حکایت هفدهم
(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۴۰)
بخش دوم
۱
نه گر دستگیری کنی، خرمم
نه گر سر بری، بر دل آید غمم
معنی تحت اللفظی:
برای من محبت و شهادت
یکسان است.
سعدی
برای دادن اندرز فئودالی
از
کیسه خلیفه می بخشد.
نیکمرد
در این بیت شعر،
برای نشان دادن بی اعتنائی و بی خیالی مطلق خویش نسبت به زندگی و مرگ، مثل حافظ حدود یکصد سال بعد، دیالک تیک عینی هستی را انکار می کند و علامت تساوی میان همه اضداد می گذارد.
نیکمرد
دیالک تیک مهر و قهر
را
به شکل دیالک تیک دستگیری و (۱) بسط و تعمیم می دهد.
جواب
نیکمرد
دیالک تیک مهر و قهر
را
به شکل دیالک تیک دستگیری و گردن زنی (سر بری) بسط و تعمیم می دهد
و
دو قطب متضاد مهر (دستگیری) و قهر (گردن زنی)
را
در یکدیگر، ذب می کند.
اما همه این تشبثات در عالم خیال و پندار صورت می گیرند.
چرا که دیالک تیک هستی
عینی
است
و
نمی توان آن را در عالم پندار تار و مار ساخت.
بشر را نه جز چراغ همیشه فروزان دیالک تیک، چراغی است و نه بهتر از دیالک تیک همراه و پیشوائی است.
نیکمرد مظهر طغیان نیهلیستی است و آدمی را بی اختیار یاد قهرمانان کامو می اندازد.
نارضایتی می تواند در غیاب شعور انقلابی، به اشکال ایراسیونالیستی (ضد عقلی)
فوران کند
و
خردستیز
به
خودستیزی روی آورد.
او از ستم و استثمار طبقه حاکمه به تنگ آمده است و به سبب نداشتن آلترناتیو
بی امید و بی فردا ست.
برای او ماندن و مردن یکسان است.
این به معنی سقوط انسان به درجه بهایم است.
این به معنی له و لورده کردن بی پروای عقل و اوج خردستیزی و خودستیزی است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر