدر و خونریزی پر می کنند، فردا با شاهی خرفت، خودخواه، بی خبر از خرد، خودفروش و بی شخصیت و پس فردا با امامانی از عهد بوق که یاد آور کابوس های فراموش ناشدنی در طول تاریخ اند.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر