شین میم شین
وقتی به رزم
چشم و چراغ تو
رستمت
می رفت تا پسر بکشد
با خود اوفتد
زال زرت چه شد که به تدبیر می نشست؟
·
معنی تحت اللفظی:
·
وقتی رستم ـ چشم و چراغ تو ـ می
رفت تا در میدان رزم، فرزند خود را بکشد، یعنی به خودستیزی تن در دهد، پس زال زر
تو کجا بود که همیشه به تدبیر می پرداخت؟
·
سهراب در این بند شعر، حکیم طوس را
به رگبار مسلسل نکوهش بسته است.
·
دل سهراب از دست فردوسی پر است.
·
سهراب هر چه در خشاب چنته و کله
دارد، خطاب به حکیم طوس شلیک می کند.
·
پرت و پلا پشت سر پرت و پلا.
·
از دشمنان شروع کرده، به سپهر و
چرخ و غیره رسیده و اکنون با حکیم طوس گلاویز شده است.
سیمرغ رهنمای
کجا بود
آن قاف آشیان؟
·
سهراب علاوه بر زال زر تدبیرگر،
سراغ سیمرغ را از حکیم طوس می گیرد، سراغ سیمرغ یاریگر و چاره گر به هنگام ضرورت
را.
و اینک که زخم پهلوی من چون گل عقیق
پر داده
عطر مرگ
کاووس شاه کیست که بی رأیت، ای حکیم
دارو کند نهان؟
·
معنی تحت اللفظی:
·
اکنون که زخم پهلوی من بسان گل
عقیق عطر مرگ می پراکند، کاووس شاه کیست که بدون اذن تو، دارو نهان کرده باشد؟
·
سهراب از آغاز این فراز شعر در
گفتگو با حکیم طوس، پیگیرانه بر صراط منطقی واحدی می راند:
1
·
نخست در دیالک تیک داخلی و خارجی،
یعنی در دیالک تیک پور و پدر و بیگانگان، خارجی (بیگانگان) را مطلق کرده بود و
داخلی (پور و پدر) را به آب زمزم شسته بود.
2
·
بعد قطب خارجی در دیالک تیک داخلی ـ
خارجی را ناتورالیزه و ایراسیونالیزه کرده بود.
·
باز هم بسیاق سابق، داخلی (پور و
پدر) را تطهیر و تبرئه کرده بود و قوای موهوم ماورای اجتماعی از قبیل چرخ و سپهر و
غیره را به محاکمه کشیده بود و محکوم کرده بود.
3
·
اکنون نوبت به خارجی دیگری رسیده
است.
·
خارجی دیگر شخص شخیص فردوسی است که
معمار یگانه عمارت عظیم تراژدی است.
·
می توان گفت که سهراب دیالک تیک
داخلی و خارجی را به شکل دیالک تیک پور و پدر و فردوسی بسط و تعمیم می دهد و
وارونه می سازد.
·
یعنی نقش تعیین کننده را در این
دیالک تیک از آن خارجی (فردوسی) می داند و پور و پدر را تبرئه می کند.
4
·
سهراب از سوی دیگر دیالک تیک
سوبژکت ـ اوبژکت را به شکل دیالک تیک قصه گو و تراژدی بسط و تعمیم می دهد و نقش
تعیین کننده را از آن سوبژکت (قصه گو) می داند.
·
این ترفند سهراب اما به چه معنی
است؟
5
·
این ترفند سهراب اولا باز هم به
معنی تبرئه پور و پدر است.
·
وقتی همه کاسه ـ کوزه ها بر سر
حکیم طوس خرد و خراب شوند، آنگاه کمترین تقصیری برای پور و پدر باقی نمی ماند.
·
چون بزعم سهراب، اگر سوبژکت تراژدی
اراده نمی کرد، رزم پور و پدر پایانی خوش پیدا می کرد.
·
بنظر سهراب تقصیر فردوسی است که
رویاروئی پور و پدر پایان تراژیک پیدا کرده است.
6
·
سهراب اما با مطلق کردن قطب سوبژکتیف،
یعنی قصه گو، قطب اوبژکتیف ماجرا را تا حد هیچ و پوچ تنزل می دهد.
·
این به معنی بینش سوبژکتیویستی
سهراب است.
·
او فکر می کند که فردوسی و هر
هنرمندی مختار مطلق است و قصه را هر طور که میل و هوسش ایجاب کند، می چرخاند و
بدان پایان خوش و یا تراژیک می دهد.
·
در قاموس سهراب در ورای قصه گو،
واقعیت عینی قدر قدرت قانونمندی وجود ندارد، تا اراده خود را به حکیم قصه گو دیکته
کند.
7
·
این بدان معنی است که سهراب جوان از
دیالک تیک جبر و اختیار بی خبر است و نمی داند که هنرمند در داربست همین دیالک تیک
به خلق اثر هنری خود می پردازد.
·
این بدان معنی است که سهراب جبر
هستی را، یعنی واقعیت قدر قدرت عینی را هیچ می پندارد و اختیار هنرمند را مطلق می
کند.
·
این به معنی باور به وولونتاریسم (اراده
گرائی) است.
لب بسته خامشان
فرمانبران رام کدام آفریدگار
یا بد سرشتگان کدام آفرینش اند؟
·
معنی تحت اللفظی:
·
خاموشان الکن، مخلوق کدام خالق و
فرمانبر کدام فرمانده اند و یا در کدام آفرینش بد سرشته شده اند؟
·
این پرسش زهراگین سهراب جوان از
حکیم طوس تیر خلاص بر شقیقه فردوسی است.
·
سهراب بطور غیرمستقیم همه تقصیرات را
به گردن حکیم پیر می اندازد و حکم محکومیت او را صادر می کند.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر