خواجه شمس الدین محمد بن بهاءالدّین حافظ شیرازی
(۷۲۴ ـ ۷۹۲)
شین میم شین
۱
ناظر روی تو صاحب نظرانند، آری
سر (راز) گیسوی تو در هیچ سری نیست که نیست
معنی تحت اللفظی:
ناظران روی تو صاحبنظران هستند.
راز گیسوی تو اما در هیچ سری نیست.
خواجه در این بیت غزل
اولا
دوئالیسم صاحب نظر و خر
را
ثانیا
دوئالیسم رو و گیسو
را
توسعه می دهد:
روی معشوق
نظارتگاه صاحبنظران است که استه تیسین (زیبایی شناس) بی نظیرند.
اما
کسی
چه خر و چه صاحبنظر
از
اسرار گیسوی معشوق
خبر ندارد.
سر گیسو در هیچ سری نیست.
خواجه
در این غزل
ضمنا
واژه بازی می کند:
سر
(راز، رمز)
به لحاظ فرم و نمود و ظاهر
با
سر
(کله، مغز، ذهن، ضمیر)
فرقی ندارد.
یکی از فضایل هنری در ایده ئولوژی نظامات برده داری و فئودالی همین واژه بازی بی محتوا و حتی محتوا ستیز بوده است.
اساتید دانش کاه فئودالی
صدها کتاب در ستایش از همین واژه بازی های بند تنبانی نوشته اند.
منظور فرمالیستی خواجه
پیچیدگی و گره اندر گره بودن گیسوی معشوق است.
در این بیت غزل
تئوری شناخت ارتجاعی خواجه
تبیین می یابد:
در تئوری شناخت خواجه
فرقی بین آدم و حشره و حیوان وجود ندارد.
شناخت جهان به نظر خواجه محال است.
چون
همه چیز در مه غلیظی از ابهام غوطه ور است و جز خدا کسی خبری از چیزی و کسی ندارد.
تفاوت تئوری شناخت خواجه با تئوری شناخت سعدی
این است
که
به نظر سعدی
ظاهر چیزها و آدم ها قابل شناخت است.
ذات آنها اما فقط برای خدا قابل شناخت است و برای بشر ناشناختی است.
به
نظر خواجه
شناخت ظاهر آدمیان
فقط در انحصار اقلیت صاحبنظر است و بس.
البته
این دست و دل بازی بزرگوارانه خواجه
فقط
شامل روی این و آن می شود
و
نه
شامل همه چیز هستی.
صاحنظران هم در مورد بقیه چیزها
فرقی با خران ندارند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر