۱۳۹۹ اسفند ۱۲, سه‌شنبه

درنگی در اخلاق الاشراف عبید زاکانی (۸)

  Bild
  

خواجه نظام‌الدین عبیدالله زاکانی معروف به عبید زاکانی
 (۷۰۱ ـ ۷۷۲ هجری قمری)
رساله اخلاق الاشراف
نهايت خساست
 
تحلیلی
از
یدالله سلطان پور
 
۱
در نفس ناطقه دو قوه مرکوز است 
و 
کمال او به تکمیل آن دو منوط: 
یکی قوه نظری و یکی قوه عملی
 
به نظر فلاسفه
در آدمی (نفس ناطقه) دو نیرو نهادینه شده است:
نیروی تئوریگی
و
نیروی پراتیکی
و
کمال آدمی
به تکمیل آندو نیرو وابسته است.
 
این بدان معنی
که
خرد نظری و خرد عملی
هر دو خدادادی اند
و
نه
اکتسابی.
 
ولی
درک دیالک تیک تئوری و پراتیک
توسط فلاسفه و عبید
ستایش انگیز و فخرانگیز
است.
 
۲
قوه نظری آن است
 که 
شوق او به سوی ادراک معارف و نیل به علوم باشد
تا بر مقتضای آن شوق 
کسب (معرفت) اشیاء چنانکه حق او ست 
 
فونکسیون نیروی نظری
ایجاد شوق شناخت در آدمی
و
فونکسیون شوق شناخت
سوق او
به
ادراک معارف (معرفت ها، شناخت ها) و نیل به کسب علوم است.
این بدان معنی است که کشش آدمی به شناخت
نه
مبتنی بر کار
نه
مبتنی بر پراتیک
نه
مبتنی بر تجربه
جهت رفع حوایج حیاتی زندگی 
بلکه
مبتنی بر قوه نظری خدادادی است.

این توضیح ایدئآلیستی شناخت است.

واقعیت این است
که
شوق شناخت
نتیجه نیاز مبرم به رفع حوایج حیاتی است
و
دانش تجربی
ناشی از تجربه است.
شناخت
نتیجه کار است.
در روند کار است 
که 
مغز آدمی
سیلی از سیگنال ها را دریافت می کند و به حلاجی و تنظیم آنها و تشکیل مفاهیم و افکار می پردازد.
یعنی
به
کسب دانش تجربی و شناخت خود و محیط زیست خود نایل می آید.

انسان
به
 برکت کار 
جهان حیوانی را ترک می کند و آدم می شود.

۳
بعد از آن به معرفت مطلوب حقیقی و غرض کلی که انتهای جمله موجودات است
 - تعالی و تقدس - 
مشرف می شود
 
معنی تحت اللفظی:
انسان
پس از شناخت اشیاء و کسب علوم
به
شناخت خدا (مطلوب حقیقی)
نایل می آید.
 
غرض از خلق همه موجودات
شناخت خدا ست.
شناخت خدا
یعنی
کسب تعالی و تقدس.
 
عبید و فلاسفه
بدین طریق
میان شناخت طبیعت و شناخت خدا رابطه علی (علتی ـ معلولی) برقرار می کنند:
وقتی شناخت مثلا خانه میسر شود،
شناخت ضرورت وجودی عمله و بنا
الزامی می گردد.
آنگاه
انسان به کاینات می اندیشد و به بنای ماوراء الطبیعی می رسد.

آنچه که از دید فلاسفه و عبید دور می ماند، ناپیگیری در زمینه دیالک تیک علت و معلول (علیت) است.
چون
عمله و بنا
خودشان
به نوبه خود
معلول مادر و پدری اند.
خدا
هم
قاعدتا
باید معلول چیزی و کسی باشد و نه علت العلل و علت اولیه.

ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر