۱۳۹۹ فروردین ۲۵, دوشنبه

روشنگری در دیار آتش ها (۴)

میرزا علی معجز  (۱۲۵۲ ـ ۱۳۱۳)
(۱۸۷۳ ـ ۱۹۳۴)
تحلیلی
از
 میم حا نجار

  بیلمه دیم
ادامه

جرم دوم

  مرا ملت ببخشاید، که عاقل را
  ـ که سر بر سنگ می کوبید و خونین بود ـ  اگر دیوانه نامیدم، غلط کردم.

  این جرم دوم شاعر روشنگری است:
  دیوانه خواندن عاقل.

  عقل و جنون دو ضد دیالک تیکی یکدیگرند.
 
عقل و جنون دو ضد دیالک تیکی آنتاگونیستی یکدیگرند.

  شاعر روشنگری ـ اکنون ـ پا فراتر می نهد 
و
 شعور انتقادی رهائی بخش 
را 
در
 جان جامعه وارونه و گیج و سردرگم 
می ریزد:
 
 او به توصیف عاقل کذائی برمی خیزد.

  او  
پراتیک 
را 
به
 مثابه محک حقیقت دعاوی
به خدمت می گیرد و شیوه رفتار عاقل کذائی را نشان همگان می دهد: 
 
عاقل کذائی سر بر سنگ می کوبد و خونین است.
  سر بر سنگ کوبیدن 
بیانگر خود ستیزی و خرد ستیزی همزمان 
است.
 
جرم شاعر 
دلیل تبرئه بی چون و چرای او 
و 
ضمنا، 
سند محکومیت همبود وارونه
 است.

  سند محکومیت همبود وارونه ای است 
که 
خرد  
را 
و 
در نتیجه  
خود مختاری انسان 
را
 به بند می کشد و از او موجودی خود ستیز و دگرستیز (جامعه ستیز) می سازد.

  هومانیسم  
را 
بهتر از این 
نمی توان نمایندگی کرد.

 
  هومانیسم و روشنگری 
را  
شیللر، 
 بهتر از معجز 
 نمایندگی نکرده است.

  این چه جامعه ای است 
که 
چیزها را به نام نمی خوانند 
و
 شاعر حقیقت گو 
را 
تکفیر و تبعید می کنند؟

جرم سوم

  ندانستم کلاغ ـ اینجا ـ خوش آواز است!
  ندانستم که جغد ـ اینجا ـ به نام جغد نتوان خواند!

  جرم سوم شاعر، 
بدآواز خواندن کلاغ است و جغد نامیدن جغد.
 
 جامعه وارونه را بهتر از این نمی توان توصیف کرد.  

  جامعه ای که به جای قناری و بلبل به غار غار کلاغان دل خوش می کند.
 
جامعه ای که به جای شنیدن سمفونی بتهون و موتسارت و آواز سلین دیون، 
به 
مرثیه ی منادیان مرگ 
گوش می سپارد و ضجه سر می دهد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر