میرزا علی معجز
(۱۲۵۲ ـ ۱۳۱۳)
(۱۸۷۳ ـ ۱۹۳۴)
تحلیلی
از
میم حا نجار
میم حا نجار
بیلمه دیم
ادامه
جرم دوم
مرا ملت ببخشاید، که عاقل را
ـ که سر بر سنگ می کوبید و خونین بود ـ اگر دیوانه نامیدم، غلط کردم.
این جرم دوم شاعر روشنگری است:
دیوانه خواندن عاقل.
عقل و جنون دو ضد دیالک تیکی یکدیگرند.
عقل و جنون دو ضد دیالک تیکی آنتاگونیستی یکدیگرند.
شاعر روشنگری ـ اکنون ـ پا فراتر می نهد
و
شعور انتقادی رهائی بخش
را
در
جان جامعه وارونه و گیج و سردرگم
می ریزد:
او به توصیف عاقل کذائی برمی خیزد.
او
پراتیک
را
به
مثابه محک حقیقت دعاوی
به خدمت می گیرد و شیوه رفتار عاقل کذائی را نشان همگان می دهد:
عاقل کذائی سر بر سنگ می کوبد و خونین است.
سر بر سنگ کوبیدن
سر بر سنگ کوبیدن
بیانگر خود ستیزی و خرد ستیزی همزمان
است.
جرم شاعر
دلیل تبرئه بی چون و چرای او
و
ضمنا،
سند محکومیت همبود وارونه
است.
سند محکومیت همبود وارونه ای است
که
خرد
را
و
در نتیجه
خود مختاری انسان
را
به بند می کشد و از او موجودی خود ستیز و دگرستیز (جامعه ستیز) می سازد.
هومانیسم
هومانیسم
را
بهتر از این
نمی توان نمایندگی کرد.
هومانیسم و روشنگری
را
شیللر،
بهتر از معجز
نمایندگی نکرده است.
این چه جامعه ای است
که
چیزها را به نام نمی خوانند
و
شاعر حقیقت گو
را
تکفیر و تبعید می کنند؟
جرم سوم
جرم سوم
ندانستم کلاغ ـ اینجا ـ خوش آواز است!
ندانستم که جغد ـ اینجا ـ به نام جغد نتوان خواند!
جرم سوم شاعر،
بدآواز خواندن کلاغ است و جغد نامیدن جغد.
جامعه وارونه را بهتر از این نمی توان توصیف کرد.
جامعه ای که به جای قناری و بلبل به غار غار کلاغان دل خوش می کند.
جامعه ای که به جای شنیدن سمفونی بتهون و موتسارت و آواز سلین دیون،
به
مرثیه ی منادیان مرگ
گوش می سپارد و ضجه سر می دهد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر