۱۴۰۴ مهر ۱۸, جمعه

درنگی در «انسان از دیدگاه مارکس» اثری از اریش فروم (۱۶)

   

 

اریش فروم 

 (Erich Fromm) 

( ۱۹۰۰ – ۱۹۸۰)

 

اریش فروم


مارکس می‌نویسد

 که

 در تمامی جوامع پیشین انسان «شکارچی، ماهیگیر، چوپان یا منتقد بوده است و اگر نمی‌خواست اسباب معیشت خود را از دست بدهد

 باید چنان نیز باقی میماند. 

حال آنکه در جامعۀ کمونیستی که در آن هیچ‌کس دارای حوزۀ خاصی از فعالیت نیست و می‌تواند در هر رشته‌ای که بخواهد آموزش ببیند، جامعه تولید همگانی را تنظیم می‌کند 

و

 بدینگونه برایم امکانپذیر می‌سازد که امروز کاری و فردا کاری دیگر انجام دهم: 

صبح شکار کنم، بعدازظهر به ماهیگیری بپردازم و عصر به دامداری و پس از شام نقد بنویسم، همانگونه که میل دارم و بدون‌اینکه هیچگاه شکارچی، ماهیگیر، چوبان یا نقاد بشوم».

این روایت و حدیث فروم از مارکس،
مبتنی بر حدس و گمان مارکس راحع به روند معیشتی اعضای جامعه در جامعه کمونیستی ایدئال در آینده ای دور است.
 
این جور حرف های مارکس و هر کس دیگر
ارزش و اعتبار تئوریکی ـ تحلیلی ـ علمی ندارند.
 تجزیه و تحلیل مارکسیستی این تخیلات و تصورات مارکس و فروم 
اما بی ضرر و ضرور است:

۱

 در تمامی جوامع پیشین

 انسان

 «شکارچی، ماهیگیر، چوپان یا منتقد بوده است

 و

 اگر نمی‌خواست اسباب معیشت خود را از دست بدهد

 باید چنان نیز باقی میماند.

منظور مارکس از انسان در جوامع پیشین، 
انسان دوران توحش، بربریت، کمون اولیه، برده داری و فئودالی است.
محتوای این حرف مارکس
فقط می تواند تقسیم کار در این جوامع برای امرار معاش و رفع حوایج حیاتی خود باشد.
منظور مارکس از انتقاد توسط اعضای جامعه
دیالک کار مادی و کار فکری است.
کار فیزیکی 
(شکار، صید، دامداری، خانه سازی، دامپروری و غیره)
به تنهایی 
وجود ندارد و نمی تواند وجود داشته باشد.
کار فیزیکی (مادی، یدی، جسمانی) به محض شروع به کار فکری منجر می شود.
کار فکری ئی که متقابلا بر کار فیزیکی مؤثر می افتد.
 
شکی نیست که در دیالک تیک کار فیزیکی و کار فکری (تفکر، تصور، تخیل، تأمل، احساس و ادراک) 
نقش تعیین کننده از آن کار فیزیکی است.
 
۲
حال آنکه در جامعۀ کمونیستی که در آن هیچ‌کس دارای حوزۀ خاصی از فعالیت نیست و می‌تواند در هر رشته‌ای که بخواهد آموزش ببیند، جامعه تولید همگانی را تنظیم می‌کند 
معنی تحت اللفظی:
در جامعه کمونیستی
 تقسیم جامعتی کار وجود نخواهد داشت (؟).
همه اعضای جامعه همه فن حریف خواهند بود.
همه کاره هیچکاره خواهند بود.
در هر رشته و زمینه ای که دل شان بخواهد، کار آموزی خواهند کرد و کار خواهند کرد.
تعیین کننده تولید جامعتی اما نه اعضای جامعه، نه تک تک افراد، 
بلکه خود جامعه خواهد بود (؟).
 
این تصورات و تخیلات مارکس 
مملو از عیب و ایرادند و باید مورد تجزیه و تحلیل مارکسیستی قرار گیرند.
 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر